فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه رفیق کرمانی داشتیم....
سالروز شهادت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_وپنجم
#من_زندهام
💟هیچ چیز قشنگتر از این نیست که امین شهید شده و نمرده است.
خدا خودش در قرآن وعده داده که شهید زنده است.هنوز هم هروقت به هر علتی نگران میشوم، شب به خوابم میآید و جوابم را میدهد.
حتی در بیداری آرام شدنم را مدیون حضور امین هستم!
اتفاقاً شب گذشته (شب قبلا از مصاحبه حاضر) خواب دیدم آمده و میگوید
🔹 «بعد از 80-90 روز مأموریت آمدهام یک سر به خانمم بزنم.»
🔸 گفتم میگویند «تو شهید شدی.»
🔹گفت «نه، من زندهام. آخر بعضیها زنده میمانند و بعضیها میمیرند.»
🔸گفتم «زندهای؟»
🔹گفت «آره، من زندهام.»
🔸گفتم «پس بگذار خبر آمدنت را من به خانوادهها بگویم.»
خندید...
✳با خودم فکر میکردم شاید اگر امینم روز پانزدهم برمیگشت، شهید نمیشد.
این فکر و خیال آزارم میداد!
بعد شهادت امین، دوستانش میگفتند «اصلاً قرار به برگشت نبود! برنامه این بود که 2 ماه آنجا بمانیم!»
⭐همراهانش50 روز بعد از شهادت امین برگشتند. حرفها را که شنیدم مطمئن شدم امین تاریخ شهادتش را به من گفته بود.
🍃 امین همیشه به مادرش میگفت «مادر شهید آینده!»
و خطاب به من ادامه میداد
«تو هم که همسر شهیدی ان شاءالله!».
همه از دستش ناراحت میشدیم.
با خنده میگفت «بالاخره که چی؟ باید افتخار کنید اگر اینطور شود.»
✔این حرفها را حتی آن زمان که هیچ برنامهای برای رفتن به سوریه نداشت غالباً با شوخی و خنده تکرار میکرد.
✴من هیچ وقت تشییع جنازه نمیرفتم!
حتی اگر این تشییع مربوط به اقوام بود یا حتی شهید.
فقط با دوستانم تشییع شهدای گمنام را شرکت میکردیم.
واقعیت این بود که همیشه از غصه و ناراحتی دوری میکردم، شاید هم فرار!
💖پدر و مادرم قبل از ازدواج اجازه نمیدادند در هیچ مراسم تشییعی شرکت کنم.
از نظر آنها چنین مراسمهای در روحیه یک دختر اثر بد میگذاشت.
به عبارتی هیچ وقت مستقیم با غم و غصه ارتباط نداشتم.
❌حتی یکبار که با امین به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفته بودیم، چند میت را که برای طواف آورده بودند دیدم.
از شدت ناراحتی، رنگ از صورتم پرید و خیره خیره جنازهها را نگاه میکردم.
🍃امین تا متوجه شد، دستم را گرفت و مرا دور کرد.
هرچه گفتم بگذار حداقل ببینم چطور جنازه را میبرند، گفت «نه! بیا این طرف...»
👌حتی اگر تلویزیون شبکه غمگین نشان میداد کانال را عوض میکرد چون میدید با دیدن صحنههای غمناک کاملاً به هم میریزم و پکر میشوم.
حتی گاهی گریه میکردم!
امین هم همیشه سعی میکرد مرا شاد نگه دارد.
ادامه دارد ....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 محمد بسیار فرد منظمی بود. اصول و قواعد نظامی را خیلی خوب رعایت میکرد. بعد از شهادت او یک شب در محل کار بودم. کلید کمدم گم شد. صبح برای صبحگاه ماندم که چه کنم. دیدم یک لباس کامل روی چوبلباسی آویزان کردهاند. سریع رفتم و پوشیدم. با تعجب دیدم که لباس شهید غفاری است. البته بدون علت نبود؛ چون لباس محمد همیشه مرتب، منظم، اتو کرده و معطر بود. سریع رفتم تا به صبحگاه برسم.
#شهید_محمد_غفاری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃رفیق خوشبخت ما |🎥
شهید حاج قاسم سلیمانی از آغاز تا پرواز
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#مرگ_را_احساس_کردم!
