4_293413254921716303.mp3
4.18M
#تند_خوانی_قرآن_کریم
📌جزء چهارم
🗣قاری: معتز آقایی
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
🤲دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان🤲
اللّهمَّ قَوِّنِی فیهِ عَلى إقامَةِ أمْرِکَ و
أذِقْنِی فِیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ و أوْزِعْنی فیهِ
لِأداءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنِی فِیهِ
بِحِفظِکَ وسِتْرِکَ یاأبْصَرَ النّاظرین
خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت و بچشان در آن شیرینی یادت را و مهیا کن مرا در آنروز برای انجام سپاس گذاریت به کرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت و پرده پوشی خودت ای بیناترین بینایان.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
#خاطره_ای_از_شهید_آیت_الله_دستغیب
« شهید بزرگوار حضرت آیت ا... دستغیب بسیار مقید بودند نماز را اول وقت بخوانند . حتی در مسافرتها و سالیان دراز که خدمت آن بزرگوار بودم بندرت به یاد دارم که سر وقت نماز نخوانده باشند . در یکی از مسافرتهای عمره که خدمت ایشان بودیم ، بلیط هواپیما یکسره برای جده فراهم نشد. بلیط هواپیما از تهران به بیروت و از بیروت به جده تهیه شد. در فرودگاه بیروت بطور ترانزیت چند ساعت ما را نگاه داشتند و نزدیکهای مغرب بود که هواپیما برای پرواز به جده آماده شد. حضرت آیت ا... شهید دستغیب خیلی سعی می کردند اگر میسر باشد هواپیما تأخیر کند تا بشود نماز را سر وقت خواند ، ولی میسر نشد. وارد هواپیما شدیم. در داخل هواپیما زیاد معطل شدیم. ایشان خیلی ناراحت بودند که نماز نخوانده اند . چند مرتبه خواستند پیاده شوند ، گفتند مسافرین همه سوارند ، الان حرکت می کنیم. بالاخره تأخیر هواپیما به قدری شد که حساب کردیم وقتی به جده می رسیم ممکن است وقت نماز گذشته باشد و نماز قضا گردد . حضرت آیت ا... دستغیب با حالت پریشان و ناراحت گفتند : پیاده شویم هر چند هواپیما برود و ما جا بمانیم ، اما درب هواپیما بسته بود. ایشان با حالت توجه مخصوص و سکوت چند دقیقه ای سراپا ایستاده بودند که هواپیما برای حرکت روشن شد. به مجرد روشن شدن هواپیما شعله های آتش از موتور آن نمایان گردید. با عجله هواپیما را خاموش کردند و درب آن را باز کردند و از مسافرین خواستند که هرچه زودتر پیاده شوند. ایت ا... دستغیب با خوشحالی زائدالوصفی با دوستان پیاده شدند و مرتب می فرمودند : « نماز ، نماز » کارکنان هواپیما می گفتند : حداقل 4 ساعت تأخیر داریم تا هواپیما آماده حرکت شود . به مجرد رسیدن به سالن فرودگاه ایشان به نماز ایستادند.🌹
#نماز
#نماز_اول_وقت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید #مهران_اقرع
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم 🍓 #قسمت_شصت ناخودآگاه بلند شدم و رفتم یک پیراهن دخترانه از کمد در آوردم و آمدم کن
#من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_شصت_و_یک
شهرام توی حیاط به مهران و باباش چیزی گفت که صدای گریه آنها بلندتر شد. خودم را به حیاط رساندم. هر چقدر التماسِ شهرام کردم که مامان چی شنیدی چی شده به منم بگو شهرام حرفی نزد و مهران و باباش سکوت کردند.
ساعتها و دقایق حتی لحظه ها به سختی میگذشت تازه فهمیدم بلاتکلیفی و تو برزخ بودن چقدر سخت است.
نمیدانستیم کجا برویم کجا را بگردیم و از چه کسی سراغ زینب را بگیریم نه زمین جای ما را داشت و نه آسمان. خواب و قرار هم نداشتیم من با قولی که به خودم و زینب داده بودم کمتر بی قراری می کردم و حتی بقیه را هم آرام می کردم. مرتب به خودم می گفتم: چیزی که زینب انتخاب کرده باشه انتخاب منم هست.
ظهر شد. مثل ظهر عاشورا به همان دردناکی و سنگینی آقای روستا آمد و من و مهران و باید بچه ها را به مسجد المهدی برد. خیلی گرفته و ساکت بود.
