eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
320 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
37 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_صد_شانزدهم بخش سوم _بیا بشین کارت دارم . سر تکان میدهم و جانمازم را جمع میکنم . میروم و کنارش مینشینم . لبخند میزنم +بفرما لبخندش را جمع و جود میکند و جدی نگاهم میکند _وضعیت سجاد رو به بهبوده مبهم نگاهش میکنم . از کجا میداند که من از بیماری سجاد مطلعم ؟ شاید دارد یک دستی میزند . خودم را به بی اطلاعی میزنم +چه وضعیتی ؟ نگاه معناداری حواله ام میکند _میدونم که میدونی دارم راجب چی حرف میزنم . شهروز مدارکو از زیر تخت من برداشته بود تا به تو نشون بده . استرس میگیرم اما ظاهرم را خونسرد نشان میدهم . سکوتم را که میبیند ادامه میدهد _تنها کسی که میدونست چیزای مهمو زیر تختم میزارم شهروز بود . وقتی مدارکم گم شد یه راست رفتم پیش شهروز گفتم مدارکو بده . اونم بدون هیچ حرفی رفت مدارکو آورد . وقتی بهش گفتم چرا برداشته گفت برداشته تا به تو نشون بده . حرف هایش عین پتک توی سرم میخورد . فشارم افتاده . اگر فکر بدی راجبم بکند چطور باید قانعش کنم ؟ اگر توضیح بخواهد چه باید بگویم ؟ نفس عمیقی میکشد _بر میگردم سر حرف اولم . وضعیت سجاد رو به بهبوده . حالا چرا اینو گفتم ؟ گفتم تا بدونی اگه سجاد چیزی بهت گفته برای خودت گفته ، برای این گفته که دوست داشته . نمیخواسته اگه اتفاقی براش افتاده تو آسیب روحی ببینی . ولی تو نامید نشو . وضعیتش داره بهتر میشه انشالله که درست میشه . از کجا میداند که سجاد من را دوست دارد ؟ یعنی سجاد به او گفته ؟ اصلا چرا راجب شهروز سوالی نپرسید ؟ گویی ذهنم را میخواند که میگوید _میدونم هم تو اونو دوست داری هم اون تورو دوست داره . نه تو چیزی به من گفتی نه سجاد ، تشخیص علاقتون کار سختی نیست . خون به صورتم میدوند ، نمیدانم با حرف هایش گریه کنم یا بخندم . کاش انقدر صریح صحبت نمیکرد . کاش کمی ملاحظه میکرد . به دست هایم خیره میشوم و بی اختیار بغض میکنم . دستش را روی دست های قفل شده ام میگذارد _غصه نخور خدا بزرگه . انشالله چند ماه دیگه با خبرای بهتری میام و میگم سجاد حالش خوب شده . بلند میشود و روی سرم را میبوسد و بعد بی هیچ حرفی از اتاق خارج میشود . دستم را روی شقیقه هایم میگذارم و محکم فشار میدهم . دلم نمیخواهد گریه کنم . حرف های شهریار امید بخش بود اما سنگین . حیای دخترانه ام را قلقلک داد ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ روز ها یکی پس از دیگری میگذرند و طبق گفته های شهریار حال سجاد روز به روز بهتر میشود اما هنوز هم بیمازی اش را آشکار نکرده و در جمع های خانوادگی هر دفعه بهانه جدیدی برای نیامدنش می آورد . در این مدت علیرام به شدت اصرار داشت که برای خواستگاری بیاید . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک دنــيــا لبخنـد یک دل خرسنـد و یک عصر دلپسنـد برایتان آرزو میکنــم. “عصرتون به شــادی” https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«ساعت چنده برادر؟» سرباز به ساعتش نگاه کرد. «پنج و نیم.» «تو خرمشهر خدمت مي کني؟» «نه کاکا، از کردستان مي آيم.» «کردستان؟ مگر بچه ي خرمشهر نیستي؟» «چرا؟ اما محل خدمتم آنجاست.»