🌷یکبار گلوله توپ آنچنان نزدیک من خورد که دچار موج انفجار و زخمی هم شدم. دیگر نفهمیدم چی شد و چشمانم را در بیمارستان اهواز باز کردم. یک هفتهای آنجا بودم. فکر میکنم مرگ را در جریان عملیات رمضان خیلی ملموس، احساس کردم. جایی که دچار عقبنشینی شدیم و شکست سنگینی خوردیم. حتی نتوانستیم به عقب برگردیم. در همان حال برادر من در تیپ نجف اشرف به عنوان بسیجی به جبهه آمده بود؛ وقتی عملیات شد میدانستم آنجاست.
🌷سروان نوریزاده که بعدها تیمسار نوریزاده شد، فریاد میزد که برگردید و هرکس خودش را نشان دهد. ما برگشتیم و در مسیر برگشت صحنههای دلخراشی را شاهد بودیم. واقعاً به جایی رسید که گفتم دیگر آخرِ خطِ من است. ما رسیدیم به جایی که گرد و خاکها خوابید و دیگر دشمن را میدیدیم. در همانحال یک نفربر بود که بچهها دستانشان را بالا بردند و همه دستگیر شدند. بهتزده به این شرایط نگاه میکردیم و به یکباره....
🌷و به یکباره رو کردم به سروان غفوری و گفتم گاز رو بگیر و برویم. به این نکته توجه داشته باشید که صحرای دشت آزادگان یک جاده آسفالته نبود و چاله دارد و خیلی سخت میشد آنجا را ترک کرد. شروع به تیراندازی و شلیک با آر.پی.جی کردند. خیلیها اسیر شدند و خط دوم را ندیدیم و نمیدانم چطور به خاکریز رسیدیم. اصلاً نمیدانستیم آیا این خاکریز خودی است، هرچه بود فقط میرفتیم؛ چون مرگ را احساس کرده بودیم. در جریان همان عملیات برادرم اسیر شد و ۷ سال اسارت را تحمل کرد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌹شهیدی که در روز تولدتش به شهادت رسید
به سید میگفتم :اینا کی هستند میاری هیئت بهشون مسولیت میدی؟میگفت: کسی که توراه نیست، اگه بیاد توی مجلس اهل بیت و یه گوشه بشینـه و شما بهش بها ندی،میره و دیگه هم بر نمیگرده اما وقتی تحویلش بگیری،جذب همین راه میشه.
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊نمانده در دلم دگر توان دوری...
روایتی از اولین مواجهه فرزندان و خانواده شهدای محافظهای حاج قاسم سلیمانی با محل شهادت آنها
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_وششم
#خیر_دنیاوآخرت
💕 راستش اینطور نبود که من تمام 24 ساعت به فکر شهدا باشم و در مراسم آنها شرکت کنم.
با اینکه اردوهای راهیان نور هم شرکت میکردم و آرزو میکردم لیاقت شهادت نصیب من هم شود، اما همان زمان وقتی خانوادههای شهدا را میدیدم همیشه فکر میکردم که این داغ واقعاً سنگین و غیر قابل تحمل است.
🍃ترجیح میدادم همه داغ مرا ببینند اما من داغ عزیزانم را نبینم. من قدرت تحمل سختی را نداشتم.
✳یادم هست یکبار در شلمچه یکی از دوستانم گفت «اگر جنگ شود همسرم را به جنگ میفرستم تا شهید شود.»
آن زمان من مجرد بودم. خیلی جدی گفتم «من محال است چنین اجازهای بدهم! یعنی چه که من ازدواج کنم و همسرم شهید شود؟ اجازه نمیدهم همسرم شهید شود.
چون من آدم وابستهای هستم.»
به من گفت «این چه حرفی است که میزنی؟ مگر مسلمان نیستی؟»
بعد از شهادت امین به من گفت «زهرا! من اصلاً دلم نمیخواهد همسرم شهید شود...» گفتم «دیدی خدا اصلاً به حرفهای ما کاری ندارد.»
💠همسر من شهید شد و او تازه میگفت «راست میگفتی، چرا باید همسرم شهید شود...»
البته بعد از لحظاتی به او گفتم «آن زمان سن من خیلی کم بود و شاید فکرم هنوز ناپخته، اما الآن من به شهادت امین افتخار میکنم.
✔امین میتوانست طور دیگری از دنیا برود. امین خیلی خوب بود که خدا به بهترین نحو و با احترام زیاد او را برد.