آقای حسینی امام جمعه شاهین شهر به آقای روستا تلفن کرده و از او خواسته بود که ما را به مسجد خیابان فردوسی ببرد من و جعفر و مهران بدون اینکه چیزی بپرسیم سوار ماشین شدیم و به مسجد رفتیم.
به مسجدی که محلِ نماز های زینب بود زینب هر روز که از مدرسه بر می گشت به مسجد المهدی میرفت نمازش را می خواند و بعد به خانه میآمد.
به مسجد که رسیدیم آقای حسینی هنوز نیامده بود. مهران و باباش ساکت و بی صدا داخل ماشین منتظر نشستند اما من به مسجد رفتم دوست داشتم حال زینب را در مسجد بفهمم.
مسجد بوی زینب را میداد. رو به قبله نشستم و با زینب حرف زدم. حرفهایی که به هیچ کس نمی توانستم بگویم. یاد حضرت علی افتادم. حضرت علی در مسجد و در حال سجده شهید شد و زینب هم از مسجد به سمت سرنوشتش رفت.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
توی ماشین داشت اسلحه خالی میکرد، باچند تا بسیجی دیگه. از عرق روی لباسهایش میشد فهمید، چقدر کار کرده کارش که تموم شد از کنارمان داشت میرفت.به رفیقم گفت: چطوری مش علی؟به علی گفتم: کی بود این؟گفت: مهدی باکری جانشین فرمانده.گفتم: پس چرا داره بار ماشین رو خالی میکنه؟!گفت: یواش یواش اخلاقش میاد دستت....
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#عروسى_خوبان
🌷بعد تفحص شهدای منطقهی علمیاتی كربلاى ۵ و انتقال شهدا به استانها و شهرستانهاى مربوطه؛ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪﯼ خانواده ﺷﻬﯿﺪی ﺧﺒﺮ ﺑﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎیید ﺍﺳﺘﺨﻮﻧـﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺗﻮنو ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ…. ﺩﺭ ﺯﺩﯾﻢ. ﺩﺧﺘﺮ خانومی ١٩ تا ٢٠ساله ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭﻭ واﮐﺮﺩ. ﮔﻔﺘم: ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ شهید بزرگوار نسبتی دارید؟ چطور مگه؟ ﺑﺎﺑﺎﻣﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: پیکرﺷﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ، میخوان ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﺑﯿﺎﺭنش. زد زیر گریه و گفت: یه ﺧﻮاهشی ﺩﺍﺭﻡ. ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍین ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻣﺪﻩ؛ میشه به جای ظهر پنجشنبه، شب جمعه بیاﺭﯾﺪﺵ....؟!
🌷....شب جمعه ﺗﺎﺑﻮتو ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺨﻮنا، بردﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺁﺩﺭﺱ. ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ؛ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﻭ ﭼﺮﺍغونی کردن، ﺭﯾﺴﻪ ﮐﺸﯿﺪن. کوچه ﺷﻠﻮغه و مردم ﻣﯿﺎﻥ و میرﻥ. ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻠﻮ و پرسیدیم: ﺍﯾﻨﺠﺎ چه ﺧﺒره؟! گفتند: ﻋﺮﻭسی ﺩﺧﺘﺮ ﺍﯾـﻦ ﺧﻮنه است. ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ؛ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺩﻭﯾﺪ ﺗـﻮ ﮐﻮﭼﻪ و داد میزد: ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ کجا میبريد؟ بابامو كجا میبريد؟ ﻧﺒﺮﯾـﺪش. برگردونيد. یه عمر ﺁﺭﺯﻭم بود که ﺑﺎﺑﺎﻡ بیاد ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩی ﻋﻘﺪم باشه. ﻣﻦ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ؛ ﺑﺎﺑﺎمو ﺑﯿﺎﺭﯾﺪ. بابامو بیارید.
🌷پیکر باﺑﺎی شهیدﺷﻮ ﺑﺮﺩﯾم داخل خونه. نشست کنار تابوت تیکه اﺳﺘﺨﻮوﻥ باباشو دور تا دوﺭ ﺳﻔﺮﻩﯼ ﻋﻘﺪ مرتب چید. بعد گشت استخوون دست باباشو برداشت. يا زهرا سلام الله علیها کشید رو سرش و گفت: بابا جون، باباجون، ببین دخترت عروس شده.... عاقد: برای بار سوم میپرسم؛ عروس خانوم وکیلم؟ صورت گذاشت روی استخوانهای بابا؛ گفت: با اجازه پدرم، بله....