«راستي، آنجا هم جنگ شده؟ يعني عراقي ها به آنجا هم حمله کرده اند؟» «جنگ تو کردستان خیلي وقته شروع شده؛ از روزي که پا به آنجا گذاشتم با ضد انقلاب جنگیدم و بعد هم عراقي ها حمله کردند. راســتي کاکا، عراقي ها شهرمان را که نگرفته اند؟» «غلط مي کنند. بچه ها مثل شیر جلوشان ايستادند.» «دلم پیش ننــه و بابام مانده. با هزار خواهش و التماس، چهار روز مرخصي گرفتــم کــه بیايم و ننــه و بابام را بــه يك جاي امن برســانم و برگردم ســر خدمت.» «تنها پسر خانواده اي؟» «ها... کاکا. چشــم امید ننه و بابام، من هســتم. اي خدا... چیزي شان نشده باشد، خودت حافظ شان باش!» بهنام به جلو، به خط هاي ممتد که به ســرعت از زير وانت مي گذشــت، نگاه کــرد. ده ها گاومیش بي صاحب را ديد که به حال خود رها شــده بودند و براي خودشان مي چريدند. گله اي سگ وحشي را ديد که يك گاومیش تنها را زمین زده، داشتند آن را مي دراندند. بهنام عق زد. يك موتور ســوار از بیراهــه تو جاده پیچید. موتورســوار، چفیه ي عربي ـ با خال هاي سرخ ـ که سر و صورت بسته بود. گاز موتور را گرفت و به وانت رسید🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
با دست به راننده اشاره کرد توقف کند. سرباز از بهنام پرسید: «يعني چه شده؟!» وانت ترمز کرد. بهنام و ســرباز به طرف موتورسوار خم شدند و راننده سر از پنجره بیرون آورد. موتورسوار با لهجه ي عربي گفت:«کجا براي خودتان مي رويد؟ جاده خطرناك اســت. عراقي ها جلوتر جاده را بسته اند.» راننده دو دستي بر سر زد: «يا ابوالفضل... حالا چه خاکي به سر کنم؟» موتورسوار گفت: «پشت سر من بیايید. من يك بیراهه بلدم... بیايید تا دير نشده.» موتورســوار جلو افتاد. وانت پشت ســرش حرکت کرد. سرباز گفت: «باز خدا پدرش را بیامرزد که به دادمان رسید!» وانت، پشت سر موتورسوار، تو يك بیراهه که خاکي و سنگلاخي بود، پیچید. نخلستان را پشت سر گذاشتند. از دور صداي شلیك و انفجار آمد. چند نخل در آتش مي سوخت. سرباز گفت: «حیف از اين نخل ها که در آتش مي میرند!» بهنام بلند شد. میله ي پشت کابین وانت را گرفت. باد گرم به صورتش خورد. آب از چشــمانش به راه افتاد. خیسي، چشــمانش را گرفت. در دوردست، چند تانك و جیپ و عده اي سرباز مسلح را ديد. چشم تیز کرد. موتورسوار به سرعت به طرف تانك ها مي رفت. وانت هم پشــت سرش گاز مي داد. بهنام، وحشت زده با مشت روي سقف وانت کوبید و فريادش را باد برد. «ترمز کن! عراقي ها... عراقي ها...» ســرباز، وحشــت زده از جا پريد. وانت، ترمز کشــداري کرد. رد تاير وانت بر جاده ي خاکي به جا ماند. موتورسوار به تانك ها رسید. چند گلوله به طرف وانت شــلیك شــد. بهنام پايین پريد. چند گلولـه بغل پايش خورد. دويد. پايش گیر کرد و با صورت بر زمین افتاد. مزه شــور خون را زير لب احساس کرد. سرباز ازکنار بهنام گذشــت. به ســرعت مي دويد. گلوله اي به پاي سرباز خورد و او مثل برق گرفته ها لرزيد و روي زمین ولو شــد. بهنام تا خواســت برخیزد، در چنگ چند سرباز عراقي، چون کبوتر گرفتار شد🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این وعدة خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟! سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا! کسی که مرا طلب کند، مرا خواهد یافت و کسی که مرا یافت مرا خواهد شناخت، و کسی که مرا شناخت مرا دوست خواهد داشت و کسی که دوستم بدارد عاشقم می گردد و چون عاشق شد او را خواهم کشت (شهید خواهم کرد) و بر من است که دیه اش را بدهم و دیه اش خود من هستم. «حدیث قدسی» https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