من خوشحالم که آن دنیا همسرم را دارم.» میگفت «به خدا با تعریفهای تو آدم حسادت میکند!
تو چقدر محکم شدی زهرا!
تو آدم احساساتی بودی...»
💖یاد نیت قبل از ازدواج خودم میافتم؛ از خدا خواسته بودم خیر و عافیت دنیا و آخرت نصیبم شود و کسی جلوی راهم قرار بگیرد که این دعا محقق شود.
🌟بعد از شهادت امین، پدرم میگفت «زهرا جان خودت خیر دنیا و آخرت را خواستی پس دیگر گریه نکن...»
💔تا وقتی امین بود، به محض اینکه ناراحت میشدم کنارم می آمد و آرام میکرد.
حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از ناراحتی و بیتابی زیاد ناگهان آرام میشوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به سادگی آرام شوم.
💟ناراحتی امین کلاً 10 دقیقه هم طول نمیکشد و اصلاً آدم کینهای نبود.
نهایت 5 دقیقه پیادهروی آراماش میکرد و بعد کلاً موضوع را فراموش میکرد.
✉بعضی از پیامکهایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت میکردم.
حرفهایش برایم شیرین و جالب بود.
🌸یادم میآید پیامک طنزی برایش فرستادم که میگفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان میروند یک ماه که میگذرد رفتارشان عوض میشود و آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت بعد از چند سال راضی میشوند که از زمین زنده بلند نشود!
🔸به امین گفتم «واقعاً مردها همینطورند؟» 🔹گفت «بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه خم شدم و دستهایت را بوسیدم متوجه میشوی که من مثل آنها نیستم...»
💗خیلی احساساتی و مهربان بود. با خودم فکر میکردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست!
از همنشینی با چنین مردی لذت میبردم.
ادامه دارد ...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌱 #شهید_پروری
مادر شهید:
حاجی همیشه برای تشویقکردن بچهها به نماز و روزه، جایزه میداد بهشان. برای افطاریها هرچه بچهها دوست داشتند میخرید. محمد عاشق شیرینی بود. برای افطار، حاجی برایش زولبیا و بامیه میخرید. برای هر روز روزهگرفتن به بچههای بزرگتر هم که هنوز بهشان واجب نشده بود، پول میداد. در ماههای رجب و شعبان مسابقهی روزهگرفتن بین بچهها میگذاشت و برایشان جایزه میخرید. همهی این کارها را میکرد تا بچهها به واجباتشان علاقهمند شوند؛ حتی به فاطمه به خاطر رعایت حجابش همیشه محبت میکرد.
#شهید_محمد_مسرور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌱 #شهید_پروری
#شهید #هسته_ای #مصطفی_احمدی_روشن
مادر شهید:
با سهچهار تا سنگک داغ از در آشپزخانه آمد تو و نانها را روی سفره پهن کرد. پشتسرش حاجی وارد آشپزخانه شد و چشمش به سفره افتاد. رفت سراغ نانها و یکییکی سنگها را از بینشان جدا کرد. مشتش که پر شد، مصطفی را صدا زد: دستت درد نکنه، چه نونهای خوبی گرفتی. فقط، بعدازظهر که خواستی بری بیرون، این سنگها رو هم ببر بده نونوایی.
_ اووو، برا چند تا سنگ این همه راه دوباره تا نونوایی برم؟ خب بدین همهشون رو همین الآن بریزم گوشه حیاط.
حاجی که خندهی مصطفی را دید و فهمید که او بیشتر قضیه را شوخی گرفته است، برای اینکه خوب شیرفهمش کند، با حوصله توضیح داد: نونوا برا دونهدونهی این سنگها پول میده. اینها رو گونیگونی میخره که بریزه کف تنور، نه اینکه ما با خودمون قاتی نونها برداریم بیاریمشون خونه.
چشمهای متعجب مصطفی نیاز به جواب کاملتری داشت. حاجی ادامه داد: ما پول نون رو میدیم. پول سنگهاش رو که نمیدیم. حیف نیست این همه زحمت کشیدی نون خریدی، به خاطر چهار تا تیکه سنگ مدیون نونوا بشی؟
حقالناس حتی در حد چند سنگریزه نباید میآمد سر سفرهمان.
به نقل از کتاب #منم_یه_مادرم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از ##علی_رضا_محمدی_پور
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گزارش_کار👆
روز پانزدهم ✅
ان شالله قول دادیم کمتر از 40 روز خونه شیدا خانم رو بسازیم و تحویلشون بدیم 🌹
در این پویش مارو تنها نزارید
اگه کاری داریم انجام میدیم به کمک خدا و همین ده هزار پنجاه هزاری هست که شما عزیزان به حساب واریز میکنید ✅
برآوردی هزینه خونه شیدا 400 میلیون هست که به لطف خدا و کمک شما عزیزان تا الان سیصد میلیون از هزینه توسط شما عزیزان پرداخت شده✅
لطفاً به ده هزار تومان هم شده در این پویش مارو کمک کنید
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
💳6273817010138661
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_نود_ششم
#خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروقت در سختی های جنگ فشارها بر ما حادث میشد و هیچ کاری از ما برنمیآمد پناهگاه ما زهرا سلام الله علیها بود 🕊🌷
🎙 #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_وهفتم
#قسمت_آخر
💔 به امین حساسیت بالایی داشتم.
بعد از شهادتش یکی از دوستانش به خانه ما آمد و به من گفت مرا حلال کنید!
🔸 گفتم چرا؟
🔹گفت واقعیتش یکبار چند نفر از رفقا با هم شوخی میکردیم.
امین هم که پایه ثابت شیطنت جمع ما بود.
یکی از بچهها روی امین آب ریخت، امین هم چای دستش بود، چای را روی او ریخت.
🔹دوستش ادامه داد: «حلالم کنید! من ناخودآگاه به صورتش زدم و چون با ناخنم بلند بود، صورتش زخمی شد!»
🔸همان لحظه گفت «حالا جواب زنم را چه بدهم؟»
🔹 به او گفتیم «یعنی تو اینقدر زن ذلیلی؟» 🔸گفته بود «نه، اما همسرم خیلی حساس است. ناچار به همسرم میگویم شاخه درخت خورده وگرنه پدرتان را در میآورد!»
❌یادم آمد کدام خراشیدگی را میگفت.
از مأموریت زنجان برمیگشت.
از خوشحالی دیدنش داشتم میخندیدم که با دیدن صورتش، خنده از لبهایم رفت و با ناراحتی گفتم «صورتت چه شده؟»
🔹گفت «فکر کن شاخه درخت خورده اینقدر حساس نباش».
🔸گفتم «باشه. چمدانت را بگذار کفشهایت را در نیاور.چند لحظه منتظر بمانی آماده میشوم برویم داروخانه و برایت پماد بخریم تا جای خراش روی صورتت نماند.»
👌امین که میدانست من خیلی حساسم مقاومت نکرد.
🔹گفت «باشه، آماده شو»
و با خنده ادامه داد «من هم که اصلاً خسته نیستم!»
🔸گفتم «میدانم خستهای. خسته نباشی! اما تقصیر خودت است که مراقب خودت نبودی! باید برویم پماد بخریم.»
✔از آنجا که مردها زیاد به این مسائل توجه نمیکنند، هر شب خودم پماد را به صورتش میزدم و هر روز و شاید هر لحظه جای خراشیدگی را چک میکردم و با ناراحتی به او میگفتم «پس چرا خوب نشد؟»
اولین بار که از سوریه برگشت به او گفتم 🔸«امین جای خراش صورتت هنوز مانده. من خیلی ناراحتم.»
🔹 گفت «نگران نباش دفعه بعد که به سوریه بروم و برگردم جای خراشم خوب میشود خیالت راحت.»
🔸 گفتم «خدا کند زودتر خوب شود. خیلی غصه میخورم صورتت را میبینم.»
👌راست میگفت در معراج صورتش را دقت کردم خدا را شکر خراشیدگیاش محو شده بود...
💗یکی از دوستان امین بعد از شهادتش حرف جالبی میزد، میگفت «شما باید خیلی خوشحال باشید که دو سال و 8 ماه با یکی از اولیای خدا زندگی کردید و بهترین لذت را بردید.
👌 افراد زیادی هستند که 60-50 سال زندگی میکنند اما لذتهای 3 ساله شما را نمیبرند.» واقعاً شاید من به اندازه 300 سال شیرین زندگی کردم که تماماً لذت بود.
💕ما واقعاً مانند دو دوست بودیم.
با هم به پیادهروی و ... میرفتیم.
قول داده بود که بعد از بازگشت از سوریه، راپل را هم به من آموزش دهد.