#راوى: جانباز شيميایى هفتاد درصد سید حمزه حسینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
وقتی قایق ها بسمت فاو حرکت کردند، در میان تلاطم خروشان اروند، اصغر ناگهان ازجا برخاست و گفت: بچها! سوگند به خدا من کربلا را میبینم... بچها بلند شوید کربلا را ببینید، از حرفهایش بهت مان زده بود. سخنانش که تمام شد، گلوله ای آمد و درست نشست روی پیشانی اش ارام وسط قایق زانو زد. خشک مان زده بود. بصورتش خیره شدم چون قرص ماه میدرخشید و خون موهایش را خضاب کرده بود
#شهید_علی_اصغر_خنکدار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم 🍓 #قسمت_شصت_و_یک شهرام توی حیاط به مهران و باباش چیزی گفت که صدای گریه آنها بلندت
#من_میترا_نیستم 🍓
#قسمت_شصت_و_دو
روی زمین مسجد افتادم و آنجا را بوسیدم محل سجده های دخترم را بوسیدم و بو کردم.
آقای حسینی وارد شبستان شد و روبرویم نشست بدون اینکه زمینه سازی کند و حرف اضافی بزند، شهادت زینب را تسلیت گفت.
از قرار معلوم بیرون مسجد همه حرفها را به مهران و بابای زینب گفته بود اول سکوت کردم بعد با صدای محکمی گفتم هرچی میل خدایه.
با آقای حسینی از مسجد خارج شدیم بابای مهران روی زمین نشسته بود و گریه می کرد و مهران هم توی ماشین.
مهران با دیدن من گفت: مامان زینب رو کشتند خواهرم شهید شده. جنازهاش رو پیدا کردند. من مهران را دلداری دادم و آرام کردم.
از چشمم اشکی نمی آمد. جعفر به من نگاه نمی کرد من هم به او چیزی نگفتم کاش میتوانستیم همدیگر را آرام کنیم.
آن روز کارگر های ساختمان جنازه زینب را در سبخی «زمین بیابان مانند» که بعدها در آنجا مرکز پست شاهین شهر را ساختن پیدا کردند.
مهران گفت مامان شرام صبح توی تاکسی از دوتا مسافر شنیده بود که امروز جنازه یک دختر نوجوان را روی زمین خاکی پیدا کردند وقتی شهرام به خونه اومد و خبر را داد من مطمئن شدم که اون دختر زینبه اما نمی خواستم تا خبر قطعی نشده به تو بگم.
انتظار تمام شد انتظار کشندهای که سه روزه تمام به جان من افتاده بود.
ادامه دارد ... . .
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ سخنان ماندگار شهید ابومهدی المهندس به مناسبت آغاز ماه رمضان
#شهید_ابومهدی_المهندس
#ماه_رمضان
#شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
می گفت :
آرزو دارید
یک شهـید با شما حرف بزند
من با شما حرف میزنم...
پیام من و شهـدا به شما این است :
رهـبر عزیز انقلاب را
تنهـا نگذارید . . .
#شهید_مهدی_اسحاقیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
اگه از گناه خسته شدی😭
اگه از امام زمان عج دور افتادی😭
اگه دنبال یه رفیق خوب میگردی 😔
اگه شرمنده امام زمان عج هستی😔
اگه دلت برای امام زمانت تنگ شده💔
پیشنهاد میکنم این کانال رو از دست نده👇
https://eitaa.com/joinchat/3835363784Ce992393405
این کانال زندگیمو عوض کرده☝️
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
🤲دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان🤲
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ ،اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزش جویان و از بندگان شایسته فرمان بردار و از اولیای مقرّبت ( دوستان نزدیکت )،به مهربانی خودت ای مهربان ترین مهربانان.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
5.mp3
4.01M
5⃣تندخوانی جزء پنجم قرآن کریم
🎙 استاد معتز آقایی
🌱ثواب قرائت هر جزء هدیه میڪنیم به مولا و سرورمان حجت بن الحسن🌱
#خلوتی_با_معبود🕊
#ماه_رمضان 🌙
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
میگفت :
از خدا خواستم
بدنم حتــی یڪ وجب
از خاڪ زمین را اشغال نڪند !
آب دجله . . .