چرا ابراهیم هادی؟.mp3
10.32M
چرا ابراهیم هادی اینجوری دل میبره؟ 🎤روایتگری حاج حسین یکتا درباره شهید ابراهیم هادی در کانال کمیل... https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باب الحوائج آمده حاجت بگیریــد عیدانه از دست ولۍنعمت بگیریــد شش‌گوشه میخواهید بسم‌الله‌امروز از ڪودڪ اربابتان رخصت بگیریــد...(: https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی مقصر است؟جمهوریت سقوط کرده یا گروهک طالبان! سرنوشت مردم افغانستان نتیجه ضعف مردم و انتخاب غلط بود یا مسئولین فراری فاسد حکومت قبل؟ نظر شما چیه؟!. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔷احساس درونی حضرت امام خامنه‌ای در روز ورود حضرت امام خمینی به کشور 🔹روز ورود امام همه خوشحال بودند، می‌خندیدند. بنده از نگرانی بر آنچه که برای امام ممکن است پیش بیاید، بی‌اختیار اشک می‌ریختم و نمی‌دانستم که برای امام ممکن است چه پیش بیاید؛ چون یک تهدیدهایی هم وجود داشت. 🔹بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم. با آن تفاصیل امام وارد شدند. به‌مجرد اینکه آرامش امام ظاهر شد، نگرانی‌ها و اضطراب ما به‌کلی برطرف شد. یعنی امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلی‌های دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. 🔹وقتی‌که بعد از سال‌های متمادی، امام را من زیارت می‌کردم آنجا، ناگهان خستگیِ این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج می‌شد. احساس می‌شد که همه آن آرزو‌ها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعی و پیروزمندانه، اینجا درمقابل انسان تبلور پیدا کرده.۶۲/۱۰/۲۴ 🔹در واقع «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکم غالِبونَ» با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد.۷۵/۱۱/۱۲ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. چرا نام"امام"، زیبنده بود؟ ♦️فرخ نگهدار رئیس‌گروهک فدائیان خلق مدت هاست در لندن اقامت دارد و از چپ کمونیستی به لیبرالیسم گرایش پیدا کرده و با شبکه بی بی سی همکاری می کند.او 14 بهمن 1390 در گفت و گو با سایت میهن وابسته به اپوزیسیون خارج کشور درباره نفوذ امام خمینی، نکات قابل تاملی را بازگو کرد: 🔹«من از وقایع 15 خرداد 42 فهمیدم آیت‌الله خمینی نفوذ فوق‌العاده در کشور دارد و تکیه او بر توده‌های تهیدست است؛ در مقابل شاه که تکیه‌گاه مردمی نداشت و قدرت او ناشی از حمایت خارجی بود. سال 1349 در اطراف دهات بین قم و کاشان همراه دوستم احمد ‌اشرف سفر می‌کردیم و می‌دیدم در خانه روستائیان هم عکس آقای خمینی روی دیوار بود و سخنش اعتبار داشت. ♦️من کاملاً عنوان «امام» را برای او انتظار داشتم. او سد بزرگ و شکست‌ناپذیر شاه را شکست. این ایجاب می‌کرد نامی مانند رهبر و امام برای او انتخاب شود. ارزیابی مسعود رجوی نادرست بود. ما نیروی سازماندهی و مقاومت در برابر انقلاب را نداشتیم. ما نفهمیدیم که نباید در مقابل استقرار نظام ایستاد.» https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
