eitaa logo
کوچه شهدا✔️
82.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀شهید مستجاب الدعوه🥀 🌼✨شهید حمید قبادی نیا که طبق فرموده آیت الله ناصری از مستجاب‌الدعوه هستن. دوستانی که به سفر راهیان نور میرن ، التماس دعا دارم. 🤲⚘🤲 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه : ۱۴۵-۱۴۶ 🔻ادامه قسمت : ۷۶ با دیدن چنین وضعیتی، دلهره و نگرانی در دل بچّه ها به وجود می آمد. از فرمانده گروهان گرفته تا سربازها و بسیجی ها، همگی می آمدند پیش خط نگه دارها و دیده بان ها، می پرسیدند《چه خبر شده؟! می خواد اتفاقی بیفته؟! چه کار می خوان بکنن؟!》. حسین با آن سن کمش می خندید و می گفت《نگران نباشید! خیال تون راحت! دارن با چند تا تانک مانور می دن. اصلاً خبری در خط شون نیست.》 حسین به کارش وارد بود. بچّه ها با شنیدن این حرف ها، کمی آرامش می گرفتند. بعضی وقت ها، شدّت تیرها زیاد می شد. حسین، با فرمانده گردان یا معاون گردان می رفت سنگر کمین که زیرزمینی ساخته شده بود و حدود 300 متر با خط اوّل فاصله داشت. با هم، از نزدیک، اوضاع را بررسی می کردند و وضعیت خط را می سنجیدند. حسین با بردن فرمانده یا معاون گردان رزمی باعث می شد ترس خیلی ها بریزد و آرامش به خط برگردد. قسمت : ۷۷ همرزم شهید: احمد نخعی بابچّه های اطلاعات عملیات برای شناسایی به سمت ارتفاعات غرب آمده بودیم. برای این که جلب توجه نکنیم، امکانات زیادی با خود نیاورده بودیم؛فقط بعضی وسایل لازم مثل پتو و لباس آورده بودیم. خودمان هم با یک ماشین آمده بودیم. روز بعد، یک ماشین برای ترددمان آمد.صبح که می شد،می بایست من و یکی دیگر از بچّه ها، برای تهیه ی صبحانه از ارتفاعات پایین می آمدیم، داخل روستا می شدیم، نان و پنیر و هر چه را که می شد،می گرفتیم. هر بار که می خواستیم سمت روستا بیاییم، حسین خیلی نگران می شد. می گفت: احمد، خیلی حواست رو جمع کن. منافق زیاده. احتمال داره چیزی توی غذای بچّه ها بریزند. این ها خیلی نامردند. حسین حق داشت نگران باشد. یک روز صبح، با خود حسین رفتم برای تهیه ی صبحانه و نان. از قصد، نان ها را خیلی شور کرده بودند. ادامه دارد...... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
📜 عاشق کتاب و مطالعه بود و با ارزش ترین هدایا را برای دوستانش می خرید. همیشه می گفت: اگه جنگ نبود حتمآ می رفتیم دانشگاه و تحصیلاتم رو ادامه می دادم. زمانی که دوستانش ازدواج می کردند و یا بچه دار می شدند یک دوره تفسیر المیزان که در سی جلد بود برای آنها می خرید. حاج حسین کتاب را وسیله تهذیب می دانست. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 صدای ماندگار متکی به وسیله نباشیم .... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌹 روایتی از نحوه شهادت سید عبدالرضا موسوی، دومین فرمانده شهید سپاه خرمشهر 💠 او جانشین شهید جهان آرا بود که در اوایل جنگ رشادت‌ و حماسه های بسیاری آفرید تا این که در عملیات بزرگ بیت المقدس مزد جهاد مخلصانه خویش را گرفت. ➖ یکی از همرزمان شهید می‌گوید: عملیات بیت المقدس شروع شد و سپاه خرمشهر به عنوان عمل کننده در عملیات با تیپ ۲۲بدر همکاری داشت. (این تیپ در دو مرحله از عملیات شرکت کرد که تلفات زیادی نیز متحمل شد.) 🔹من نیروی اطلاعات تیپ بودم و قرار بر این شد که به جمع آوری اطلاعات منطقه و دشمن بپردازم. 