eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
319 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
39 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
( بسمه تعالی ) « يا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفآءٌ » با سلام وعرض ادب و احترام .با استحضار همه اساتید محترمه و خواهران فرهیخته کانال کانون بانوان ایران مقتدر میرساند ؛ اخیرأ مطلع شدیم ! برادر سرکار عالیه حاج خانم پذیرائی عزیز، مدیر محترمه وپر تلاش کانال بانوان ... اخیر ؛ به کسالت مغزی صعب العلاج عارض شده اند ، بنده حقیر بعنوان عضو کوچک این کانال از همه خواهران مومنه استدعا داریم ، برای شفای عاجل و بهبودی کامل این برادر انقلابی که مدتی است در بیمارستان بستری می‌باشند و برای شفا و بهبودی کامل همه بیماران و مرضای اسلام و خصوصأ این عزیز خواهر پذیرائی، که شدیدا التماس دعا دارند، هریک به نوبه خود ؛ آیه أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ را پنج بار قرائت و هدیه فرمایید . التماس دعا داریم.🙏🤲🤲🤲
🔵 صفر تا صد ماجرای زن مشکوکی که ویدیوی برخورد با او فراگیر شد 🔺 ویدیوی یک زن مشکوک که چند نفر در حال کشمکش با او در اطراف یکی از مدارس تهران هستند در دو سه روز گذشته منتشر شد. اما چه چیزی این ماجرا را به پا کرد؟ آیا یک زن بی گناه بی دلیل طرف دعوا قرار گرفته؟ 1️⃣ قبل از شروع تجمع دوربینها تردد پیاپی یک زن ۵۶ ساله را اطراف مدرسه مذکور ثبت کرده اند که مشخص نیست چطور از بروز تجمع در ساعات بعد مطلع است و در مکان حاضر شده! 2️⃣ این زن بدون حجاب با ایستادن مقابل خودروها اقدام به تلاش برای بستن مسیر و ایجاد شلوغی می کند. 3️⃣ پس از شروع تجمع اقدام به فحاشی رکیک به مقدسات دینی و شعار علیه کشور کرده و دانش آموزان و والدین آنها را با بیان اینکه «بچه هامون رو کشتن!» تحریک به آشوب می کند. 4️⃣ پس از تذکر پلیس و برخی نیروهای امنیتی، مامور پلیس را که سعی می کند به او نزدیک نشود مورد ضربه های پیاپی قرار می دهد. 5️⃣ موبایل برخی افراد را می شکند (دو دستگاه گوشی را از دست مامورین کشیده و خرد می کند) 6️⃣ با فاصله گرفتن از مدرسه همچنان به تنش آفرینی ادامه می دهد و با افشاگری برخی والدین دانش آموزان که به رفتار او اعتراض دارند اعتراف می کند اصلا فرزندی در مدرسه ندارد و نامی را که به عنوان فرزند خود چند بار به زبان آورده ساختگی است. 7️⃣ بعد از داد و بیداد در مقابل تذکر ماموران امنیتی برای دور شدن از محل و بعدا تاکید به او برای توضیح درباره چرایی اقدامتش، با داد و فریاد عابران را تحریک میکند که به او کمک کنند. درگیری شروع شده و برخی حاضران به دلیل فحاشی های زیاد و مقاومت دربرابر دور کردنش از محل با خشونت با او برخورد می کنند که ویدیوی آن منتشر و موجب بازداشت طرفهای دعوا با این زن شد. ⏪️ با توجه به اینکه رسانه ها تنها خبر ضرب و شتم این زن را منتشر کرده اند باید پرسید آیا با خود این زن آشوبگر نیز برخورد لازم خواهد شد؟ اصلا بازداشت شده؟ این زن از کجا پشتیبانی خبری شده و با چه انگیزه ای اقدام به التهاب آفرینی کرده است؟ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
