#شعر_شب
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمهی تو از همه پر شورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایهی ما میشدی
مایهی آسایهی ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلاّل مسائل شود...
مرحوم آقاسی
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
باران که شدى مپرس ، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست ...
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست ...
باران ... تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست ...
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست ...
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکيست ...
اين بى خردان خويش را خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست ...
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق ، رستم و موریانه يکيست ...
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکيست
مولانا
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند
ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟
یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند
هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند
مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟
فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند
فاضل نظری
🔶https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
شعله دارم میکشم در تب، نمی فهمی چرا؟
تابِ بی ماهی ندارد شب، نمی فهمی چرا؟
اهـلِ آه و نالـه کردن نیستم جان من است
اینکه هر دم می رسد برلب نمی فهمی چرا؟
ذوب دارم می شوم هر روز می بینی مگر؟
آب دارم می شوم هرشب نمی فهمی چرا؟
آنچه من پای بدست آوردن چشمت زدم
قیدِ دینم بود لامذهب نمی فهمی چرا؟
بینِ مردم مثل من پیدا نخواهد شد نگرد
"یک" ندارد جز خودش مضرب نمی فهمی چرا ؟
بارها گفتم دل دیوانه گرد عشق نه!
نیش خواهی خورد از این عقرب نمی فهمی چرا ؟
حسین زحمتکش
🔷https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوختهام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوختهام
پاسخ سادهی من سخت تر از پرسش توست
عشق درسیست که من نیز نیاموختهام
رو سیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه ی «قلب» زیانیست که نفروختهام
برکه ای گفت به خود، ماه به من خیره شدهست
ماه خندید که من چشم به «خود» دوختهام
شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه ای را که خود افروختهام...
فاضل نظری
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
از تو در حال منفجر شدنم !
در سرم بمب ساعتی دارم !
شب که خوابم نمیبرد تا صبح ؛
صبح ، سردرد لعنتی دارم
همه از پشت خنجرم زدهاند
دوستانی خجالتی دارم !
قصه ی عشق من به آدم ها
قصه ی موریانه و چوب است !
زندگی میکنم به خاطر مرگ ...
دستهایم به هیچ ، مصلوب است !
قهوه و اشک ... قهوه و سیگار ...
راستی حال مادرت خوب است ؟
اول قصه ات یکی بودم
بعد ، آن که نبود خواهم شد
گریه کردی و گریه خواهم کرد
دیر بودی و زود خواهم شد
مثل سیگار اولت هستم
تا ته قصه دود خواهم شد ...
سیدمهدی موسوی
🔶https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید!
یک جرعه خرابم کرد، پیمانه چنین باید
تا کرد بنا عشقت، افسانه ی هجران را
در خواب فنا رفتم، افسانه چنین باید
از بس که غبار غم، از سینه بشد رُفته
تا زانوی دلْ گَرد است، این خانه چنین باید
بیگانه به دور من، رخساره کند پنهان
رنجش نتوان کردن، بیگانه چنین باید
نادیده جمال او، مِهرش ز دلم سر زد
ناکاشته می روید، این دانه چنین باید
می بینم و می جویم، می چینم و می ریزم
می خندم و می گریم، دیوانه چنین باید
در خونْ جگر ِعرفی، می غلتد و می سوزد
در آتش خود رقصد، پروانه چنین باید...
عرفی شیرازی
🔷https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
رفتم که درین شهر نبینی اثرم را
لب های ترکخورده و چشمان ترم را
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست
ای قیچی تقدیر مچین بال و پرم را
تنها شدم آنقدر که انگار نه انگار
با آینه آراسته ام دور و برم را
فردا چه طلب میکند آن یار که دیروز
دل برده و امروز طلب کرده سرم را
من ماهی دریایم و دلتنگم از این تُنگ
ای مرگ به تعویق میفکن سفرم را...
علیرضا بدیع
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
چنديست، که ناقوس مکافات شکسته ست
از پايه مگر سقفِ سماوات شکسته ست ؟
هر رشته به جز سبحه تزوير بريده ست
هر مزد، به جز اجرت طامات شکسته ست
دل جای حقيقت بود، اما هنرش نيست
اين آينه با سنگ خرافات شکسته ست
سجاده تدليس تو ای شيخ بسوزد
کز دست تو، محراب کرامات شکسته ست
ديگر دلم از سنگ حوادث نهراسد
اين کاسه صدبست، به کَرّات شکسته ست
گفتم به فلک حقه مهر تو کدامست ؟
لبخندزنان گفت، که هيهات، شکسته ست
زين راه به خورشيد حقايق نرسد علم
با آنکه دل از جمله ذرّات شکسته ست!
معینی کرمانشاهی
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
راهی به خدا دارد خلوتگه تنهایی...
آنجا که روی از خود ، آنجا که به خود آیی...
هر جا که سری بردم در پرده تو را دیدم...
تو پرده نشینی و من گمشده هر جایی...
بیدار تو تا بودم رویای تو می دیدم...
بیدار کن از خوابم ای شاهد رویایی...
از چشم تو می خیزد هنگامه ی سر مستی...
وز زلف تو می زاید انگیزه ی شیدایی...
هر نقش نگارینت چون منظره ی خورشید...
مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی...
چشمی که تماشاگر در حُسن تو باشد نیست...
در عشق نمی گنجد این حُسن تماشایی...
شهريار
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
مي روم ، اما نمي پرسم ز خويش
ره كجا؟ منزل كجا؟ مقصود چيست؟
بوسه مي بخشم ، ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه ، را معبود كيست؟
آه ، آري ، اين منم ، اما چه سود
" او" كه در من بود ، ديگر نيست، نيست
مي خروشم زير لب ، ديوانه وار
"او" كه در من بود ، آخر كيست؟ كيست؟
فروغ فرخزاد
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود ، که این شعلهی بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود !
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا ، گر هوسم بود، بَسَم بود !
فریدون مشیری
♦️https://rubika.ir/Newssandal