eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
329 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
34 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزهاي آخر شــهريور، عده اي که ماشــین و پول داشتند، شروع به تخلیه ي شهر کردند. در آن روزها، بهنام و هاشم و دوستانش آنها را مسخره مي کردند. «اينها را ببین، دارند فرار مي کنند!» «آهاي آقافتحي، يكدفعه آجرهاي خانه ات را هم سوار ماشین کن و ببر!؟» «مجید تو هم داري فرار مي کني؟» «چــكار کنــم، بابام مجبــورم مي کنــد. مي گويــد عراقي ها حتمــي حمله مي کنند.» حالا با شروع جنگ، سرعت خروج مردم براي فرار از زير آتش دشمن، شدت گرفته بود. مادر بهنام دلش نمي آمد خانه را رها و فرزندانش را آواره ي شهر و ديار ديگر کند. هرچه فامیل اصرار مي کردند که آنها هم از خرمشهر بروند، اما مادر دلشبــه رفتن رضايت نمي داد. بهنام از اين تصمیم مــادر راضي بود. هرچه مادرش تشر می زد که از خانه بیرون نرود باز به خرج بهنام نمي رفت. «آخر بهنام جان، جنگ است. شوخي که نیست. بمان پیش ما.» «پس چرا ديگران مي جنگند؟» «آنها پاسدارند، آموزش ديده اند، بزرگترند و توان جنگیدن دارند.» «خُب من هم مي توانم. من قهرمان کشتي ام. زورم اينقدر مي رسد که سلاح بردارم و بجنگم. کارم هم خیلي درست است!» مادر در برابر سماجت بهنام کم مي آورد. حتي توپ و تشرش هم نمي توانست مانع از بیرون رفتن بهنام شود. با شروع جنگ ســیل آوارگان که قبلا ًاز روستاهاي اطراف سرازير خرمشهر شده بود، حالا تغییر مسیر داده و همراه با مردم بي بضاعت که پول کرايه دادن نداشــتند، به سوي ماهشــهر و اهواز روان بود. خیلي از مردم نمي دانستند کجا بروند. بهنام بارها در جاده ي خروجي خرمشهر به سوي ماهشهر، مردم آواره اي را ديــده بود که به راننده ي کامیون ها و وانت ها التماس مي کردند تا آنها را هم سوار کنند. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلاح كمري امير منجر آخرين روزهاي ســال 1360 بود. با جمع آوري وسائل و تحويل سلاح ها، آماده حركت به سمت جنوب شديم. بنا به دستور فرماندهي جنگ، قرار است عمليات بزرگي در خوزستان اجرا شود. براي همين اكثر نيروهاي سپاه و بسيج به سمت جنوب نقل مكان كرده اند. گروه اندرزگو به همراه بچه هاي سپاه گيلان غرب عازم جنوب شد. 🌸🌸🌸🌸🌸 روزهاي آخر، از طرف سپاه كرمانشاه خبر دادند: برادر ابراهيم هادي يك قبضه اسلحه كُلت گرفته و هنوز تحويل نداده است! ابراهيم هر چه صحبت كرد كه من كلت ندارم بي فايده بود. گفتم: ابراهيم، شايد گرفته باشــي و فراموش كردي تحويل دهي؟ كمي فكر كرد و گفت: يادم هست كه تحويل گرفتم. اما دادم به محمد و گفتم بياره تحويل بده. بعد پيگيري كرد و فهميد ســلاح دست محمد مانده و او تحويل نداده. يك هفته قبل هم محمد برگشته تهران. https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
♦️انتقادات صریح محمدجواد لاریجانی در گفتگو با فارس از مولوی عبدالحمید: مسجد مکی مصداق مسجد ضرار است/ امام جمعه مسجد مکی پروژه دشمنان ایران را پیش می‌برد تحلیلگر مسائل سیاسی و بین‌الملل: 🔹در دوره اصلاحات به امام جمعه مسجد مکی میدان دادند و در مواردی که او امروز فکر می‌کند که توانمندی دارد فراموش کرده که این توانمندی ها مرتبط با کجا بوده. 🔹در مورد تحریکاتی که امروز امام جمعه مسجد مکی زاهدان انجام می‌دهد دولت‌های روحانی و خاتمی مسئولیت مهمی دارند. 🔹اساس کار ما بر این است که به مسائل فرقه‌ای دامن نزنیم اما امام جمعه مسجد مکی به‌طور کلی فاقد حیثیت علمی است و مدام به تمامِ تحریکات اجانب و فرقه‌های مختلف دامن می‌زند. 🔹این نیاز امروز وجود دارد که جبهه انقلاب با امام جمعه مسجد مکی تعارف را کنار بگذارد؛ او نمی‌تواند در داخل ایران باشد و بگوید که من ایرانی هستم ولی در کشور سیاست دشمنان ایران را پیش ببرد. 