جنگ‌جنگ‌است‌چه‌سخت‌باشدچه‌نرم عده‌ای‌راباجسم‌شان‌می‌کشند ودیگرانی‌رابافرهنگ‌شان..! ازجنگ‌نرم‌غافل‌نشوید.❗️ -شهیدحججی https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت اول با حس یه چیزی روی صورتم چشمامو باز کردم با دیدن امیر بالای سرم یه جیغ بنفشی کشیدم امیر دستشو گذاشت روی دوتا گوشش امیر : چته دیونه ،مگه جن دیدی ؟ - نمیری تو ،،تو خوده جنی،سکته کردم این چه قیافه ایه که درست کردی ؟ امیر : جدی ؟ ،پس از فردا همینجوری بیدارت میکنم تا زودتر از شرت خلاص شم ( بالش کنار دستمو پرت کردم سمتش ) : زبونت لال شه امیر :پاشو ،پاشو ،باید بریم فرش بشوریم -من خوابم میاد ،خودت برو زحمتش و بکش امیر:نیای ،بد می بینیاااااا -برو بابا ( دراز کشیدمو سرمو گذاشتم زیر پتو ) چند دقیقه بعد امیر پتومو کنار زد توی دستش که کف بود ،کفو مالید به صورتم -وااااااییییی امیرررر میکشمت حالا امیر بدو ،من بدو امیر از در خونه رفت توی حیاط منم یه جارو که دم در خونه بود و برداشتمو دنبالش کردم امیر شیلنگ آب و باز کرد و گرفت سمت من امیر: آیه بیای جلو ،آب بارونت میکنم -من تو رو میکشم ،من پوستت و قلفتی میکنم امیر: فعلن که سلاح اصلی دست منه یه قدم رفتم سمتش که شیلنگ آب و گرفت سمت من، و جیغ کشیدم مامان از داخل خونه اومد بیرون مامان: چه خبرتونه - مامان ببین پسرت ،چیکار کرده با من ( مامان با دیدن صورت کفیم ،خندید ) - میخندی مامان مامان : ( یه کم لبخند شو محو کرد )عع امیر ،این چه کاری بود کردی امیر : تقصیر خودشه ،بهش گفتم بیا بد میبینی - یعنی دعا کن دستم بهت نرسه صدای زنگ در اومد امیر: رضاست ،اومده کمک با شنیدن این حرف ،تن تن رفتم داخل خونه ،صورتمو شستم و از داخل پذیرایی ،پرده رو کنار زدم دیدم امیر و رضا در حال شستن فرش هستن ،با دیدن رضا لبخندی به لبم اومد مامان: به چی میخندی؟ - ها، هیچی مامان : لباست و بپوش برو کمکشون - باشه 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت 2 لباسمو پوشیدم،چادرمو سرم گذاشتم رفتم داخل حیاط با دیدن رضا تپش قلب میگرفتم ،احساس میکردم کل صورتم از خجالت سرخ شده رضا و امیر در حال شستن فرش بودن - سلام ( رضا با دیدنم ایستاد و مثل همیشه روی لبش لبخند بود ) سلام خوبی؟ - مرسی امیر: احوالپرسیتون تمام شد بسم الله شروع کنین با دیدن امیر که داشت روی فرش طی میکشید چشمم به شیلنگ آب خورد آروم از کنارش رد شدم شیلنگ آب و دستم گرفتم،شیر آب و آروم باز کردم رفتم سمت امیر از پشت شیلنگ و گذاشتم روی گردنش و امیر مثل ملخ از جاش پرید - جلو نیایاااا سلاحت دست منه امیر : اه لعنتی فراموش کردم رضا هم با دیدنمون میخندید شیلنگ آب و گرفتم سمتشو و دور حیاط میدویدیم امیر : آیه ،یعنی دستم به اون شیلنگ برسه روزگارتو سیاه میکنم - شتر در خواب بیند پنبه دانه بعد از کلی دویدن آخر به خاطر داد و هوار مامان رفتیم سمت فرشا منم از ترس اینکه امیر تلافی نکنه شیلنگ و تو دست خودم گرفتم و مشغول شستن فرشا شدیم امیرم مثل موش آبکشیده ،میلزید و زیر لب برام خط و نشون میکشید صدای زنگ در حیاط اومد امیر بلند شد بره سمت در که گفتم - نمیخواد جناب عالی به کارت ادامه بده ،خودم در و باز میکنم همونجور شیلنگ که توی دستم بود سمت دروازه رفتم و درو باز کردم معصومه بود خواهر رضا - سلام خوبی؟ معصومه: سلام ،صدای جیغتون تا اتاقم میاومد ،دارین چیکار میکنین ؟ - داریم به دستور مامان خانم فرش میشوریم ( یه دفعه به چشمای گرد شده معصومه نگاهی کردم) - چیزی شده معصومه: آ...آیه پشت سرت ( برگشتم پشت سرمو نگاه کردم ،که یه دفعه یه سطل آب و کف رو سرم خالی شد ) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
. مسمومیت ذهن‌ها . یکم) پروژه سریالی مسمومیت دختران این سرزمین موضوع کوچک و کم اهمیتی نیست که با چند متن و استوری از کنار آن عبور کنیم. هر چند لقمه خوبی برای بهره برداری سیاسی یک عده است. سلامت و جان مردم ایران هیچ گاه برای جماعت فرصت طلب داخلی و خارجی اهمیت نداشته و نگاه‌شان به این مسائل، نگاه ابزاریست. به خط شدن اپوزیسیون خارج نشین از سازمان نفاق تا رضا پهلوی و تاکید بر نمادسازی و هشتگ سازی ترور بیولوژیک دختران توسط جمهوری اسلامی، همگی موید این سناریو تکراری است: جانِ مردم ابزار رسیدن به منافع سیاسی! نهادهای رسمی و امنیتی باید زودتر تکلیف را مستند و دقیق مشخص و اعلام کنند اما تجربه تاریخی و شناخت تجربه های پیشین می گوید این مدل سناریو، این مدل عملیات در توان سلطنت طلبان یا دلقک های مجازی آنطرف آبی نیست، این جنس عملیات در توان و تجربه سازمان مسعود رجوی است. البته این تحلیل من است و نه خبر دقیق! . دوم) موضع رسمی مراجع تقلید و شخصیت های دینی برای پیگیری و حفاظت از سلامت دختران مهم بود‌. در فضای رسانه اصرار دارند دین و انقلاب اسلامی را محکوم به مخالفت با تحصیل دختران نشان دهند که طنز بی مایه ماجراست. سوم) وزیر خارجه آلمان از این مسمومیت ها ابزار تاسف و نگرانی کرده است! ایشان بمباران شیمیایی سال ۱۳۶۶ سردشت ما را از یاد برده!!!!؟؟؟ دولت آلمان به صدام سلاح شیمیایی داد، صدام این سلاح را علیه مردم ما و حتی مردم خودش استفاده کرد. هنوز آثار روانی، تاول و سرفه های آن بر روی عزیزانمان ادامه دارد! دولت وقیح آلمان امروز مدافع چیست؟ ابتدا و پیش از هر چیز ذهن ها را مسموم می کنند تا افکار عمومی هر کذبی را بپذیرد‌‌ سپس مسمومیت جان... تصویر بمباران شیمیایی سردشت سال ۱۳۶۶ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
17.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرمایید اینم آغوش رایگان تا کور شود هر آنکس که نتواند دید ببینید و ببینید و ببینید تا جگرتون حال بیاد خدایا ابالفضلی ما رو شرمنده این غیور مندان و ستارگان جوانمردی و فتوت نکن 💚✋🤲✋💚 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
حاجات مردم و نعمت خدا جمعي از دوستان شهيد دوران دبيرســتان بود. ابراهيم عصرها در بازار مشــغول به کار می شد و براي خودش درآمد داشت. متوجه شد يکي از همسايه ها مشکل مالي شديدي دارد. 💓💓💓 آن ها عليرغم از دست دادن مرد خانواده، کسي را براي تأمين هزينه ها نداشتند. ابراهيم به كســي چيزي نگفت. هر ماه وقتي حقوق مي گرفت، بيشترِ هزينه آن خانــواده را تأمين مي کرد! هر وقت در خانه زياد غذا پخته مي شــد، حتماً براي آن خانواده مي فرستاد. اين ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهيم ادامه داشت و تقريباً کسي به جز مادرش از آن اطاعي نداشت. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
12.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌یه امید و مطالبه از آقای رئیسیشما که در دولت رئیسی همش حرف از امید و امیدواری میزنین!! چرا در دولت روحانی با وجود گرانی ها امیدواری نمیدادین و همش می کوبیدین❓ ⭕️ مطالبه ما از دولت: وعده هایی که عملی نشد(به هر دلایلی) نیاز به توضیح و عذرخواهی اعضای شما یا خود شما نداره⁉️ ما به دلگرمی و امید مردم نیاز داریم... امید ما به دولت انقلابی است اما مطالبه هم داریم... ✅رهبری مطالبه گری رو حق مردم دونستن با نشر حداکثری به وظیفه حداقلی خودمون عمل کنیم... (بسم الله) https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
09 Mostanade Soti Shonood .mp3
16.73M
🔈 📣 جلسه از ۳۲ جلسه * گفتگو با راوی کتاب شنود با نام مستعار «صادق» 🔸ادامه داستان ... 🔹 حتما این فایل صوتی رو امروز گوش کنید و برای عزیزان تون هم ارسال کنید . 🔸حتی اگر قبلاً گوش کردید، پیشنهاد میکنم که دوباره گوش کنید.🌹 🔴 ارسال این فایل صدقه جاریه است. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
»»» آیه ی روز : ********** هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىَ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ حشر-24 او خداوندی است خالق، آفریننده‌ای بی‌سابقه، و صورتگری (بی‌نظیر)؛ برای او نامهای نیک است؛ آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او می‌گویند؛ و او عزیز و حکیم است! ********** نکته ها: «بارئ» به معناى پدید آورنده اى است كه پدیده هایش از یكدیگر متمایز و متفاوت باشند. این تنها سوره اى است كه آغاز و پایانش با تسبیح الهى است. «سبّح للّه... یسبّح له...» آیه اول آن سخن از عزّت و حكمت است و آیه آخر آن با عزیز حكیم پایان یافت. ********** پیام ها: - خداوند، آفریننده اى است كه در آفرینش مخلوقاتش، از كسى یا جایى الگوبردارى نكرده است، بلكه خود، صورت بخش پدیده هاست. «الخالق البارى ء المصوّر» - كسى كه تمام كمالات را داراست، سزاوار تسبیح همه هستى است. «له الاسماء الحسنى یسبّح له...» - تسبیح موجودات، نشانه نوعى علم و شعور در هستى است. «یسبّح له ما فى السّموات و الارض» - تسبیح موجودات، تذكّرى به انسان هایى است كه اهل تسبیح نیستند. «یسبّح له ما فى السّموات و الارض» - قدرت خداوند همراه با حكمت است نه ستم و تجاوز. «هو العزیز الحكیم» ********** https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت 3 از سردی آب زبونم قفل شده بود امیر : به به ،آیه خانم ،جیگرت حال اومد نه رفتم سمت شیر آب که دیدم شینگ و از آب جدا کرده ،شیلنگ و دوباره وصل کردم شیر آب و تا آخر باز کردم و دویدم سمت امیر که یه دفعه امیر پشت رضا قایم شد و منم شیلنگ و گرفتم سمتش بیچاره مثل چوب خشک شده بود از سردی آب از خجالت شیلنگ از دستم افتاد - ببخشید ،حواسم نبود ( رضا هم یه لبخندی زد ) :اشکال نداره مامان: وای خدا مرگم بده ، من گفتم بیاین فرش بشورین ،نه خودتونو با گفتن حرف مامان ،همه مون خندیدم معصومه هم به ما ملحق شد و فرش و اخر شستیم امیر و رضا هم روی دیوار آویزون کردنش من که دیگه از سرما داشتم یخ میزدم رفتم توی خونه یه دوش آب گرم گرفتم ، از حمام که اومدم بیرون هنوز فکر میکردم موهام بوی برف میدن... لباسامو عوض کردم ،پرده اتاقمو کنار زدیم دیدم ،رضا و معصومه هم رفتن روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم که بعد از چند دقیقه گوشیم زنگ خورد به صفحه گوشی نگاه کردم ،سارا بود - سلام سارا: سلام و درد ،معلوم هست کجایی ؟ - بسم الله، چی شده؟ سارا: از صبح صد بار زنگ زدم ،کجا بودی؟ - آخ ببخشید ،دستم بند بود ،چیکار داشتی حالا که صد بار زنگ زدی؟ سارا: میخواستم بگم یادت نره فرمای بچه ها رو به همراه مقاله فردا بیاری - خوب اینو که خودم میدونستم ،آی کیو سارا: میدونم میدونی،ولی از اونجایی که خانم حواس پرتن ،گفتم دوباره تاکید کنم ،چون فردا آقای سهرابی لازمشون داره ،اگه فردا تحویل ندم پوستمو میکنه - نترس بابا پوستتو کند مثل مار دوباره پوست میندازی سارا: دیونه ،مار خودتی - کاری نداری ،میخوام بخوابم سارا: عع چه زود ،صدای اقا رضا رو شنیدی میخوای بخوابی ؟ - بی مزه سارا: وااا مگه دروغ میگم تو تا صداشو نشنوی که خوابت نمیبره - الان که سر شبه ،اخر شب صداشو میشنوم سارا : آخیی ،یه موقع خوابت نبره - نه خیالت راحت سارا: آیه میدونی به جای آقای کریمی قراره یه استاده دیگه بیاد - عع کی هست سارا: نمیدونم،فعلا که شنیدم فردا قراره بیاد - خوب بلاخره بعد سه هفته یکی و پیدا کردن سارا: اره ،خدا کنه مثل کریمی باحال باشه - امید وارم سارا: باشه مزاحمت نمیشم ،برو یه کم بخواب - باشه ،میبوسمت ،بای سارا : بای بای 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت4 رضا پسر عمومه،خونشون جفته خونه ماست ،از بچگی همیشه با هم بودیم یا عموم اینا خونه ما بودن یا ما خونه اونا یعنی من و امیر و معصومه و رضا ،اینقدر با هم خوب بودیم که هیچ وقت واسه بازی کردن ،به کوچه نمیرفتیم همیشه هم تو بازی منو معصومه جر میزدیمو ازشون کولی میگرفتیم... تا وقتی که به سن تکلیف رسیدم به خاطر حرفای بابا و مامان کم کم بازی هامون کمتر شد رضا هم کمتر، باهام بازی میکرد از همون بچگی ،عمو و زن عمو میگفتن این آیه و رضا مال همن تا جایی که کل فامیل میدونستن این خبر و بابا و مامان هم میخندیدن و چیزی نمیگفتن روز ها که سپری میشد نمیدونم به خاطر حرفاهای دیگران بود که یه حسی به رضا پیدا کردم یا اینکه واقعا خودم عاشقش شدم رضا قلب مهربونی داشت و عاشق هیئت و مداحی خوندن بود از پنجره اتاقم ،حیاط عمو اینا پیدا بود هر شب منتظر رضا بودم که از هیئت برگرده و بشینه روی تخت داخل حیاطشون و شروع کنه به خوندن مداحی با گوش دادن به صداش آروم میشدم تو فکرو خیال بودم که با صدای وحشتناکی از روی تختم بلند شدم دستمو گذاشته بودم روی قلبم ،تپش های قلبمو احساس میکردم امیر تو دستش یه شیپور بود و با دیدن قیافه من میخندید چشمم به دمپایی گوشه اتاقم افتاد دویدم ،دمپایی رو برداشم و دنبالش کردم - امیر میکشمت ،دیونه زنجیری امیر دور میز ناهار خوری داخل سالن میدویید منم پشت سرس - پسره بد بخت ،الان وقت زن گرفتنته ،با این دیونه بازیات اون دختره بیچاره یه روزم تحملت نمیکنه امیر: از خدا شم باشه ،پسره به این خوبی نصیبش شده دمپایی رو پرت کردم سمتش ،جا خالی داد خورد به سر مامان مامان بیچاره هم از ترس ،شیش متر پرید هوا - آخ ،خدا چیکارت کنه امیر مامان با چهره عصبانی اومد سمتمون امیردر حالی که نیشش تا بنا گوشش باز بود انگشت اشاره شو گرفت سمت من : مامان جان کاره من نبود،کاره این دختر دسته گلت بود - مامان ،به خدا از عمد نبود،همش تقصیر این امیره مامان : الان نمیدونم ،باید غصه بخورم که کی میاد تو رو میگیره یا اینکه غصه بخورم کی به این خرس قطبی زن میده با شنیدن حرفش خندم گرفت امیر : عه مامان مامان: مامان و درد ، دیونه شدم از دست شما دوتا ،مثل موش و گربه یا تو دنبال آیه ای ،،یا آیه دنبال تو ، با حرفای مامان ،تو خونه سکوت برقرار شد حتی موقعی هم که بابا اومد خونه ،با دیدن مودب بودن من و امیر ،تعجب کرده بود.