🔸به اتفاق شهید موسوی نیز که فرماندهی سپاه خرمشهر را بر عهده داشت عازم منطقه شدیم که علاوه بر آن که عبدالرضا به نیروهایش سرکشی کند وضعیت منطقه را نیز برآورد کنیم. ▪️سوار موتور تریل شدم و موسوی هم بر ترک آن. پس از طی مسافتی به خاکریزی که مابین نیروهای خودی و دشمن بود رسیدیم. در آن سوی خاکریز، کامیون عراقی را دیدیم که همانجا رها شده بود و چند جسد عراقی در دور و بر آن بود. تصمیم گرفتیم که به طرف کامیون رفته شاید برگه، سند یا مدرکی سندی در آن پیدا کنیم. سوار بر موتور با سرعت از خاکریز پرش کردیم و به کامیون رسیدیم. 🔺پس از بازرسی آن، اسناد اطلاعاتی و نقشه‌های باارزشی را یافتیم. سید مدارک را جمع آوری و بسته بندی کرد و فوراً ترک موتور نشست. ▫️هنگام بازگشت، عراقی‌ها متوجه ما شدند و شروع کردند به شلیک به سمت ما. بارانی از تیرهای سلاح سبک به سمت ما می‌بارید و ما نیز پیاده شده و پشت کامیون پناه گرفتیم. ⭕️ در یک فرصت مناسب موتور را روشن کرده و رضا نیز پشت سرم قرار گرفت و با سرعت هر چه تمامتر حرکت کردیم. از روی خاکریز پریدیم و تخت گاز به سمت نیروهای خودی تاختیم. با مطالعه اسناد و مدارک و نقشه‌ها مشخص شد که مدارک و نقشه‌ها حاوی اطلاعات مهمی در رابطه با عملیات بود. 🔹هنگام ظهر شهید موسوی برای اقامه نماز جماعت آماده شد و سپس برای خواندن نماز به چادر شهید قاسم داخل‌زاده رفت. 🌷پس از انجام فریضه نماز از بچه‌ها خداحافظی کرد. لحظاتی نگذشت که هواپیمای دشمن در آسمان پدیدار شدند و منطقه را بمباران کردند. سید بزرگوار عبدالرضا موسوی نیز در همین زمان بر اثر اصابت ترکش راکت‌های پرتاب‌شده به شهادت رسید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذّات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم. دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذّت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم. به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آنها باشم، مثل آنها زندگی کنم و دردها و غم‌های آنها را به قلب خود بپذیرم. می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آنها نفس نکشم از تمتعات حیات آنها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذّت زندگی خوش به آنها نفروشم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمـہ جـان! عـزیـزم❤️ دوستـت دارم! دعـا مےکنم امتحاناتـت را به‌خوبے پشـت سـر بگذارے و حالـت هـر روز از دیـروز بهتـر باشــد! مـن هـم بہ یـادت خواهـم بـود، امیـدوارم تـو هـم مـرا یاد کنـے! امیـدوارم فاصلـہ ے جسـم‌هـایمـان، قلـب‌هایـمـان را به هـم نزدیـڪ تر سـازد تـا بتـوانیـم عاشـق شـدن را پیـدا کنیـم. شنیدی می‌گویند زنده‌بودن فاصله گهواره تا گور است و زندگی کردن فاصله زمین تا آسمان؟ امیدوارم هر روز آسمانی‌تر شوی! تو هم مرا دعا کن. خداوند قلب‌هایمان را به رنگ خود درآورد و پاکمان کند!❤️‍🩹 🌷شهیدعباس_دانشگر تولد 18 اردیبهشت 1372 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هشدار؛ بيماران قلبی و کودکان نبینند! آیا این‌ها سربازان حماس هستند؟! جنایات ديشب رژیم‌صهیونیستی در رفح 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه: ۱۴۷-۱۴۸ 🔻ادامه قسمت: ۷۷ اصلاخوردنی نبود. خیلی عصبانی شده بودم. رفتم جلو تا اعتراض کنم. حسین، دستم را گرفت. گفت«احمد،این ها هدفشون همینه. صلاح نیست باهاشون درگیر بشیم». اگر آن روز تدبیر حسین نبود، یقینا من درگیر می شدم. قسمت:۷۸ همرزم شهید: حسین کاربخش در خط البحار، بچه ها طی دو مرحله وارد این خط شدند. مرحله ی یکم: آماده سازی خط، ساختن سنگر و دیدگاه هایی برای دیده بانی وشناسایی؛ مرحله دوم: رفتن برای شناسایی. حسین بادپا و جمالی(شهید)در هر دو مرحله حضور پر رنگی داشتند. ساختن سنگر و دیدگاه، به هوش و زکاوت خاصی نیاز داشت. کار بسیار مشکلی بود. دوربین ها می بایست دقیق کار گذاشته می شد تا گراها را روی درجه به قرار گاه یا فرماندهی اطلاع می دادند تا بچه های ستاد به راحتی بتوانند این گراها را روی نقشه پیاده کنند. حسین در کارش بسیار جدی بود و دقت زیادی داشت. قسمت: ۷۹ همرزم شهید: علیرضا فداکار سال ۱۳۶۵، در اهواز، در قرارگاه لشکر ثارالله وسوله ی۴۱۰بودم. بچه های غواص و اطلاعات عملیات، دور هم جمع بودند. تقریبا همه همدیگر را می شناختیم. من رفسنجانی بودم. همیشه تو هر جمعی وارد می شدم، سعی می کردم هم شهری هایم را پیدا کنم. آن روز، همین که رفتم توی سوله، بچه ها گفتند «علیرضا، دوتا از بچه های واحد اطلاعات عملیات، هم شهری ات از کار دراومده ان!» خندیدم. خیلی وقت بود به مرخصی نرفته و دل تنگ بودم. درست است در منطقه، همه ی بچه ها با هم رفیق بودند؛ ولی دیدن هم شهری در انجا، حس دیگری داشت! رفتم کنارشان. باهم آشنا شدیم؛ حسین بادپا و عباس جمالی نام داشتند. با هم یک ساعتی از رفسنجان، جنگ، عملیات و... حرف زدیم. ادامه دارد.... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
تفحص انگشت و انگشتر .... مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یک در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک‌های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست .... جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود با امام حسین (ع) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ... 📚 راوی: مرتضی شادکام کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوزاد فلسطینی‌ای که در بمباران منزل پدری‌اش از شکم مادر شهیدش زنده متولد شده و خانواده‌اش را از دست داده بود، دیشب در بمباران منزل پدربزرگش در رفح به شهادت رسید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
به این قشنگی که تو شهید شده‌ای ما حتی نمی‌توانیم بخوابیم . . 🌹شهید‌احمد‌عسگری🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: مسجد هم تربیت مدافع فرهنگی میکند، هم تربیت برای ایثار و فداکاری می‌کند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل: سوم 🔸صفحه:۱۴۹-۱۵۰-۱۵۱ 🔻ادامه قسمت: ۷۹ آن شب، آسمان کاملاً مهتابی و روشن بود. رفتن یک ستون غوّاص درآن آب زلال و راکد، واقعاً نگران کننده بود. احتمال این که عراقی ها در آن روشنایی شب، متوجه ی حرکات بچّه ها شود، خیلی زیادبود. از آن طرف هم نگران این بودند که عملیات لو برود. برای همین، فرماندهان، ساعت شروع عملیات را نیم ساعت جلوتر اعلام کردند. عملیات، با رمز «یازهرا» شروع شد. در محور های مختلف، بچّه ها پیش روی و دشمن را غافل گیر کردند و خط را شکستند. همین که خط شکسته شد، بچّه ها فوری کار پاک سازی، الحاق و تثبیت را شروع کردند. دراین عملیات، شهدای زیادی در واحد عملیات اطلاعات، گردان غوّاص و …دادیم؛ ولی دشمن را شکستِ خیلی سختی دادیم و پیروز