🔹خدمتی که جمهوری اسلامی در منطقه سیستان و بلوچستان کرد در تاریخ این خطه بی‌نظیر است؛ خانمها به مدرسه فرستاده شدند. بهترین دانشگاه‌ها تاسیس شد، بیمارستان ساخته شد. 🔹دشمن زنان در منطقه سیستان و بلوچستان همین امام جمعه مسجد مکی و اطرافیان‌شان هستند؛ اینها برای زنان ارزش قائل نیستند. 🔹مسجد مکی کاملاً مصداق مسجد ضرار است یعنی دقیقاً محل توطئه؛ از آنجا حرف‌های متعفن بیرون می‌آید. حرف‌های کسانی که در بیرون مرزها علیه اسلام توطئه می‌کنند. 🔹برای پیامبر هم تخریب مسجد ضرار که توسط عده‌ای برای اشاعه افکار انحرافی درست شده بود خیلی سخت بود اما دستور داد تا خرابش کنند./فارس ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔴 روز زن 🔷 روز زن نزدیک می‌شود و اغلب مطالب به سمت نوشته های ارج نهادن به همسر ومادر و کمی هم مادربزرگی هااست. اتفاقا من این حرکت را خوب و مثبت میدانم به شرط آنکه مقدمه کل یوم باشد. و هر روز روز تکریم زن و هر روز، روز تکریم مرد باشد. اما یک روز هم غنمیتی است تا تمرکز جدی تری بر روی مساله زن داشته باشیم. میخواهم در این یاداشت الگوی غالب را بشکنم و اگر مخاطب رنجیده نمی‌شود جور دیگری جشن روز زن بگیرم. می‌خواهم از کلیشه روز زنی که فقط متعلق به مادر و همسر هست خارج شوم و به روز زنانگی ها برسم. 🔷اری میخواهم از کلیشه تکریم نقش زنان خارج شده و به تکریم زنانگی بپردازم، در این تعریف، جامعه زنانی که باید تکریم شوند بزرگ تر وبزرگ تر میشود. در تکریم آثار زنانگی، پرستار دلسوز، دختر هنرمندی که با ظرافت زنانه طراحی می‌کند، مربی که مادرانه رشد می‌دهد، زنی که برای رشد جامعه بخشش می‌کند، همه وهمه به خاطر این زنانگی ها تکریم می‌شوند و انرژی زنانه در جامعه دیده می‌شود و شناخت زنانگی ها، لزوم حفظ آن را ایجاب می‌کند و اینگونه شاید خیلی ساختارهای غلط و یا مطالبات غلط به اسم آزادی های دروغین رنگ ببازد. چرا که جامعه زن وزنانگی را می‌شناسد و می‌داند چگونه باید از آن مراقبت کند https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اميــرمؤمنان علــی عليه السلام فــرمودند ✨بهتـــرين زنان شما پنـج دستـــه‌اند. گفتند: آن پنـج دسته كدامند؟ حضرت فرمودنـد 🔅زنان ســاده و بــى‌آلايش، 🌀 زنان دل رحــم و خوش خــو 🔅زنان هــم دل و همـراه 🌀زنى كه چــون شـوهـرش به خشــم آيد تا او را خشنــود نسازد خــواب به چشمـش نيـايد 🔅و زنــى كه در نبــود شــوهــرش از او دفاع كنــد. ✨چنيــن زنـى كارگـزارى از كارگــزاران خــداوند است و كارگـزار خــدا هـرگـز نمــى‌‏ورزد. 📚کافی، جلد۵، ۳۲۵ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 عید ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن و مادر بر زنان مومنه و پهلوان و قهرمان پرور مبارک باد 👌👏🌹 ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5924695295051957943.mp3
4.05M
🎙مولودی مادر همه عالمی... با صدای حاج میلاد حضرت فاطمه(س) و روز زن مبارک باد.🌸🍃 🏅شرفش مال مادر است 🔻 : اگر این بچه‌‏اى که شما تربیت کردید یک تربیت صحیح باشد و آن وقت آن بچه در رأس جامعه واقع بشود، یک ملت را سعادتمند مى‌کند؛ و آن شرفش مال شماست؛ یعنى شما این سعادت را براى یک ملت بیمه کردید. ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 راهپیمایی نمازگزاران در محکومیت اقدام نشریه فرانسوی ♦️شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در اطلاعیه‌ای، ضمن محکوم کردن اهانت نشریه فرانسوی به ساحت مقدس رهبر معظم انقلاب و مرجعیت شیعه، نمازگزاران جمعه را به برگزاری راهپیمایی پس از اقامه نماز جمعه این هفته دعوت کرده است. ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز : ********** لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا احزاب-21 مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند. ********** نکته ها: «اُسوة» در مورد تأسّى و پيروى كردن از ديگران در كارهاى خوب به كار مى رود. در قرآن دوبار اين كلمه درباره ى دو پيامبر عظيم الشّأن آمده است: يكى درباره حضرت ابراهيم عليه السلام و ديگرى درباره پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله. جالب آن كه اُسوه بودن حضرت ابراهيم در برائت از شرك و مشركان است و اسوه بودن پيامبر اسلام در آيات مربوط به ايستادگى در برابر دشمن مطرح شده است. نقش پيامبر در جنگ احزاب، الگوى فرماندهان است: هدايت لشكر، اميد دادن، خندق كندن، شعار حماسى دادن، به دشمن نزديك بودن و استقامت نمودن. حضرت على عليه السلام فرمود: در هنگامه ى نبرد، خود را در پناه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله قرار مى داديم و آن حضرت از همه ى ما به دشمن نزديك تر بود. «اتّقينا برسول اللّه صلى الله عليه وآله فلم يكن منّا اقرب الى العدوّ منه»(379) اين آيه در ميان آيات جنگ احزاب است؛ امّا الگو بودن پيامبر، اختصاص به مورد جنگ ندارد و پيامبر در همه ى زمينه ها، بهترين الگو براى مؤمنان است. ----- 379) نهج البلاغه، حكمت 260. ********** پیام ها: - در الگو بودن پيامبر شك نكنيد. «لقد» - الگو بودن پيامبر، دائمى است. «كان» - گفتار، رفتار و سكوت معنادار پيامبر حجّت است. «لكم فى رسول اللّه اسوة حسنة» - معرّفى الگو، يكى از شيوه هاى تربيت است. «لكم - اسوة» - بايد الگوى خوب معرّفى كنيم، تا مردم به سراغ الگوهاى بَدَلى نروند. «رسول اللّه اسوة» - بهترين شيوه ى تبليغ، دعوت عملى است. «اُسوة» - كسانى مى توانند پيامبر اكرم را الگو قرار دهند كه قلبشان سرشار از ايمان و ياد خدا باشد. «لمن كان يرجوا اللّه ...» - الگوها هر چه عزيز باشند؛ امّا نبايد انسان خدا را فراموش كند. «رسول اللّه اُسوة - ذكر اللّه كثيرا» ********** ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
✧سلام بر شهدا که حافظ بودند نه شریک آن... ✧سلام بر شهدا که حامی بودند نه رقیب آن ✧سلام بر شهدا که را حاضر وناظر میدیدند نه کد خدا را... ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
✵۲۲دی ماه سالروز دستگیری تفنگداران آمریکایی متجاوز به خاک میهن در خلیج فارس به دست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مبارک‌ باد🇮🇷✨ دیگه نمیبینیم دست از پا خطا کنید😎💪 ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_هشتاد_سوم با حالت خواهشگرانه ای میگویم +ازت میخوام دیگه پیگیر ماجرای نازنین نشی ابرو هایش را در هم میکشد _متاسفم ولی نمیتونم باید پیداش کنم +ازت خواهش کردم شهریار اخمش غلیظ تر میشود _خودم هیچی ، عمو محمد و چیکار کنم ؟ بهش قول دادم تا همین الانشم به اصرار تو صبر کردم +خیلی خب پس فقط ۱ هفته دیگه بهم وقت بده _برای چی ؟ +فعلا نمیتونم بگم اما هروقت کارم تموم شد بهت میگم اخمش را باز میکند و نفسش را با شدت بیرون میدهد _یک هفته بهت وقت میدم ولی شرط داره لبخندی از سر شادی میزنم +هرچی باشه نشنیده قبول میکنم _اول اینکه خودت با عمو محمد صحبت کنی و بهش بگی . دوم اینکه بعد از یک هفته هرچی فهمیدی رو به میگی و کامل برام توضیح میدی که چرا هِی از من مهلت میخوای لبخند میزنم و سری به نشانه ی تایید تکان میدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ نگاهی به در سبز رنگ زنگ زدیشان می اندازم . به آن لباس های شیک و مارکدار نمیخورد که در همچین جایی زندگی کند . دیروز عصر به آموزشگاه هنر رفتم و بعد از یک ساعت ماتلی و آوردن دلیل و برهان توانستم بلاخره آدرس خانه ی نازنین را از مدیر آموزشگاه بگیرم اما وقتی به محله مورد نظر رفتم گفتند خانواده نازنین چند ماه پیش از این محله رفته اند و آدرسی هم به کسی نداده اند . اما من نامید نشدم و بعد از پرس و جو در کل محل ، توانستم آدرس خانه ی جدید را از یکی از اهالی محل بگیرم و حالا آمده ام تا با نازنین صحبت کنم بلکه شاید بفهمم هدف و قصد اصلی شهروز از آزار و اذیت من چیست . چند قدمی نزدیکتر میشوم و محکم به در ضربه میزنم . خانه آنقدر قدیمیست که حتی آیفون هم ندارد ! بعد از چند لحظه صدای زنی سالخورده از پشت در می آید _کیه ؟ +ببخشید مادر جان میشه در و باز کنید در را به آرامی باز میشود . پیرزنی لاغر با چادر سرمه ای رنگی و صورت پر چین رو به رویم قرار میگیرد . با شک مجدداً نگاهی به پلاک خانه می اندازم ؛ به آن پیرزن نمی آید مادر نازنین باشد . با لحن مهربانی میگویم +سلام. ببخشید مزاحم شدم ، من با نازنین احمدی کار دارشتم به من گفتن اینجا زندگی میکنه پیرزن اخم غلیظی میکند _چیکارش داری ؟ +من یکی از دوستاشم میخام باهاش راجب یه موضوعی صحبت کنم با چشم هایش سر تا پایم را میکاود _بگو من خودم بهش میگم به زور لبم را به لبخند میکشم +نمیشه باید حتما ببینمش وگرنه بهش زنگ میزدم و میگفتم 🌿🌸🌿 《من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد》 باباطاهر 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان_لبخند_بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت_هشتاد_چهارم _بگو من خودم بهش میگم به زور لبم را به لبخند میکشم +نمیشه باید حتما ببینمش وگرنه بهش زنگ میزدم و میگفتم اخم هایش را باز میکند _بهش بگم تو کی هستی ؟ میدانم اگر اسمم را بگویم نمی آید پس به ناچار میگویم +منو به اسم نمیشناسه به چهره میشناسه _صبر کن الان بهش میگم بیاد چشم غره ای حواله ام میکند و وارد خانه میشود . نفستم را با شدت فوت میکنم +به خیر گذشت بعد از چند دقیقه با شنیدن صدای پایی که هر لحظه نزدیک تر نیشود استرس میگیرم . نازنین همانطور که به زمین گاه میکند در را کمی باز تر میکند _بله با من کاری....... با بلند کردن سرش و دیدن من بهت زده و با چشم هایی که از تعجب گشاد شده به من نگاه میکند . به وضوح رنگش میپرد و ترس و استرس در چشم هایش لانه میکنند . سریع در را هل میدهد که ببندد اما قبل از بسته شدن در پایم را میان میان در میگزارم . با تمام توان در را هل میدهد _پاتو بردار با آرامش میگویم +میخوام باهات حرف بزنم _ولی من نمیخوام من هم متقابلا در را هل میدهم +از چی میترسی ؟ من اگه میخواستم اذیتت کنم یا انتقام بگیرم پلیس با خودم میاوردم اینجا یا حداقل کسی رو همراه خودم میاوردم تن صدایش را بالا میبرد _از اینجا برو ما تو این محله آبرو داریم مثل اینکه نمیشود با او با زبان خوش حرف زد +ببین من کاریت ندارم فقط چند تا سوال دارم . نمیدونم شهروز چقدر بهت گفته اما من یه برادر دارم که در به در داره دنبال تو میگرده ولی من آدرس اینجا رو بهش ندادم اگه به سوالام جواب بدی برادرمو منصرف میکنم وگرنه همین الان زنگ میزنم میگم با پلیس بیاد اینجا اونوقتِ که آبروت با آوردن اسم پلیس انگار ترسید ، دیگر در را هل نمیدهد . حدس میزدم از حرفم بترسد ؛ البته واقعا قصد انجامش را ندارم فقط در حد تحدید است تا به سوال هایم جواب بدهد _از کجا معلوم راست میگی ؟ ممکنه بعدا حرفامو بر علیه خودم استفاده کنی . +من هیچوقت همچین کاری نمیکنم ، اگه واقعا میخواستم به پلیس تحویلت بدم اصلا نمیومدم اینجا چون پلیس مجبورت میکرد جوابه سوالام رو بدی ؛ الانم اگه مجبورم کنی باید پلیس خبر کنم . 🌿🌸🌿 《عشق هستی زا و روح افرا بُوَد هر چه فرمان میدهد زیبا بُوَد》 فریدون مشیری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅═ೋ❅.❅ೋ═•••---- https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8