عزیزان خفتگیر، زورگیر، دزدان مسلح و...
یه پیشنهاد وسوسه کننده براتون دارم:
بجای اینکه به بسیجیهای بی دفاع حمله کنید از این به بعد به #سلبریتیهایی مثل علی دایی و هانیه توسلی و... حمله کنید:
اولا خیلی پولدارن و میتونید پول خوبی به جیب بزنید!
ثانیا مطمئن باشید مخالف اعدام شمان و حتما حتما آزاد میشید چون از نظر اونا جای شما #زندان نیست! لااقل یه بار امتحان کنید به امتحانش میارزه!
دست به دست کنید برسه به اشرار محترم!
🗣 مخالف اعدام
#طنز
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮
@kanonbanovaniranmoghtader
╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
🌷《 خاطرات غسال شهدا 》🌷
صفر آزادی نژاد، غسالی است
که در طول ۳۰ سال خدمت
پیکر افراد زیادی را غسل داده است
شهدای زیادی از اول انقلاب و دوران جنگ
از جمله شهید چمران ره
شهید رجایی ره
و شهید صیاد شیرازی ره
۳۰ سال خدمت «صفر آزادی نژاد»
در غسالخانه بهشتزهرا
آن قدر خاطره برایش به جا گذاشته
که اگر ساعتها هم نشینش شوی
باز هم حرف برای گفتن دارد
اما حال دلش با بعضی خاطرهها خوشتر است
مثل روزی که بوی عطر گلاب از پیکر شهید پلارک در غسالخانه پیچید
غسال شهدا خاطره آن روز را روایت میکند :
در غسالخانه مشغول تطهیر بودیم
که نوبت به غسل و کفن کردن یک شهید رسید
هنوز زیپ کاور را باز نکرده بودیم
بوی گلاب همه جا پیچید !!!
به کمک غسالها گفتم چرا به کاور گلاب زدید؟
بگذارید غسل بدهیم آن وقت گلاب میزنیم
کمک غسالها با تعجب نگاه کردند و گفتند :
ما گلاب نزدیم !!!
اسم شهید را خواندم " منوچهر پلارک "
( البته معروف به سید احمد پلارک )
زیپ کاور را که باز کردم و پیکر را بیرون آوردیم
بوی گلاب مشام مان را پر کرد !
فکر کردم قبلاً غسلش دادهاند و اشتباهی شده
دقت کردم دیدم نه ، هنوز خاکی است !!!
این شهید «غسیل الملائکه» بود !!!
انگار ملائک قبل از ما غسلش داده بودند
گریه کردم و او را شستم
حال همه آن روز عوض شده بود !
ما پیکر شهدا را با گلاب میشستیم
چون پیکر خیلی از آن ها
چند وقت بعد از شهید شدن
غسل داده میشد و بو میگرفت
اما این شهید خودش بوی عطر گلاب میداد
و نشان به آن نشان که هنوز هم
محل دفنش در قطعه ۲۶ بهشتزهرا
با عطر گلاب شهید پلارک عطرآگین است !
این آقای غسال ادامه داد :
در این مدت چیزهای عجیب و غریب
از شهیدان زیاد دیده بودم !
مثل جوانی که چند ماه از شهادتش میگذشت
اما بدنش هیچ آسیبی ندیده و تازه بود !
شهیدانی که وقتی آن ها را میشستم
محو لبخند روی صورتهای شان میشدم
اما شهید پلارک چیز دیگری بود !
یک هفته بعد از تشییع پیکرش
یک شب به خوابم آمد و گفت
شما برای من زحمت زیادی کشیدی
میخواهم برایت جبران کنم
اما نمیدانم چه میخواهی !؟
من در عالم خواب گفتم
آرزوی دیرینهام رفتن به کربلاست
باورکنید چند روز بعد از بلندگو
اسمم را صدا زدند و گفتند
صفرآزادی نژاد مدارکت را برای رفتن به کربلا
به مسئول سالن تطهیر تحویل بده !
هاج و واج مانده بودم و اشکم بند نمیآمد
این شهید مرا حاجت روا کرد !
همان روز سرقبرش رفتم
و یک دل سیر با او درد دل کردم
《 من مفتخرم به تطهیر شهدا 》
ایشان ادامه داد :
جنگ که تمام شد
فکر میکردم ...
پرونده غسل و کفن کردن شهدا هم بسته شد
( مثل همان فکری که
بعد از پیروزی انقلاب کردم ! )
اما وقتی مأمور غسل و کفن کردن
شهید صیاد شیرازی شدم
فهمیدم هنوز هم برای سربلندی
و حفظ این آب و خاک باید شهید بدهیم
چهره بعضی شهیدان در زمان تطهیر
تا عمر دارم از یادم نمیرود !
《 مثل صورت شهید صیاد شیرازی
که ( غرق در نور و آرامش بود !!! )
آن قدر آرام که ...
وقتی غسلش تمام شد
و پیشانی اش را بوسیدم
دور و بریهایم گفتند مگر مرده را میبوسند؟!
گفتم :
این بوسه بر پیشانی حکایتی دیگر دارد ....
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮
@kanonbanovaniranmoghtader
╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
»»» آیه ی روز :
**********
إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
آل عمران-77
کسانی که پیمان الهی و سوگندهای خود (به نام مقدس او) را به بهای ناچیزی میفروشند، آنها بهرهای در آخرت نخواهند داشت؛ و خداوند با آنها سخن نمیگوید و به آنان در قیامت نمینگرد و آنها را (از گناه) پاک نمیسازد؛ و عذاب دردناکی برای آنهاست.
**********
نکته ها:
این آیه، كسانى را كه پیمان شكنى مى كنند، به پنج نوع قهر الهى تهدید مى كند: بى بهرگى در آخرت، محرومیّت از خطاب الهى، محرومیّت از نظر لطف الهى، محرومیّت از پاكى از گناه و گرفتارى به عذاب دردناك.
در روایات شیعه و سنّى آمده است كه رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند: «لا ایمان لِمَن لااَمان له و لا دین لِمَن لاعهد له» كسى كه مراعات امانت نكند، ایمان ندارد و آن كسى كه به عهد خویش وفادار نباشد بى دین است.[81]
در بعضى روایات آمده است كه مراد از «عهد اللّه»، حقایق مربوط به پیامبر اسلام در تورات است كه به دست عالمان یهود تحریف گشته است.
مقایسه كنیم وضع كسانى را كه از جانب خداوند به آنها سلام داده مى شود؛ «سلامٌ قولاً من ربّ رحیم»[82] با كسانى كه خدا هیچ سخنى با آنان نگوید؛ «لایكلّمهم اللّه» واگر ناله اى سر دهند با جمله ى «اخسئوا فیها ولاتكلمون»[83] خفه مى شوند.
پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله فرمودند: هر كس با سوگند، مال و ثروت برادرش را به ناحق بخورد، مورد غضب الهى است. سپس این آیه را تلاوت نمودند.[84]
حضرت على علیه السلام فرمودند: مراد از نگاه خداوند در قیامت؛ «لاینظر الیهم» نگاه رحمت است، (نه نگاه با چشم).[85]
-----
81) تفسیر مراغى و نورالثقلین.
82) یس، 58.
83) مؤمنون، 108.
84) تفسیر نورالثقلین.
85) تفسیربرهان، ج 1، ص 293.
**********
پیام ها:
- امانت مردم نزد انسان، عهد الهى است. در آیات قبل خواندیم كه بعضى امانت مردم را بر نمى گردانند، در این آیه به جاى امانت مردم، كلمه ى «عهداللّه» بكار رفته است.
- پیمان شكنى، از گناهان كبیره است. این نوع تهدید پى درپى، در باره هیچ گناهى در قرآن مطرح نشده است. «یشترون بعهد اللّه... لا خلاق لهم...»
- سوگند دروغ، سبب محرومیّت در قیامت مى شود. «یشترون... ایمانهم»
- دنیاپرستى، ریشه ى پیمان شكنى است. «ثمناً»
- بهاى پیمان شكنى هرچه باشد، كم است. «ثمناً قلیلاً»
- كیفرهاى قیامت، متناسب با عملكرد خود ماست. بى اعتنایى ما به تعهّدات الهى، سبب بى اعتنایى خدا به ماست. «لا یكلّمهم، لا ینظر الیهم، لایزكّیهم»
- عذاب هاى اُخروى، هم جسمى است و هم روحى. هم تحقیر است؛ «لایكلّمهم اللّه» و هم شكنجه و مجازات. «ولهم عذاب الیم»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮
@kanonbanovaniranmoghtader
╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان_لبخند_بهشتی💖
نویسنده: میم بانو
قسمت سی و ششم
از پله ها بالا میروم و نگاهم را به در میدوزم .
چند باری به سمت در میروم ولی باز میگردم .
برای بار آخر به در نزدیک میشوم .
دستم را روی دستگیره ی در میگزارم و آرام در را باز میکنم .
وارد اتاق میشوم و در را پشت سرم میبندم .
با دقت اتاق را برانداز میکنم .
رو به روی در میز تحریر قهوه ای رنگی قرار دارد .
روی آن کامپیوتر کوچکی است و کنار کامپیوتر هدفون یبز رنگی به چشم میخورد .
کنار میز تحریر کتابخانه ی بزرگی و در سمت چپ هم تخت جای گرفته است . سمت راست هم کمدی دیده میشود .
تمام سرویس چوپ قهوه ای سوخته هستند .
