#شعر_شب
هستی چه باشد؟ آشفته خوابی
نقش فریبی، موج سرابی
نخل محبت، پژمرده شد، کو؟
فیض نسیمی، اشک سحابی
در بحر هستی، ما چون حبابیم
جز یک نفس نیست، عمر حبابی
از هجر و وصلم، حاصل همین بود
یا انتظاری، یا اضطرابی
ما از نگاهت مستیم، ور نه
کیفیتی نیست، در هر شرابی
از داغ حسرت حرفی چه گوید؟
نا کامیابی، با کامیابی
دیدم رهی را، می رفت و میگفت:
هستی چه باشد، آشفته خوابی...
رهی معیری
🌼https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای، درین ره به نوایی نرسیدیم
بی مهری او بود که چون غنچهی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم ...
شفیعی کدکنی
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان
لب بگشا که میدهد لعللبت به مرده جان
آنکه بهپرسشآمدو فاتحهخواندومیرود
گو نفسیکه روحرا میکنم از پیاشروان
ای که طبیبخسته ای روی زبانمن ببین
کاین دم و دودسینهام بار دلاست بر زبان
گرچهتباستخوانمنکرد ز مهرگرم ورفت
همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حالدلم ز خال تو هست در آتشش وطن
چشمم ازآن دوچشمتوخستهشدهستو ناتوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبضمرا که میدهد هیچ ز زندگینشان
آنکهمدام شیشهام از پیعیش دادهاست
شیشهاماز چهمیبرد پیشطبیب هرزمان
حافظ از آب زندگی شعر تو دادشربتم
ترک طبیب کن بیا نسخهشربتم بخوان
حافظ
🔶https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
ای نسیم سحر آرامگهِ یار کجاست
منزل آن مهِ عاشقکشِ عیّار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا، موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کساست اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسلهی مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و مِی جمله مهیاست ولی
عیش، بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟!
حافظ
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم
در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم
گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان
جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم
گشتیم گدایان سر کویش و هرگز
در گرد سراپردهٔ سلطان نرسیدیم...
خواجوی کرمانی
🔶https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید
کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید
که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا
بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید
چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست
هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
مولانای جان
🔷https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
گلهام از تو مپندار که از دل برود
بر دلم از تو غباریست که مشکل برود
چند دل از پی اندیشه باطل برود
جای رحمست بر آنکس که پی دل برود
خلق را بیم هلاکست ومرا غم که مباد
نشود کشتی من غرق و بساحل برود
چشم مجنون بره لیلی و ترسم نکند
ساربان ره غلط و ناقه بمنزل برود
از سر لطف بدلجوئی ما آئی باز
گر بدانی ز عتاب تو چه بر دل برود
بیگنه یار مرا کشت و ندانست دریغ
که مکافات چها بر سر قاتل برود
هر زمان باده از آن می دهدم باز طبیب
که شوم بیخبر از خویش و ز محفل برود
طبیب اصفهانی
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید!
می توان از تو فقط دور شد و آه کشید
پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش
نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید
سال ها مثل درختی که دم نجاری ست
وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید
ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من
به تقاضای خود اصرار نباید ورزید
شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری
دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید
من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی
زنده برگشتم و انگیزه ی پرواز پرید
تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق
شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید
مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست
دوستان نیمه ی راهید اگر ، برگردید...
کاظم بهمنی
🔷https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
غمخوار من! به خانهی غمها خوش آمدی
با من به جمعِ مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من! به آخرین شب دنیا خوش آمدی
پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیریام سخنی بیش از این نبود
منّت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی
ای عشق، ای عزیزترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم امّا خوش آمدی ...
فاضل نظری
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
دل به نادانی بدادم در کف عیاره ای
دلگشایی ، جانفزایی ، غم بری ، غمخواره ای
گلرخی ، شکّرلبی ، سنگین دلی ، سیمین بری
سرو قدّی ، لاله خَدّی ، مشتری رخساره ای
دلفریبی ، جانستانی ، کج سری ، عشوه گری
بیوفایی ، پُر جفایی ، کین کشی ، خونخواره ای
شوخ چشمی ، سرکشیّ و ناوک اندازی بُتی
دلپذیری ، زیرکی ، مستکبری ، هُشیاره ای
خوشنوایی ، خوش لقایی ، خوش وصالی همچو ماه
ماهرویی ، مهوشی ، مَه چهره ای ، مَه پاره ای
تیز فهمی ، دور بینی ، دلبری ، رامشگری
راست طبعی ، غمگساری ، مونسی، دلداده ای
ای نظامی گلرخی را هان چرا گفتی چنین ؟
چون نداری یادگار از روی او نظّاره ای...
نظامی گنجوی
♦️https://rubika.ir/Newssandal
#شعر_شب
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش که را بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چون که در آغوش قبا بودهای
زَهره ندارم که بگویم تو را
«بی من بیچاره چرا بودهای؟!»
آینهای رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای...
مولانا
🔶 https://rubika.ir/Newssandal