▪️اینستاگرام پرشده از فیلم این دختر بچه مظلوم که از سرما داره میلرزه و به اسم زلزله خوی پخش میشه! اما این فیلم مربوط به دختر بچه آواره سوری در اردوگاهی در شمال سوریه است و سال های گذشته پخش شده بود. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 استاد رحیم‌پور ازغدی: فکر کردید به غارت کشورتون راضی میشن؟ کاری می‌کنن خودتون بگید ما و اجدادمان همگی خر بودیم... پرچم بالاست🇮🇷✌️ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
»»» آیه ی روز : ********** فَاصْبِرْ عَلَىَ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىَ طه-130 پس در برابر آنچه می‌گویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبیح گوی؛ باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی! ********** نکته ها: خداوند در قرآن كریم، 19 مرتبه پیامبر صلى الله علیه وآله را به صبر، فرمان داده است. این آیه همچون آیه ى «واستعینوا بالصبر والصلوة»(155) پیامبر صلى الله علیه وآله را به شكیبایى و حمد وستایش پروردگار دعوت مى كند، وگرچه مخاطب این آیه ظاهراً پیامبرصلى الله علیه وآله است، امّا بدیهى است كه آیه جنبه عمومى دارد. بر طبق بعضى از روایات(156) و نظر برخى از مفسّرین، این آیه با نمازهاى یومیه و شبانه روزى تطبیق دارد و مراد از «اطراف النهار» نوافل روزانه است. ----- 155) بقره، 45. 156) كافى، ج 3، ص 444. ********** پیام ها: - توجّه به تدبیر خداوند و قانون مند بودن كیفر و عذاب و توجّه به سنّت هاى الهى، مقدمه ى صبر و تسبیح وتحمید است. «فاصبر» (با توجّه به آیات قبل) - صبر در امور باید به اندازه ى مشكلات باشد. «فاصبر على ما یقولون» - حمد و تسبیح الهى وسیله اى براى تقویت روحیه در مقابل لجاجت ها و تبلیغات دشمن است. «فاصبر - سبّح» - تنزیه خداوند از راه ستایش و حمد او است. «سبّح بحمد» - پیرایش از بدى ها بر آرایش به خوبى ها مقدم است. تسبیح بر تحمید تقدم دارد.«سبّح بحمد» - قرآن براى بیان زمان انجام تكالیف، از ابزار و معیارهاى طبیعى استفاده كرده است. «قبل طلوع... وقبل غروبها» - تسبیح و حمد الهى قبل از طلوع وغروب آفتاب اثر خاصى دارد. «قبل طلوع... و قبل غروبها» - اوقات خود را با یاد خدا پر كنیم تا زمینه اى براى سایر افكار باقى نماند. «قبل طلوع - قبل غروب - آناء اللیل - اطراف النهار» - شب، تنها براى استراحت و خواب نیست، باید بخشى از آن را به عبادت اختصاص داد. «و من آناء اللیل» - اگر ذكر خدا با سایر شرایط انجام شود، نتیجه بخش خواهد بود. «لعلّك»(157) - مقام رضا، بالاترین درجه ى تكامل است. «لعلّك ترضى» (تكامل داراى درجاتى است: اوّل: صبر «فاصبر»، دوّم: تنزیه خداوند «وسبّح... فسبّح»، سوّم: سپاس و ستایش پروردگار «فسبّح بحمد ربّك»، چهارم: رضا به قضاى الهى. «لعلّك ترضى») ----- 157) كلمه ى «لعلّ» به معناى آن است كه رسیدن به این غنچه، چند درصد است نه صد در صد و این به خاطر آن است كه یاد خدا به تنهایى كافى نیست، بلكه تلاش، وحدت، اخلاص و سایر شرایط باید جمع شود تا نتیجه صد در صد باشد. ********** https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا