eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
320 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
38 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
بهنام روي پشت بام رسید. محمد نوراني و سه نفر از داوطلبان تبريزي را ديد که با وســواس به سوي دشمن شــلیك مي کنند. کمبود مهمات و گلوله باعث شــده بود که حتي براي شــلیك يك گلوله هم تا خوب نشانه گیري نكرده اند و مطمئن نشده اند، شلیك نكنند. بهنام، نیم خیز به طرف نوراني رفت. از داخل کلمن خالي که در دست داشت، سه نارنجك و چهل ـ پنجاه گلوله در آورد، کنار نوراني گذاشت و گفت: «بیا آقا نوراني، اينها را از سنگر عراقي ها کش رفتم!» محمد نوراني اول خوشحال شد. نارنجك و گلوله ها را بین آن سه نفر تقسیم کرد، اما وقتي متوجه حرف بهنام شد، با ناراحتي گفت: «معلوم اســت چكار مي کني؟ پســرجان، براي چي مي روي تو دل عراقي ها، فكر نمي کني اگر اسیر بشوي، چه خاکي بر سر کنیم؟»«من اسیر نمي شوم.» آرام، ســینه خیز تا لب راه پله عقب کشیدند. از پله ها پايین رفتند. نگاه بهنام به يك قفس که از شــاخه ي درخت انجیر گوشه ي حیاط آويزان بود، افتاد. دو قناري ســاکت و ترسیده در کنج قفس کنجله شده بودند. بهنام مي دانست که ديگر هیچ پرنده اي در خرمشــهر نمي خواند. صداي انفجارها، پرنده ها را فراري داده بود. نوراني برگشت تو حیاط و نهیب زد. «چكار مي کني بهنام؟ بیا برويم.» بهنام قفس را برداشت. «آن را کجا مي آوري؟» «گنــاه دارند طفلكي ها. مي آورم شــان مســجد، آب و دانه شــان مي دهم و رهايشان مي کنم بروند.» قفس را برداشت و زير رگبار گلوله ها پشت سر نوراني دويد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8