شدیم. حسین، در هر عملیاتی، بسیاری از دوستان صمیمی و نزدیکش را از دست داده و تقریباً منزوی شده بود. بیشتر با عباس جمالی بود. بعد از عملیات کربلای ۵، رابطه ی ما باهم بیشتر شده بود. هر وقت فرصتی پیش می آمد، برای چند روز باهم به رفسنجان می رفتیم؛ به خانواده ی دوستان شهیدمان سر می زدیم و به گلزار شهدا می رفتیم. یکی دو بار هم به روستای پدری من «داوَرون»، سرزدیم. دوباره باهم برمی گشتیم منطقه. حسین، بعد از شهادت دوستانش در اطلاعات عملیات و نزدیکی اش به من، بعد از مدّتی علاقه پیدا کرد به گردان ۴۱۰ غوّاص بیاید. من به آقای امینی که فرمانده گردان بود ،موضوع را گفتم. ایشان هم چون از شجاعت و پشت کار حسین خبر داشت، موافقت کرد. حسین، بعد از هماهنگی بین واحد اطلاعات و گردان، به جمع بچّه های غوّاص پیوست. از اینجا به بعد، دوستی من ‌و حسین عمیق تر شد. با اخلاق و روحیات همدیگر آشنا بودیم. حسین، خیلی رُک بود. اگر توی جمع می دید یک نفر اشتباهی حرفی زده و نظری داده، فوری جلوی همه موضع می گرفت؛ به قول معروف، تو ذوق طرف می زد. من سه سال از حسین بزرگ تر بودم. هم به علّت سنّم، هم چون مسئولیتم از حسین بالاتر بود و هم برای رفاقت مان، همیشه احترام مرا نگه می داشت. یک بار که این اتفاق افتاده بود، بدون رودربایستی بهش گفتم «حسین،امروز کارت اشتباه بود !». گفت«چرا؟!آخه من حرف حق رو گفتم». گفتم «حسین جان،عزیزم، من که می دونم حق با شما بود؛ ولی به اون طرف قضیه هم نگاه کن که توی جمع، شخصیت یه آدم رو خرد کردی!». حسین، خیلی به هم ریخت. رفت و از او حلالیت گرفت. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
💠سردار می‌ گفت : اگه توی پادگانت، دو تا سربـاز رو نماز خون و قرآن خون کردی این برات می مونه از این پستها و درجه‌ ها چیزی در نمیاد! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. . منت بزارید از فیلم بالا دیدن کنید👆 عزیزان مجموعه جهادی ما تحت نظر ارگان دولتی نیست،اگه می‌بینید کاری داره صورت میگیره با همین بیست هزار پنجاه هزار کمکی هست که توسط شما عزیزان به حساب خیریه واریز میشه ✅ الانم در حال ساخت صد عدد سرویس بهداشتی هستیم برای مناطق محروم لرستان ✅ در این پویش مارو کمک کنید ولو به ده هزار تومان 🌹 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 💳6273817010138661 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇 6273817010138661 خیریه جهادی حضرت مادر 👇 5892107046105584 حاج آقا محمودی مسول خیریه👇 @mahmode110 09130125204 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تولد دختر کاپشن صورتی با حضور پدرش در جشن «دختران آرمانی»» شهیده ریحانه سلطانی نژاد تولدت مبارک ریحانه جان 🎊🎁🧸🎀🎈🍬🍭 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🟢 آنچه لازم است درباره حمله امروز اسرائیل به رفح بدانید 🟡 نوار غزه به چند بخش و شهر تقسیم میشه؛ جبالیا، غزه، دیرالبلح، خان یونس و رفح. رژیم صهیونسیتی اون اوایل جنگ که به غزه حمله کرد. اعلام کرد که منطقه‌ی خان یونس امنه و همه برن اونجا. جمعیت زیادی از شهر غزه و جبالیا به سمت خان یونس کوچ کردن، بعد هم مناطق مسکونی شهر غزه بمباران و تخریب شد و اکثریت جمعیت ناچار شدن شهر غزه رو ترک کنن و به خان یونس برن. بعد رژیم صهیونسیتی خان یونس رو هم بمبارون کرد و تلفات زیادی به مردم و مناطق