هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
برای علی و برای هلال اول رمضان!
قرص نارنجی خورشید هنوز پشت انبوه نخلستان غروب نکرده؛ دشت میرود که کمکم تاریک شود. هلال نحیف و باریک و نقرهای شباول رمضان در آسمان سرمهای کوفه میدرخشد؛ پدر خاک، روی خاکهای نرم دوردست نخلستان انگار که ماری بزرگ گزیده باشدش، روی زمین میغلطد و اشک میریزد و آخرین فرازهای آخرین مناجات شعبانیهاش را میخواند. و اَن تجعَلَنی ممّن یُدیم ذِکرک و لایَنقُض عهدَک. نسیم میان جانهای تنومند نخلهایی که سالیان قبل خود علی بذرشان را کاشته میچرخد. نسیم گونههای نمدار علی را خنک میکند. حاکم قدرتمند سرزمینهای پهناور اسلام، او که طلاهای جزیه هندوستان و یاقوتهای غنیمتی شمال آفریقا در کف خزانهاش است، حالا خاکآلوده و عبا بر سر کشیده، عاجزانه و زانو بر آغوش کشیده، پای نخلی نشسته و هقهق میکند. سلمان، آن پارسای پارسی، او که تنها کسی است که اذن ورود به خلوتهای مناجات علی را دارد، از میان نخلها یاللّهگویان پای نخل همیشگی میرسد. که آقای من، جان من بهفدای اشکهایتان، مردم کوفه در طلیعه رمضان در مسجد مجتمع شدهاند که کلمههایتان جانهایشان را آرام بخشد. قلبها را بهخطبهای میهمان میکنید؟ امیر کلام برمیخیزد و عبا میتکاند. ماه بر فراز آسمان میدرخشد؛ علی بر فراز منبر. سلام و صلوات بر نبیاکرم میخواند و خطبهای در فضیلت رمضان قرائت میکند. که «ای مسلمانان، خداوند این ماه را بر تمام ماهها برتری داده. همانطور که ما اهلبیت را بر دیگران برتری داده. از امشب درهای آسمان گشوده و درهای آتش بهروی شما بسته است. پس تا میتوانید بر توشه خویش بیفزایید.»
دلها حالا آرام گرفته و مملو از شوق است. مردی از همدان از میان جمعیت برخاسته و میگوید سخنی از سرور خلایق درمورد رمضان برایمان نقل کنید. علی دست بر انبوه محاسن خویش میکشد و بلند میگوید که از سرور خلایق، محمد، شنیدم که «سرور اوصیا در سرور ماهها کشته خواهد شد» مسجد در سکوت غرق شد. زینب آنسوی پرده دلش ریخت. مرد همدانی جسورانه پرسید سرور ماهها کدام است و سرور اوصیا کیست؟ علی لبخندی زده و آرام فرمود، سرور ماهها اکنون بر آسمان است و سرور اوصیا اکنون بر منبر! سکوت مسجد گریه شد؛ کام روزهداران تلخ؛ دل زینب، خون. جماعت زجهزدند. علی از منبر فرود آمد و با وقار از میان جمعیت گذشت. پسر ملجم با اشک گفت خدا از عمر ما بکاهد و بر عمر شما بیفزاید...
«مهدی مولایی»
بار مارا بخر تو امشب...((:
هدایت شده از ϙᴜᴇʀᴇɴᴄɪᴀ
نمیدونم چرا؛
ولی بوی ماه رمضانو
با دلتنگی شدیدی که برای امام حسین دارم،
دارم حس میکنم.
به اذن عالی اعلی ، به احترام علی
شروع می کنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله ، دست خالی آمده ام
شنیده ام که مهیّاست بار عام علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به لطف علی الدّوام علی
#محمدجواد_شیرازی
کنجِخلوت...!
باز وقتِ مستیِ چشمانِ بیدارِ من است باز این شبها خدا مشتاقِ دیدارِ من است طعنهها خوردم ولی تا آمد
دلم همچین هیئتی میخواد...
نیمه شب.. فضای تاریک..
صدای میرزامحمدی..
مناجات((: