منو کامل از همه جدا کردن، بردن یه جایی که واقعا نمیدونم کجا بودم، تاریک بود، هیچ کس نبود
وقتایی ک به حسب اتفاق هم بیرون رو میدیدم همش اسرای کویتی بودند، هیچ ایرانیی بین ما نبود ک زبونمو بفهمه
توی همون نامه ها متوجه شدم، بچه ی چهارمم به دنیا اومده بود، ولی من نبودم که بخوام در آغوشش بگیرم🙂🙃
اسمشو گذاشته بودند سمیه، ولی من با همه علاقه ای که به این نام داشتم، براشون نوشتم که اسم دخترمو هدی بزارید، تا در پرتو این نام توفیق هدایت پیدا کنیم
🙂خلاصه که صحبت از اسارت و شکنجه خیلی سخته، مخصوصا که توی دیار غربت باشه
نمیخوام با صحبت کردن راجبش، خاطر شمارو هم آزرده کنم ولی اینو بدونید توی این یازده سالی که توی عراق اسیر بودم خیلیییی خیلییی بهم سخت گذشت و هر روز مرگ رو به چشمم میدیدم
کسی نمیدونه من چه جوری شهید شدم و چه تاریخی بوده، راستشو بخوایید آذر ماه ۱۳۷٠ بود که پرونده دنیاییم بسته شد و به دیدن معشوق ازلی و ابدی شتافتم🙃🤫هییس من به کسی نگفتم چه جوری شهید شدم، شما هم نگید
کسی تحمل شنیدنشو نداره، مخصوصا پدر و مادرم و همسرم😔 نمیخوام غصه بخورید، فقط قول بدید شما به جای من آزاده زندگی کنید و نزارید دشمن به خاک کشور عزیز و مقدسمون چپ نگاه کنه
خیلیا شاید به گلزار شهدای بهشت زهرا اومده باشن، ولی اکثرا یادشون میره به مزار من سر بزنند🙃 من همه جا هستم، همیشه همراه و همقدم دوستامم و پیشتون هستم
ولی اگر نشونی مزارمو بخوایید، منو توی مسجد شهدای هفتاد و دوتن بهشت زهرا به خاک سپردن، دقیقا همونجایی که مزار شهید بهشتی و شهید رجایی و سایر شهدای واقعه هفتم تیر هست😇 خوشحال میشم که بیاید قدمتون روی چشم
اگر خواستید خیلی مفصل تر و با جزییات بیشتری با من آشنا بشید و جزیی تر براتون خاطراتمو بگم، کانال زیر رو دنبال کنید👇
@Shahid_tondgouyan