eitaa logo
کمیته مرکزی کوله بار استان قم
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
25 فایل
ارتباط با ادمین: @nookar_zeinab آدرس سایت کوله بار :khademin.rahnoor.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻۲۱ آذرماه ، 📌تاریخ شهادت : 1396/09/21 📌 محل شهادت : حما - سوریه 🌷 فرازی از وصیت نامه 🔹از شهدا شرمنده ام که خیلی دیر به درک حقیقت وجودشان پی بردم. از خداوند متعال و حضرات معصومین و شهدا ممنونم که به گریه های شبانه این حقیر جواب دادند و مرا به عنوان مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حرم دختر سه ساله امام حسین علیه السلام برگزیدند. حال که صهیونیست خونخوار، انگلیس مکار، آمریکای جنایتکار و سعودی خیانتکار قصد براندازی حرم های اهل بیت را دارند و با حمله ناجوانمردانه و وحشیانه به زنان و فرزندان و طفل های شیرخواری که هیچ پناهی ندارند، قصد کشورگشایی دارند؛ این وظیفه را بر خود دیدم که به کمک این مردم بیگناه و دفاع از حرم اهل بیت بروم و از حضرت زینب و خانم رقیه علیها سلام که به من حقیر لیاقت حضور دادند و به مدد ایشان ما با عزت پیروز و سربلند میشویم. امیرالمومنین علی علیه السلام همیشه در دعاهایشان میفرمودند: پروردگارا! به ما شهادت در راه خودت را عطا فرما. @komiteqom
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ باز هم میهمان خانهٔ شهدا شدیم! اینبار شهید مهدی ایمانی میزبان ماست.. از وقتی پیام دعوت این دیدار را دیدم دلم انتظار رسیدن این لحظات را میکشد ساعت ده صبح است و با جمع رفقای خادم وارد خانه شهید میشویم. به استقبالمان آمده اند و با سلام و احوال پرسی گرمی به قلبمان حرارت می‌بخشند تازه نشسته ایم که توجهمان به اتاقی که درش نیمه باز است جلب میشود و از حاج‌خانم اجازه دیدن آن را میگیریم و دسته جمعی به سمت اتاق شهید ایمانی میرویم،اتاق رنگ و بوی آشنایی دارد.انگار در معراج شهدای محمودوند ایستاده ام یا یادمان شهدای گمنام شلمچه!..عطر حضور حضرت کریمه به مشام میرسید. اولین چیزی که هنگام ورود به چشم میخورد پرچم یا حسینی است که روی دیوار نصب شده؛جلو میروم و عکس‌ها و وسایلی که پایین پرچم گذاشته شده را نگاه میکنم انگشتر و شیشه ادکلن شهید در میان باقی تصاویر و سایل خودنمایی میکنند. باز هم چشم میچرخانم،نگاهم روی زمین درست جایی که چند شاخه گل از یک جفت کفش بیرون زده قفل میشود. کفش های آقا مهدی است! کمی نگاهشان میکنم و سریع دوربین موبایلم را باز میکنم که تصویر آن قاب را ثبت کنم. بلند میشوم که از اتاق خارج شوم،به سمت در میروم عکسی که روی دیوار کنار درگاه نصب شده توجهم را جلب میکند و مانع خروجم از اتاق میشود چه حرف هایی دارد! چه صداهایی درون خود جا داده! صدای قهقه شیرین کودک های درون عکس.. همانطور خیره به عکس بودم که صدای حاج‌خانم مرا از دنیای افکارم بیرون میکشد. میگویند این آخرین عکسی است که آقا مهدی با فرزندانشان گرفته‌اند💔 از اتاق خارج میشوم و کنار رفقا مینشینم حاج‌خانم هم مینشینند و برایمان از آقا مهدی‌شان میگویند: همیشه میگفت من که لیاقت شهادت رو ندارم ولی شما برام دعا کن شهید بشم.من هم میگفتم من همیشه برات دعا میکنم عاقبت بخیر بشی میگفت نه همینجور که میگم برام دعا کن! بعد از شنیدن خاطراتشان سوال هایمان را از ایشان میپرسیم و جواب میگیریم. بچه ها بلند میشوند که کنار حاج‌خانم بنشینند تا عکس یادگاری این مهمانی را هم ثبت کنیم. وقت خداحافظی از این خانه نورانی و ساکنان عزیزش میرسد.. با خانواده 📌زمان دیدار : چهارشنبه ۱۴۰۳/۶/۲۱ ╔═════••••••••••○○ @komiteqom ╚🖤✿○○•••••══════╝