eitaa logo
کوچه شهدا✔️
92.9هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.6هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 .... 🌷عید سال ۱۳۶۳ بود. روز عید ما را وارد جزیره مجنون کردند، به ما دستور دادند که برای خودتان سنگر درست کنید و شهید جعفرزاده با یکی از رفقای دیگر شروع به ساختن سنگر کردند. از صبح ساعت ۸ شروع کردند تا ۵ بعد از ظهر و خاکش طوری بود که نمی‌شد با کلنگ و وسایل دیگه حملش کرد. خیلی مشکل بود و دست‌های همه بچه‌ها آبله زده بود. بالأخره.... 🌷بالاخره تا غروب آماده شد برای استفاده و اعلام کردند که گردان ۴۱۲ باید وارد خط مقدم بشوند. شهید این‌جا خیلی جمله زیبایی فرمودند، گفت که: بچه‌ها دنیا همینه شما یک عمر زحمت می‌کشید و منادی یک‌دفعه صدا می‌زند که باید بروید و امروز باید از این کار درسی گرفته باشید و به دنیا دل نبندید. این‌ها ماندگار نیستند و دائم‌الوقت با قرآن بود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
در مراسم اهل بیت و شهادت و جشن میلاد، از امام زمان (عج) غافل نشوید، امام را دعا کنید و شهدا را نیز همچنین، لحظه‌ای از ولایت غافل نباشید و در همه احوال آقا را دعا کنید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
اینجا دومین شهر محروم کشور است 😔 به کمک یه تعداد نوجوان و جوان خیمه عزای امام حسین (ع) بر پا شده🌹 عز
عزیزان تا این ساعت به کمک شما عزیزان 100میلیون تومان از بدهکاری این نوجوانان جمع آوری شده ✅ این رفقا 200 میلیون قرض کرده اند و وسیله برا هیئت خریدن پرچم خریدن سیستم خریدن هر شب پذیرایی دارن وسیله کرایه کردن.. امشب شب آقا قمر بنی هاشم هست منت بزارید در حد توان ولو به ده هزار تومان کمک کنید که بدهی این نوجوانان رو پرداخت کنیم.. اجرتون با امام زمان عج.. شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 ✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾ احکام آنلاین📚 ╭┅────────┅╮ @ahkam_onlinee ╰┅────────┅╯
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بگردید رفیقایی مثل شهدا پیدا کنید که با خدا رفیق باشن! حواستون باشه با خدا روراست باشید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۲۷ دلم پر بود. چند روز پیش هم سر دستکاری کردن دوز قرص هایش بحثمان
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 برای روزنامه مقاله می نوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گاهی تا نیمه های شب من را بیدار نگه میداشت تا نظرم را نسبت به نوشته اش بدهم. روزهای امتحان، خانه عمه پاتوق دانشجوهای فامیل بود غیر از خواهرم و دختر عمم، ایوب هم به جمعشان اضافه شد. با وجود بچه ها ایوب نمی توانست برای، چند دقیقه هم جزوه هایش را وسط اتاق پهن کند. دورش جمع می شدند و روی کتابهایش نقاشی می کشیدند. بارها شده بود که جزوه هایش را جمع می کرد و میدوید توی اتاقش، در را هم پشت سرش قفل می کرد. صدای جیغ و گریه بچه ها بلند می شد. اسباب بازی هایشان را می ریختم جلوی در که آرام شوند. یک ساعت بعد تا لای در را باز می کردم که سینی چای را به ایوب بدهم، بچه ها جیغ می کشیدند و مثل گنجشک که از قفس پرواز کرده باشند، می پریدند توی اتاق ایوب. بعد از امتحان هایش تلافی کرد. آیینه بغل بچه ها را نصب کرد و برای هر سه مسابقه گذاشت. بچه ها با شماره سه ایوب شروع کردند به رکاب زدن. هر سه را تشویق می کردیم که دلخور نشوند. هدی، تا چند قدم مانده به خط پایان اول بود. وقتی توی آیینه بغل نگاه کرد تا بقیه را ببیند افتاد زمین ایوب تا شب به غرغرهای هدی گوش میداد که یک بند می گفت: “چرا آیینه بغل برایم وصل کردی؟ لبخند میزد. دوباره ایوب بستری شد برای پیدا کردن قرص و دوایش باید بچه ها را تنها می گذاشتم. سفارش هدی و محمد حسن را به حسین کردم و غذای روی گاز را بهشان نشان دادم و رفتم. وقتی برگشتم همه قایم شده بودند. صدای هق هق محمد حسین ازپشت دیوار مرا ترساند. با توپ زده بودند به قاب عکس عمو حسن و شیشه اش را خرد کرده بودند. محمد حسین اشک هایش را با پشت دست پاک کرد: “بابا ایوب عصبانی می شود؟” روی سرش دست کشیدم “این چه حرفی است!؟ تازه الان بابا ایوب بیمارستان است میتوانیم با هم شیشه ها را جمع کنیم. ببینم که فردا هم که باز من نیستم چه کار میکنی؟ مواظب همه چیز باش، دلم نمیخواهد همسایه ها بفهمند که نه بابا خانه است و نه مامان و شما تنها هستید.” سرش را تکان داد “چشم” ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
30.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شباهت شهید ابراهیم هادی به حضرت عباس 🔸در روز تاسوعا یادی کنیم از شهید ابراهیم هادی که الگو و جوانمردیش را از حضرت عباس گرفته بود 🔹راوی: سردار رمضانی ، همرزم شهید ابراهیم هادی که از کانال کمیل برگشته اند ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 #قسمت۲۸ برای روزنامه مقاله می نوشت. با اینکه سوادش از من بیشتر بود، گا
💠زندگی نامه شهید ایوب بلندی💠 فردا عصر که رسیدم خانه بوی غذا می آمد. در را باز کردم،هر سه آمدند جلو، بوسیدمشان مو و لباسشان مرتب بود. گفتم: “کسی،اینجا بوده؟ محمد حسین سرش را به دو طرف تکان داد. – نه مامان محمد حسن خودش را کثیف کرده بود، عوضش کردم. هدی را هم بردم حمام ناهار هم استامبولی پلو درست کردم. در قابلمه را باز کردم، بخار غذا خورد توی صورتم. بوی خوبی داشت محمد حسین پشت سر هم حرف میزد: “میدانی چرا همیشه برنج های تو به هم می چسبند؟ چون روغن کم میریزی. سر تا پای محمد حسین را نگاه کردم. اشک توی چشم هایم جمع شد.? قدش به زحمت به گاز می رسید. پسر کوچولوی هفت ساله ی من، مردی شده بود. ایوب وقتی برگشت و قاب را دید، محمد حسین را توی بغلش فشار داد. “هیچ چیز آنقدر ارزش ندارد که آدم به خاطرش از بچه اش برنجد.” توی فامیل پیچیده بود که ربابه خانم و تیمور خان، دختر شوهر نداده اند، انگار خودشان شوهر کرده اند، بس که با ایوب مهربان بودند و مراعات حالش را می کردند. اوایل که بیمارستان ها پر از مجروح بود و نداشت، ایوب را نیمه بیهوش و با لباس بیمارستان تحویلمان می دادند. تاکسی آقاجون می شد اتاق ریکاوری، لباس ایوب را عوض می کردم و منتظر حالت های بعد از بی هوشیش مینشستم تا برسیم خانه. گاهی نیمه هشیار دستگیره ماشین را می کشید وسط خیابان پیاده می شد. آقاجون می دوید دنبالش، بغلش می کرد و بر می گرداند توی ماشین. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
بعد ازخواندن هردو رڪعت نمازشب، مےخوابید و بیدار مےشد تا دو رڪعت دیگر بخواند. از او سوال شد چرا؟ گفت: نفس را بایدرنج دادتا‌ پاڪ‌ شود ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی شنی «این حسین کیست؟» 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 🌷 !! 🌷بهار ۵۹ در اوضاعی که بحران اقتصادی و وضعیتی رقت‌بار بر شهر سنندج حاکم بود و کمبود دارو، روغن نباتی، سوخت، آذوقه و مایحتاج عمومی کمر مردم را خم کرده بود، گروه‌های مسلح غیرقانونی در قامت مدیران تحمیلی حاکم بر شهر سنندج سرگرم جنگ قدرت، فزون‌طلبی و سهم‌خواهی بودند. آن‌ها ضمن به کارگیری ترفند برون فکنی، همچنان ضعف‌های اداره شهر را به دوش پاسداران انقلاب و شبه نظامیان کُرد که شهرهای جنوب، شمال غربی و شمال شرقی سنندج را تحت کنترل داشتند می‌انداختند. 🌷گفته می‌شود به دلیل توسعه روز افزون تشکیلات سیاسی نظامی گروه‌ها و افزایش حجم نیروی انسانی آن‌ها، میزان کمک استانی کمتر از ظرفیت یاد شده بود و این کمک‌ها کفاف جمعیت فعلی سنندج را نمی‌داد. با احتمال وقوع جنگ‌های درون جبهه‌ای و گسترش مقابله مجدد با جمهوری اسلامی، این کمک‌ها در انبارهای متعلق به هر یک از گروه‌ها ضبط شده بود. 🌷یکی از شهروندان سنندجی در بیان خاطرات آن زمان می‌گوید: سه روز بود که شیر گیرمان نمی‌آمد و  بچه خیلی گرسنه بود. دیگر طاقت نداشت و همین‌طور بی‌تابی می‌کرد. گریه‌های پیوسته او ناچارم کرد برای پیدا کردن شیر بیرون بیایم که آن از خدا بی‌خبر جلویم را گرفت. گفتم که: می‌خواهم از در و همسایه برای بچه شیر بگیرم. گفت: بچه را به من بده  تا به او شیر بدهم.  بعد به زور جگر گوشه‌ام را گرفت و به دهان او شلیک کرد. 🌷سیاوش جوادیان یکی از نظامیان حاضر در صحنه نیز در این‌باره می‌گوید: گرسنگی و بی‌غذایی امان مردم را بریده بود. فشار گروه‌های ضدانقلاب باعث شده بود بچه‌های مریض، بدون دارو و بیمارستان در برابر چشم‌های نگران اعضای خانواده بمیرند و کسی نتواند برای آن‌ها کاری انجام دهد.... 📚 کتاب "بیست و دو روز نبرد" مجید نداف ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
خیلی از کارهای ساخت‌وساز منزل از جمله سقف خانه، دیوارچینی، رنگ و ... را خودش انجام می‌داد. همین باعث صرفه‌جویی در هزینه‌هایمان می‌شد. یار و یاور و همه‌کاره‌ی خانواده‌مان بود. آن قدر پخته به نظر می‌رسید که خیلی از اعضای خانواده درباره‌ی بسیاری از مسائل با او مشورت می‌کردند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