eitaa logo
کنجِ‌خلوت...!
424 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
884 ویدیو
7 فایل
«من پر از شعر غمم ؛ میلِ دلت نیست؟ نخوان!...» . صرفا دلی.. یه دفترچه شخصی برای اینکه شعرهایی که در طولِ روز می‌خونم، رو ذخیره کنم.. اگر خواستین استفاده کنین.. + ثبتِ خاطرات! . کپی؟! دعا کنید برامون(:
مشاهده در ایتا
دانلود
کنجِ‌خلوت...!
‌چه خبر نجف؟(:
کنجِ‌خلوت...!
مستی حلال ؟! فقط این ..
وقتِ خلقِ تو خدا آینه در دستش بود.. تا تورا مثل خودش کاملا از رو بکشد((: دردسرهایی کشیدم تا که رویت ساختم سال‌ها بر خم ابروی تو می‌پرداختم... کل عالم را به یک لحظه، تو را در لحظه ای آنقدر شکل خودم کردم که خود نشناختم(((((:
14.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجوری منُ به ماه رمضون نرسون... +میرزامحمدی
__
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای علی و برای هلال اول رمضان! قرص نارنجی خورشید هنوز پشت انبوه نخلستان غروب نکرده؛ دشت می‌رود که کم‌کم تاریک شود. هلال نحیف و باریک و نقره‌ای شب‌اول رمضان در آسمان سرمه‌ای کوفه می‌درخشد؛ پدر خاک، روی خاک‌های نرم دوردست نخلستان انگار که ماری بزرگ گزیده‌ باشدش، روی زمین می‌غلطد و اشک می‌ریزد و آخرین فرازهای آخرین مناجات شعبانیه‌اش را می‌خواند. و اَن تجعَلَنی ممّن یُدیم ذِکرک و لایَنقُض عهدَک. نسیم میان جان‌های تنومند نخل‌هایی که سالیان قبل خود علی بذرشان را کاشته می‌چرخد. نسیم گونه‌های نم‌دار علی را خنک می‌کند. حاکم قدرتمند سرزمین‌های پهناور اسلام، او که طلاهای جزیه هندوستان و یاقوت‌های غنیمتی شمال آفریقا در کف خزانه‌اش است، حالا خاک‌آلوده و عبا بر سر کشیده، عاجزانه و زانو بر آغوش کشیده، پای نخلی نشسته و هق‌هق می‌کند. سلمان، آن پارسای پارسی، او که تنها کسی است که اذن ورود به خلوت‌های مناجات علی را دارد، از میان نخل‌ها یاللّه‌گویان پای نخل همیشگی می‌رسد. که آقای من، جان من به‌فدای اشک‌هایتان، مردم کوفه در طلیعه رمضان در مسجد مجتمع شده‌اند که کلمه‌هایتان جان‌هایشان را آرام بخشد. قلب‌ها را به‌خطبه‌ای میهمان می‌کنید؟ امیر کلام برمی‌خیزد و عبا می‌تکاند. ماه بر فراز آسمان می‌درخشد؛ علی بر فراز منبر. سلام و صلوات بر نبی‌اکرم می‌خواند و خطبه‌ای در فضیلت رمضان قرائت می‌کند. که «ای مسلمانان، خداوند این ماه را بر تمام ماه‌ها برتری داده. همانطور که ما اهل‌بیت را بر دیگران برتری داده. از امشب درهای آسمان گشوده و درهای آتش به‌روی شما بسته است. پس تا می‌توانید بر توشه خویش بیفزایید.» دل‌ها حالا آرام گرفته و مملو از شوق است. مردی از همدان از میان جمعیت برخاسته و میگوید سخنی از سرور خلایق درمورد رمضان برایمان نقل کنید. علی دست بر انبوه محاسن خویش می‌کشد و بلند می‌گوید که از سرور خلایق، محمد، شنیدم که «سرور اوصیا در سرور ماه‌ها کشته خواهد شد» مسجد در سکوت غرق شد. زینب آنسوی پرده دلش ریخت. مرد همدانی جسورانه پرسید سرور ماه‌ها کدام است و سرور اوصیا کیست؟ علی لبخندی زده و آرام فرمود، سرور ماه‌ها اکنون بر آسمان است و سرور اوصیا اکنون بر منبر! سکوت مسجد گریه شد؛ کام روزه‌داران تلخ؛ دل زینب، خون. جماعت زجه‌زدند. علی از منبر فرود آمد و با وقار از میان جمعیت گذشت. پسر ملجم با اشک گفت خدا از عمر ما بکاهد و بر عمر شما بیفزاید... «مهدی مولایی»