او را برای همیشه با خود بُرد
🔰 خدايا مرا پاكيزه بپذير؛
خدايا چگونه وصيت نامه بنويسم در حاليكه سراپا گناه و معصيت، سراپا تقصير و نا فرمانیام.
گرچه از رحمت و بخشش تو نا اميد نيستم ولی ترسم از اين است كه نيامرزيده از دنيا بروم.
می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم.
يا رب العفو..
خدايا نميرم در حاليكه از من راضی نباشی.
ای وای كه سيه روز خواهم بود.
خدايا كه چقدر دوست داشتنی و پرستيدنی هستی.
هيهات كه نفهميدم.
خون بايد می شد و در رگهايم جريان میيافت و سلولهايم يا رب يا رب میگفت.
خدايا قبولم كن.
يا اباعبدالله شفاعت.
💠فرمانده جاویدالاثر لشکر ۳۱ عاشورا
شهیدسردار#رمهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید #علی_اکبر_حسین_پور
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰امام خامنه ای(مدظله العالی)
💢شهید باكری در آغاز جنگ یك جوان دانشجو است كه تازه فارغالتّحصیل شده؛ شما نگاه كنید در عملیّات بیتالمقدّس، در عملیّات خیبر، قبل آن در عملیّات فتحالمبین، این جوان یك فرماندهی زبدهی نظامی است كه میتواند یك لشكر را، در بعضی جاها یك قرارگاه را حركت بدهد و هدایت كند و كار كند. اینها معجزهی انقلاب است.
#شهید_مهدی_باکری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم 🍓 #قسمت_شصت_و_دو روی زمین مسجد افتادم و آنجا را بوسیدم محل سجده های دخترم را بوسی
#من_میترا_نیستم
#قسمت_شصت_و_سه
باید میرفتم و دخترم را می دیدم. جنازه
زینب را به سردخانه پزشکی قانونی بردند ما باید برای شناسایی به آنجا می رفتیم.
سوار ماشین شدیم و همه با هم به پزشکی قانونی رفتیم مهران و باباش لحظه ای آرام نمی شدند چشمهای مهران کاسه خون شده بود.
من یخ کرده بودم و هیچ چیزی نمیگفتم گریه هم نمی کردم. مهران که نگران من بود من را بغل کرد و گفت: مامان گریه کن خودت رو رها کن. اما من هیچ نمی گفتم.
آنقدر در دنیای خودم با زینب حرف زدم که نفهمیدم کی به سردخانه رسیدیم. دخترم آنجا بود با همان لباس های قدیمی با روسری سرمه ای و چادر مشکی.
منافقین او را با چادرش شهید کرده بودند با چادر چهارگره دور گردنش بسته بودند.
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانی اش را بوسیدم، چشمهای بسته اش را یکی یکی بوسیدم لب هایش را بوسیدم سرم را روی سینه اش گذاشتم قلبش نمیزد بدنش سرد سرد بود.
دستهایش را گرفتم و فشار دادم بدنش سفت شده بود روسری اش هنوز به سرش بود. چند تار مویی که از روسری اش بیرون زده بود پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند.
زینب روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود سرم را روی سینه اش گذاشتم و بلند گفتم: و( بِاَی ذَنبِ قُتِلَت) به کدامین گناه کشته شده است؟
ادامه دارد....
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
🔹هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت، در نزد خدا از قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، بهتر نیست و من می خواهم که با این قطره خون به عشقم برسم که خداست.
🔹شهید کسی است که حقیقت و هدایت الهی را درک کرد و برای این حقیقت، پایداری کرد و جان داد. شهادت در اسلام نه مرگی است که دشمن بر مجاهد تحمیل می کند، بلکه انتخابی است که وی با تمام آگاهی و شعور و شناختش به آن دست می یازد.
🔹شهادت برای من فیض بزرگی بود، من لیاقت شهید بودن را نداشتم و امیدوارم آنهایی که قبل و بعد از من به شهادت نائل آمده اند، مرا در آن دنیا شفاعت کنند، ان شاء الله.
#شهید_عباس_کریمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
. . فاطمه دختر ۴۵ساله معلولی که نمیتونه راه بره همراه با دیگر خواهر معلول خودش همراه با برادر نا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
.
