eitaa logo
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
716 ویدیو
4 فایل
﷽ - بـہ‌ یـاد پـࢪسـتـوی گـمـنـام کـانـال کُـمـیـل 🕊... - #شهید‌ابراهیم‌هادی - #اللّٰھُمَ‌عَجِلْ‌لِّوَلیِڪَ‌الفَࢪَج . نـاشـنـاس: https://harfeto.timefriend.net/17190574891069
مشاهده در ایتا
دانلود
- السلام علیک یا بقیه الله یا حجه الله یا خلیفه الرحمن یا صاحب‌الزمان "عج" ! سیدی و مولای، الامان الامان . . .🌱
سلام حضرت عزیز ،مهدی جان دلم تنگ است .. قحطی زده ام هلاک یک دیدار عطشناک یک لبخند ، بیقرار یک صوت دل انگیز نمی شود کیل مرا پرکنی از رزق دیدارت؟ نمی شود این جان خسته را با پایان این انتظارِ طولانی ، آرام کنی ؟ نمی شود این چشمان به راه مانده را به جمال زهرایی ات روشن کنی ؟ تو آن عزیزترین عزیز مصر وجودی و من آن فقیرترین و بینواترین مشتاقِ منتظر ... 🕊 •. @komeil_312 .• 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
می‌گفت : باید شهید خــدا باشیم نه شهید بنیاد شهید ...
حاجتم نیست در این شهر به احسانِ کسی؛ عادتم داده خداوند به احسانِ حسن!
کاری کن ای شهید❤ بعضی وقت ها نمیدانم در گرد و غبار گناه این دنیا چه کنم😔 مرا جدا کن از زمین "دســتم را بــگیر " میخواهم در دنیای تو "آرام" بگیرم "دســـتم را بگیر"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|🕊🤍| ابراهیم را دیدم ؛ خیلی ناراحت بود ؛ پرسیدم چیزی شده ؟ گفت: دیشب با بچه ها رفته بودیم شناسایی هنگام برگشت درست مقابل مواضع دشمن (ماشاالله عزیزی) رفت روی مین و شهید شد عراقی ها تیر اندازی کردند ما مجبور شدیم برگردیم تازه فهمیدم ابراهیم نگران بازگرداندن همرزمش بوده… هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد و نیمه های شب برگشت آن هم خوشحال و سرحال! مرتب داد میزد امدادگر امدادگر سریع بیا ما شاالله زنده است! بچه ها خوشحال شدند … مجروح را سوار آمبولانس کردیم و فرستادیم عقب ولی ابراهیم ... گوشه ای نشست و رفت توی فکر رفتم پیش ابراهیم گفتم چرا توی فکری؟ با مکث گفت : ماشالله وسط میدان مین افتاد ؛ آن هم نزدیک سنگر عراقی ها … اما وقتی رفتم آنجا نبود … کمی عقب تر پیدایش کردم و در مکانی امن!!! بعد ها ( ماشاالله عزیزی ) ماجرا را این گونه توضیح داد : خون زیادی از من رفته بود و بی حس بودم عراقی ها هم مطمئن بودند زنده نیستم حال عجیبی داشتم … زیر لب فقط میگفتم: یا صاحب الزمان (عج) ادرکنی هوا تاریک شده بود جوانی خوش سیما و نورانی بالای سرم آمد چشمانم را به سختی باز کردم مرا به آرامی بلند و از میدان مین خارج کرد و مرا به نقطه ای امن رساند من دردی احساس نمی کردم آن آقا کلی با من صحبت کرد؛ بعد فرمودند : کسی میآید و شما را نجات می دهد او دوست ماست...! لحظاتی بعد ... ابراهیم آمد با همان صلابت همیشگی مرا به دوش گرفت و حرکت کردیم. آن جمال نورانی ابراهیم را دوست خودش معرفی کرد ؛ خوشا به حالش … 🕊 •. @komeil_312 .• 🕊
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
چشم خونبار رضا چشم به راه پسر است آخر صبر و قرار است غریب ابن غریب پدرت بود غریب و تو غریب پدری غربتت ارث تبارست غریب ابن غریب علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
•. عاقدش گفت که مهریه او آب شود •. و قرار است که او مادر ارباب شود •. 🌺🎊 .•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|کـانـال کـمـیـل|🇵🇸
|🤍🕊| خاطره ای از در یکی از خاطرات درباره او چنین نقل شده است:« ابراهیم درهمان ایام پایانی دبستان کاری کرد که پدرش عصبانی شد و گفت که ابراهیم از خانه بیرون برو و تا شب هم برنگرد. ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که او برای ناهار چه کار کرده است ولی روی حرف پدر، حرف نمی زدند. ابراهیم شب برگشت و با ادب به همگی سلام کرد. از او پرسیدند ناهار چه کار کردی؟ پدر با این که که هنوز از ابراهیم ناراحت بود ولی منتظر جوابش بود. شهید ابراهیم هادی خیلی آهسته گفت که داخل کوچه راه می رفتم، یک پیرزن دیدم که کلی وسایل خریده و نمیدانست چکار کند و چطور به خانه برود. من به او کمک کردم و وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی از من تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد. نمی خواستم قبول کنم، ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلال است زیرا برایش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول، نان خریدم و خوردم.» 🕊 •. @komeil_312 .• 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه وقت شیطان میاد کلِ دار و ندارت رو شخم میزنه باهم برمیداره میبره . . . 🕊 •. @komeil_312 .• 🕊