eitaa logo
کنجِ‌خلوت...!
432 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
872 ویدیو
7 فایل
«من پر از شعر غمم ؛ میلِ دلت نیست؟ نخوان!...» . صرفا دلی.. یه دفترچه شخصی برای اینکه شعرهایی که در طولِ روز می‌خونم، رو ذخیره کنم.. اگر خواستین استفاده کنین.. + ثبتِ خاطرات! . کپی؟! دعا کنید برامون(:
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مِهـٰاد | mehad
فراموشی این دخمه :) .
من آن پیمبر دردم که درد آگاهم کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم ببین که رونق بازار قبل در من نیست ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم بخند هر چه توانی به حال من اما رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم تویی که واسطه ی هر دعای من بودی دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م بدون عشق به دنبال یار میگردم بدون هیچ مسیری همیشه در راهم
╦ پنهان و آشکار به یادت گریستم چون ابر نوبهار به یادت گریستم دلسنگ و پرغرور از این عشق رد شدی دلتنگ و بی‌قرار به یادت گریستم تو مثل رود، راهی دریا شدن شدی من مثل آبشار به یادت گریستم روزی هزار بار تو را یاد کردم و... روزی هزار بار به یادت گریستم مانند جاده‌ای که به پایان نمیرسد عمری در انتظار به یادت گریستم دیدم که در قفس، دو قناری چه دلخوش‌اند بی هیچ اختیار به یادت گریستم... :')':
حدیث عشق شنیدن ڪم از شهادت نیست سـخـن بــگو و بـفـرما ڪــفن ڪـنند مـرا *معنی‌زنجانی
چگونه بگویم آنچه مانده بر دل را؟! که قلم بغض نکند و کلمه ها گریان نشوند؟!
هوای روی تو دارم نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم مگر در این شب دیر انتظار عاشق کش به وعده های وصال تو زنده دارندم غم نمی خورد ایام و جای رنجش نیست [هزار شکر که بی غم نمی گذارندم] سری به سینه فرو برده ام مگر روزی چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم [ چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه غم شکسته دلانم که می گسارندم ]
گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است
زهرِ دوری باعث شيرينیِ ديدارهاست آب را گرمای تابستان، گوارا می‌كند!
شکوه ای نیست ز طوفان حوادث مارا دل به دریا زدگان خنده به سیلاب زنند..
به تنم درد فراق حرمت افتاده هوس گرمی آغوش ضریحت دارم ....
- به رغم ضعف کوهی را ز جا برداشتم با خود دلم را با تمام ناتوانی بردم از یادش... I محمدسهرابی -
شبي گريم شبي نالم ز هجرت داد از اين شب ها به شب هاي غمت در مانده ام فرياد از اين شب ها بود گر هر شبم زينسان به روز هجري آبستن مرا بس روزهاي تيره خواهد زاد از اين شب ها بسم روز از غمت شب شد، بسم شب روز و من بي تو به سر بردم غمين زان روزها ناشاد از اين شب ها چنين کز دوريت هر شب در آب و آتشم دانم که خاک هستيم آخر رود بر باد از اين شب هه به اشک و آه چندم شمعشان هر شب سحر گردد نسيم مرگ کو تا سا زدم آزاد از اين شب ها |مشتاق‌اصفهانی|