🔸با تعجب به او میگفتم «فضایی نداریم که بخواهی به من آموزش بدهی!»
🔹 گفت «آن با من!»
ذوق و شوق داشت.
من مانند یکی از دوستانش بودم و او هم برای من.
نگاهش به خانم این نبود که مثلاً تنها وظیفه زن ماندن در خانه و انجام کارهای خانه است!
💞وقتی کار خیری انجام می داد، دلش نمیخواست کسی متوجه شود، حتی من! کارت سرپرستی ایتام را در جیباش دیده بودم.
✔بعد از شهادت امین، یکی از همکارانش تعریف میکرد در یکی از سفرهای استانی دختربچه سرایدار، نامهای به امین داد تا به آقای رئیس جمهور بدهد.
❌امین به همکاران گفت تا این نامه به دفتر و مراحل اداریاش برسد زمان می برد، بیایید خودمان پول بگذاریم و بگوییم رئیس جمهور فرستاده است!
همین کار را کردیم. البته بیشترین مبلغ را امین تقبل کرد و هدیه در پاکتی به پدر بچه اهدا شد. اشک شوق پدر دیدنی بود...
👌امین به درس، تندرستی، ورزش خیلی اهمیت میداد. همیشه برنامههایش را یادداشت میکرد.
ادامه برخی ورزشها و برنامه جدی برای تحصیلات تکمیلی در رشته الکترونیک داشت.
🍃البته با شوخی و خنده میگفت «چون همسرم حقوق خوانده، حتماً بعد از اتمام تحصیلاتم، این رشته را هم میخوانم. نمیشود که خانمم حقوقدان باشد و من بیاطلاع!»
💝بسیار به روز و مایه افتخار بود.
آنقدر از او حرف میزدم و به داشتنش مغرور بودم که برادرم سر به سرم میگذاشت و میگفت «انگار فقط زهرا شوهر دارد! از آسمان یک شوهر آمده فقط برای زهرا!»
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸
شهید گرانقدر «امین کریمی چنبلو»،
سحرگاه هشتم محرم الحرام، مصادف با 30 مهر ماه 1394 در شهر حلب سوریه آسمانی شد.
✴پیکر مطهر این شهید والامقام، مجاهد و مدافع حرم مطهر عقیله بنی هاشم،
زینب کبری (سلام الله علیها) پس از انتقال به ایران اسلامی در ششم آبان سال 1394 تشییع و بنا به وصیت وی در حرم مطهر امام زاده علیاکبر (علیه السلام) چیذر تهران آرام گرفت
پایان ...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
#شهید_محمد_علی_جهان_آرا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم دوربین مداربسته بیمارستان از روایت بغضآلود رهبر انقلاب از انتظار شهید حاجقاسم سلیمانی
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#آخرین_عکس_آخرین_وضعیت!!
🌷موقع عقبنشینی، موقعیت نیروها عوض شده بود، از راه دیگری آمدند. تو را توی آن خاکریز بین کانال ماهی و جاده بصره گم کردند. خیلی از جنازهها جا ماندند. بچهها توی مسیر برگشت گریه میکردند. یکی از بچهها توی راه گفت «مهدی بخشی هم جا موند. ترکش خورده بود، لای پتو پیچیده بودن و پشت دژ گذاشته بودنش.» نادعلی، عکاس و مسئول تبلیغات گردان، از سمتی عقب میآمد که تو افتاده بودی. ظهر به تو رسید، بدنت را بلند کرد، هنوز سرد نشده بود. به خاکریز تکیهات داد، دوربینش را آماده کرد و عکست را گرفت تا معلوم شود آخرین وضعیتی که داشتی چطور بوده. آنقدر آتش زیاد بود که خودشان را هم به زحمت عقب میکشیدند. در مسیر از چند شهید دیگر هم عکس گرفت. گویا بعد از اینکه تو را میگذارند سینه خاکریز، یک ترکش....
🌷یک ترکش دیگر میخورد پشت سرت. هنوز کسی نمیدانست شهید شدهای. بعد از عقب نشینی، نیروها را جمع کردند و بردند کارون. دنبال تو میگشتند. کسی خبر درستی نداشت. هنوز معلوم نبود کی شهید شده و کی مجروح. حرفها زیاد مطمئن نبود. یکی میگفت: «من دیدمش. سالمه.» یکی دیگر میگفت: «شهید شده.» آن یکی هم میگفت: «وقتی دیدمش مجروح شده بود.» جنازهای از تو نیامد، نمیدانستم شهادتت را باور کنم. آنقدر آتش دشمن سنگین بود که جنازهی خیلیهای دیگر هم نیامد مثل علی لشکری، محمود صانعی، ادریس سلیمانی، سلطانی و... موقع عقب نشینی، توی دشتی که از دو سه طرف گلوله و ترکش میریخت، همین که میتوانستند خودشان را نجات بدهند، معجزه بود.
🌷پیکر شهید «مهدی بخشی» بعد از ۱۰ سال چشم انتظاری پدر و مادر و خانواده به وطن بازگشت....
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز فرمانده مهدی بخشی
📚 کتاب "دیدار جان"
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟! وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران، وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.
✍🏻به روایت همسر
#شهید_امیر_سیاوشی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر موقع دلگیر بودید و غم دنیا به دلتون سنگینی کرد، این صوت ملکوتی رو گوش کنید...
عجیب آرامش بخش است...✨
#جهاد_تبیین
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
شب که درست نخوابیده بود حالا هم که یک وقت استراحت بین کارهایش پیدا شده بود قرآن را باز کرد.
یک ساعت تمام نگاهش ماند روی یک خط قرآن و بعدش قرآن را بست و رفت توی فکر...!
پرسیدم:
ببخشید حاجی چی دیدی؟
گفت:
اگه بدونی قرآن چی میگه مسیر زندگیت رو پیدا میکنی،وظیفهات رو میفهمی چیه!
خیلی وقت ها اینطور دیده بودمش و مختص اون روزش نبود..
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی
#حاج_قاسم
#کرمان_تسلیت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
نماهنگ ابرمرد شجاع.mp3
2.42M
ابرمرد شجاع سردار دلها
قهرمان کشورم حاج قاسم ما
غیرت یعنی تو با اصالت یعنی تو
حتی عکست شده بود کابوس داعشیا
#مداحی_شهدایی
🎙 #سجاد_محمدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌀 شهادت اتفاقی نیست؛ مخصوصا شهادت در روز ولادت حضرت زهرا و در آغوش حاج قاسم
📝 به یاد طلبه شهید علیرضا محمدیپور
🔸 ده سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و داغ یتیمی را چشید؛ آخرین فرزند خانواده و تکپسر بود؛ از همان موقع مردی بود برای خودش و دربست در خدمت مادرش بود؛
✅ مهمترین شرط ازدواجش این بود که دختری که قرار است با او ازدواج کند بپذیرد مادرش هم باید با آنها زندگی کند.
✅ انقلابی بود و عاشق امامین انقلاب.
در فضای دروس طلبگی هم از طلاب بسیار درسخوان و با همت بود؛ عاشق طلبگی بود و شدیدا اهل رعایت مسائل اخلاقی.
مطالعات جنبی در فضای شهدا و شهادت هم زیاد داشت.
🔺 بسیار با شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده عجین بود و انس داشت؛ برای همین خیلی پیگیر کتب و شرح حال این شهید بود.
🔻 کار فرهنگی یکی از مساجد را به عهده گرفت و با وسع محدودی که در اختیار داشت، قفسه کتابخانهای برای این کار در مسجد قرار داد. کتابخانهای که بوی شهدا از آن استشمام میشد.
♨️ همین عید غدیر عروسیاش بود و دختری در راه داشتند به نام #زینب...
💠 و دیروز علیرضا سبکبال همچون الگوی شهیدش مصطفی صدرزاده پر کشید تا ملاقات خدا؛ میهمان حضرت زهرا شد در روز ولادت حضرتش در جوار مرقد پرنور حاج قاسم سلیمانی...
به فاتحه و صلواتی یاد کنیم از این شهید جوان روحانی ۲۴ ساله...
#شهدای_روحانیت
#جنایت_کرمان
#شهید_محمدی_پور
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌹شهید حسین علمالهدی زیر ذرهبین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش میشوند، وی در پاسخ به اینکه چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»
🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهههای دفاع حق علیه باطل شتافت.
🌹قبل از شهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
۱۶ دی ماه سالروز#شهید_علم_الهدی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهیده_ریحانه_سلطانی_نژاد
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊شهید حاج قاسم سلیمانی:
هر انسانی دارای یک حرکت است. هیچ انسانی بدون حرکت نیست، خاصیت انسان حرکت است
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