کنجِخلوت...!
بہهرڪسمیرسم،نامتوراباذوقمۍگویم شبیہِاولینتکلیفیڪطفݪدبستانے:(
-
نام ما را به خطا برد و خودش می دانست
به فراموشی ما داشت تظاهر می کرد!
#محمدحسنجمشیدی
به چشمانت نمیآید بفهمی رازداری را
بیا پنهان کنیم از هم
از این پس بیقراری را ...!
#محمدحسنجمشیدی
-
نام ما را به خطا برد و خودش می دانست
به فراموشی ما داشت تظاهر می کرد!
#محمدحسنجمشیدی
چگونه از نگاهِ تو ، بدونِ آه بگذرم؟
مرا چگونه یافتی؟ من از تو مبتلاترم!
به هیچکس نمیدهم حالِ خرابِ خویش را
ولی غمِ فراق را به جانِ خویش میخرم(:
قبول کن کنارِ تو ، به آسمان رسیدهام
که هرچه سنگ میزنی زِ بامِ تو نمیپرم
اگرچه بیوفایی و جنون به انتخاب نیست
دلِ خرابِ خویش را، جای دگر نمیبرم
به آب طعنه میزند زلالیِ نگاهِ تو
به دل مگیر گریه را، من از خودم مکدرم
چقدر واژه ساختم که موجِ زلفِ دوست را
مگر به جبرِ قافیه به نظم دربیاورم...
#محمدحسنجمشیدی
عاقبت با گریه می گویم چه آمد به سرم
ابرم و هرگز برایم راز داری ساده نیست..!
#محمدحسنجمشیدی