کاغذ دیواری های کردم با گل های قهوه ای درشت هم دیوار های اتاق را پوشانده اند .
برای یک لحظه عذاب وجدان به سراغم می آید .
میخواهم برگردم اما حالا که تا اینجا آمده ام دلم میخواهد کمی بیشتر جست و جو کنم .
به سمت میز تحریر میروم ، روی آن یک دفترچه یادداشت زرشکی و یک دفتر آجری رنگ نظرم را جلب میکند .
ابتدا دفترچه ی زرشکی رنگ را برمیدارم .
در هر صفحه حدیثی زیبا و با خط خوش نوشته شده است .
بعد از خواندن چند حدیث دفترچه را میبندم و سر جایش میگزارم .
به سراغ دفتر آجری رنگ میروم .
دفتر را باز میکنم .
در صفحه ی اول بزرگ نوشته شده است ( به نام آفریدگار نیکی و بدی ) .
ورق میزنم و به سراغ صفحات بعدی میروم .
در هر صفحه ۳ شعر تک بیتی یا دو بیتی نوشته شده و زیر آن تاریخ خورده است .
در یکی از صفحه ها شعر بلندی نوشته شده ولی بد خط و ناخواناست .
هر چه سعی میکنم نمیتوانم شعر را بخوانم .
سراغ صفحه ی بعد میروم .
یکی از شعر ها نظرم را جلب میکند .
چند کلمه از شعر نوشته شده و آن هم خط خطی شده است اما میتوانم شعر را بخوانم .
زیر لب آن چند کلمه را زمزمه میکنم
+عشق را باید که......
🌿🌸🌿
《کاش روزی برسد ، هر که به یارش برسد
دل سرما زده ی ما ، به بهارش برسد 》
ماهان یونسی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮
@kanonbanovaniranmoghtader
╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
🌸🌸🌸🌸🌸
رمان_لبخند_بهشتی
نویسنده: میم بانو
قسمت سی و هفتم
یکی از شعر ها نظرم را جلب میکند.
چند کلمه از شعر نوشته شده و آن هم خط خطی شده اما میتوان شعر را خواند .
زیر لب آن چند کلمه را زمزمه میکنم
+عشق را باید که .....
کنجکاو تر از قبل میشوم .
یعنی منظورش از عشق چه نوع عشقیست ؟
به خودم نهیب میزنم
+هر عشقی که منظورشه به من ربطی نداره
برای فراموش کردن آن دفتر را میبندم و روی میز میگزارم .
به سمت کتابخانه میروم .
بالای کتابخانه چفیه ای وصل شده است . بی اختیار لبخند میزنم .
به قفسه ها نگاه میکنم .
در هر قفسه کتابی مرتبط با موضوع خاصی چیده شده است .
در یکی از قفسه ها کتاب ها کاملا مربوط به شهید مطهریست و در قفسه ای دیگر مرتبط با رهبر .
بین قفسه ها یکی از قفسه برایم جالب تر است . داخل آن قفسه پر از رمان های مختلف است .
به صورت رندوم یک کتاب را بیرون میکشم .
نام روی جلد را بلند میخوانم
+چشم هایش . باید کتاب جالبی باشه
صفحات را سریع ورق میزنم که چیزی از بین کتاب روی زمین میافتد .
خم میشوم و آن را از روی زمین بر میدارم .
عکس سجاد و پسری هم سن و سال خودش است که هر دو دست دور شانه یکدیگر انداخته اند . حتما یکی از دوستانش است .
دوباره لبخند میزنم .
عکس را بر میگردانم . پشت عکس نوشته ای است . وقتی نوشته را میخوانم لبخندم محو میشود .
پشت عکس نوشته شده است :
( سجاد رضایی و شهید محمد صادق محمدی )
پس سجاد دوست شهید هم دارد .
عکس را دوباره بین کتاب میگزارم و کتاب را سر جایش قرار میدهم .
نمیتوانم روی کتاب ها تمرکز کنم ، هنوز ذهنم درگیر آن شعر نصفه ای است که داخل دفتر روی میز خواندم .
دوباره میروم و دفتر را بر میدارم .
صفحه ی مورد نظر را باز میکنم و چند بار دیگر شعر نصفه را میخوانم .
شعر را به تازکی نوشته است زیرا تاریخ شعر قبلی برای یک هفته قبل است .
مشغول فکر کردن به شعر هستم که صدای خفیفی به گوشم میرسد .
متوجه نمیشوم که صدا چه می گوید .
گوش هایم را تیز میکنم .
قبل از اینکه بتوانم صاحب صدا را تشخیص بدهم ناگهان در باز میشود .
🌿🌸🌿
《ای که گفتی بی قراری های من بازیگریست
بی قرارم کرده ای اما دلت با دیگریست》
حسین دهلوی
🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮
@kanonbanovaniranmoghtader
╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