روز پانزدهم کاری
رفقا در حال سفید کاری خونه فاطمه دختر معلولی هستن که همراه با دیگر خواهر معلول خود زندگی میکنه ✅
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
خیریه جهادی حضرت مادر 👇
5892107046105584
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_صد_سوم
#کانال_خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شیرین و شهدایی شهید 🕊🌹
#مهدی_بختیاری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
#من_میترا_نیستم #قسمت_شصت_و_سه باید میرفتم و دخترم را می دیدم. جنازه زینب را به سردخانه پزشکی ق
#کتاب_من_میترا_نیستم🌸
#قسمت_شصت_و_چهار💞
جعفر دست های زینب را در دستش گرفت و ناخنهای کبودش را بوسید. زیر ناخن هایش همه سیاه شده بود.
دو دکتر آنجا ایستاده بودند از یکی از دکترها که سن و سالش بیشتر بود پرسیدم دخترم خیلی زجر کشیده بود؟
جواب داد: به خاطر جثه ضعیفش با همون گره اول خفه شده و به شهادت رسیده. مطمئن باشید که به جز خفگی همان لحظات اول هیچ بلایی سر دختر شما نیومده.
دکتر جوانتر ادامه داد دختر شما سه شب پیش یعنی اولین شب مفقود شدنش به شهادت رسید منافقین او را با چادرش خفه کرده بودند که عملاً نفرت خودشان را از دختر های با حجاب نشان بدهند.
چند نفر از آگاهی و سپاه آنجا بودند آنها از ما خواستند که به خانه برگردیم و جنازه زینب برای انجام تحقیقات و تکمیل پرونده در پزشک قانونی بماند.
مسئول آگاهی به جعفر گفت باید صبور باشید ممکنه تحقیقات چند روز طول بکشه و تا آن زمان باید منتظر بمونید.
به سختی از زینبم جدا شدم دخترم در آن سردخانه سرد و بی روح ماند و ما به خانه برگشتیم وقتی به خانه رسیدیم درِ خانه باز بود و دوستان و همسایگان در خانه بودند.
صدای صوت قرآن تا سر کوچه شنیده میشد مادرم وسط اتاق نشسته بود و شیون می کرد زنها دورش حلقه زده بودند.
شهلا و شهرام خودشان را توی بغل من انداختند آنها را آرام کردم و گفتم زینب به آرزوش رسید.
زینب دختر این دنیا نبود دنیا براش کوچیک بود خودش گفت خانه ام را ساختم باید بروم.
شهلا و شهرام با ناباوری به من نگاه می کردند مادرم نگران بود نگران از اینکه شاید من شوکه یا افسرده و دیوانه شدم.
اما من سالم بودم و سعی می کردم به خواست دخترم عمل کنم خانه را مرتب کردم و وسایل اضافی را جمع کردم میخواستم مراسم سنگینی برای زینب بگیرم.
جعفر نمیتوانست من را درک کند اما چیزی هم نمیگفت از مهران خواستم هر طور شده خبر شهادت زینب را به مهری و مینا و مهرداد برساند.
پیدا کردن مهرداد سخت بود. مهران به بیمارستان شرکت نفت آبادان تلفن کرد و از دوستای مهری و مینا که آبادان بودند خواست تا به شوش بروند و بچه ها را پیدا کنند و خبر شهادت زینب را به آنها بدهند.
دلم می خواست همه بچه ها در تشییع جنازه و خاکسپاری خواهرشان باشند
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلیکوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه میکردند.
علت را پرسیدم، گفتند: وقت #نماز است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همینجا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم.
خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح میدانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم.
شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همینجا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلیکوپتر نشست. با آب قمقمهای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم.
... وقتی طلبههای شیراز از آیتالله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را...
#شهید_علی_صیادشیرازی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
تندخوانی قرآن کریم - جزء06 - www.ahlevela.com.mp3
4.23M
💠قرائت جز ششم از قرآن کریم
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم:
کسى که در ماه مبارک رمضان یک آیه قرآن بخواند پاداش او همانند کسى است که قرآن را در ماه هاى دیگر ختم کرده است.
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯
هدایت شده از احکام آنلاین✔️
#دعای_روز_ششم
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
🌸 اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ
وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ
🌸 خدايا مرا در اين ماه به خاطر نزديك شدن به نافرمانی ات وامگذار و با تازيانه هاى انتقامت عذاب مكن و از موجبات خشمت دورم بدار ، به فضل و عطاهايت اى نهايت دلبستگى دل شدگان
📚مفاتيح الجنان
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
احکام آنلاین📚
╭┅────────┅╮
@ahkam_onlinee
╰┅────────┅╯