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجات مردم و نعمت خدا جمعي از دوستان شهيد شــخصي به ســراغ ابراهيم آمده بود. قباً آبدارچي بوده و حالا بيکار شده بود. تقاضاي کمک مالي داشت. ابراهيم به جاي کمک مالي، با مراجعه به چند نفر از دوستان، شغل مناسبي را براي او مهيا کرد. او براي حل مشکل مردم هر کاري که مي توانست انجام مي داد. اگر هم خودش نمي توانست به سراغ دوستانش مي رفت. از آن ها کمکمي گرفت. اما در اين کار يک موضوع را رعايت مي کرد؛ با کمک کردن به افراد، گداپروري نکند. 💓💓💓 ابراهيم هميشه به دوستانش مي گفت: قبل از اينکه آدم محتاج به شما رو بياندازد و دستش را دراز كند. شما مشكلش را بر طرف کنيد. او هر يک از رفقا که گرفتاري داشت، يا هر کسي را حدس مي زد مشکل مالي داشته باشد کمک مي کرد. آن هم مخفيانه، قبل از اينکه طرف مقابل حرفي بزند. بعد مي گفت: من فعاً احتياجي ندارم. اين را هم به شما قرض مي دهم. هر وقت داشتي برگردان. اين پول قرض الحسنه است. ابراهيم هيچ حسابي روي اين پول ها نمي کرد. او در اين کمک ها به آبروي افراد خيلي توجه مي کرد. هميشــه طوري برخــورد مي کرد که طرف مقابل شرمنده نشود. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔹 اولی بعنوان برانداز ماه ها در بازداشت نظام بوده و با ناخن بلند راهی خونه ش میشه ( آرمیتا عباسی ) 🔹دومی بعنوان جوان انقلابی فقط چند دقیقه در محاصره براندازان کثافت قرار میگیره ( آرمان علی وردی 🥀) 🔹🔹به کدوم طرف میخوره دختران معصوم مدارس رو مسموم کنند؟ https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل ۲۲ عده ي زيادي در اطراف ســاختمان هاي پیش ســاخته و پلیس راه خرمشهر جمع شــده بودند. بیشترشــان مردم عــادي بودند که براي نبــرد تن به تن با عراقي ها داوطلب شــده بودند. فقط چند نفر ســلاح داشــتند. بقیه ي مردم با کوکتل مولوتف و چوب و چماق و قمه آماده ي نبرد بودند. بهنــام ديد که مردم هراســي از توپ و تانك عراقي هــا ندارند. هرچه محمد جهــان آرا اصرار کــرد که فقط افراد مســلح بمانند و بقیه برونــد، مردم گوش ندادند: «مگر خون ما سرخ تر از خون شماست؟» «من با همین چماق، گردن بیست تا عراقي را خرد مي کنم.» «اين قمه را تیز کرده ام براي چنین روزي. پدر آن عراقي را که جلوم ســبز شود، درمي آورم.»جهان آرا کوتاه آمد. سفارش آنها را به محمد نوراني کرد و گفت: «مســئولیت و فرماندهي اينها با تو. اين محور دســت توست. نگذار عراقي ها جلو بیايند.» نوراني نیروها را سازماندهي کرد. «برادراني که سلاح دارند، بیايند گاراژ ديزل آباد.» در گاراژ ديــزل آبــاد، محمد نوراني آنها را در گروه هاي پانزده نفره تقســیم کرد و در هر گروه، چهار پاسدار با تجربه گذاشت. قرار شد آنها به نوبت، پشت خط راه آهن نگهباني بدهند. بقیه ي افراد را هم در محل هاي مناسب چید. مقر فرماندهي هم دفتر شــرکت ســاختمان هاي پیش ساخته شد. بهنام حالا پیك نوراني بود و پیام هاي او و گروه ها را رد و بدل مي کرد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
سلام فرمانده 2.mp3
18.07M
📣 صوت کامل سلام فرمانده ۲ (فرمانده سلام✋) 🔅 من سربازتم، دیدی دنیارو برات بهم زدم مثل شیخ احمد کافی فقط از تو دم زدم... 📣 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔹بعد از گزارش صداوسیما در‌مورد بمب بدبو و مسمومیت‌های سریالی دانش‌آموزان، این کالا روی دیجی کالا غیر فعال شد ✍آدرس غلط