مسکونی خان یونس وارد شد. باز مردم در خان یونس آواره شدن و به سمت رفح رفتن. حجم آوارگان اونقدر زیاده که جمعیت دویست سیصد هزار نفری رفح قبل از جنگ به یک میلیون و نیم بعد از جنگ افزایش پیدا کرده است. لازم به ذکر است که در شهر رفح که هم مرز با مصر هست یه راه مرزی به مصر وجود داره که بهش میگن گذرگاه رفح. این تنها راه مرزی با مصر و دنیای خارج از غزه است. رژیم صهیونیستی به دنبال آن است تا با تسلط کامل بر این گذرگاه، حماس را نابود کند! 📚نوشته عماد دولت آبادی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🥀🌱به اتفاق حاج قاسم، با موتور سیکلت از پادگان قشله به طرف فاو در حال حرکت بودیم. یک رزمنـده قد بلند و رشیــد با پاهای برهنه از طرف مقابل ما درحال دویدن بود 🥀🌱کنارش ایستادیم و حاج قاسم پیاده شد و با گرمی پیرامون اوضاع منطقه و نیروها باهم صحبت کردند. 🥀🌱خوب نگاهش کردم ،یک نخ سیاه به جای کمربند‌، دور کمرش بسته بود بعد از خداحافظی با او حاج قاسم گفتم:کفش نداشت! گفت: حتما کفش هایش را به یک بسیجی داده گفتم: جای کمربند نخ بسته بود! گفت: حتما فانوسقه اش را به بسیجی دیگری داده گفتم: کی بود؟ گفت: حاج اکبر بختیاری ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 فیلمی بسیار عجیب از حرکت خودروها با پرچم فلسطین در آمریکا 🇵🇸 حرکت خودرویی هواداران فلسطین در حمایت از دانشگاهیان معترض شیکاگو/ آمریکا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل :سوم 🔸صفحه:۱۵۲_۱۵۳ 🔻قسمت: ۸۰ هم رزم شهید: علیرضا فداکار بعد از عملیات کربلای 5، اوّلین جایی که رفتیم، کانال سلمان بود. در آنجا آموزش غوّاصی می دیدیم. قبل از این که بچّه ها وارد آب شوند، به آن ها سفارش می کردیم که در هیچ حالی به دهانه های پل نزدیک نشوند؛چون نزدیک دهانه های پل، آب اجازه ی شنا کردن و حتّی برگشت را نمی داد. حسین، اهل ریسک بود. آن روز تا دهانه ی پل رفته بود. همه نگرانش بودیم.وقتی خبری ازش نشد،مطمئن شدیم که غرق شده! بعد از مدّتی،از آن طرف پل آمد بالا! همه سرزنشش می کردند که《حسین، آخه این چه کاری بود که کردی؟!》من گفتم《حسین،من رو از نگرانی کشتی! چه جوری جون سالم به در بردی؟!》گفت《همین که به دهنه ی پل رسیدم، هر چی دست و پا زدم، نتونستم برگردم. تنها فکری که تو اون وضعیت به ذهنم رسید،این بود که دست از تلاش بیهوده بردارم. شنا نکردم و خودم رو دست خدا و جریان آب سپردم.》آن روز خدا خواست حسین زنده بماند. قسمت ۸۱ هم رزم شهید:علیرضا فداکار در عملیات بیت المقدس هفت،۷۰ متر فاصله بین خط ایران و عراق بود. شب عملیات، گروهی از بچّه های ۴۱۰ را جدا کردند و گفتند《چون فاصله خیلی کمه و کار فقط در حد شکستن خطه،حیفه که همه ی بچّه های غوّاص با هم بروند!》من و آقای صفریان و آقای امینی با هم بودیم. حسین هم با حاج حسن بهرامی در قسمت دیگری از خط بود. ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... را از شهید تورجی زاده خواست... ‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ دقیق فیلیپ ساپرکین بازیگر به "چرا از فلسطین حمایت میکنین ما خودمون به اندازه کافی مشکل داریم" ‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
تصویر کمتر دیده شده از حاج قاسم در حال صرف غذا با رزمندگانش..! پ.ن: فرماندهان نظامی ارتش‌های دنیا بدانند فرماندهان ما اینگونه بودند، بی‌هیچ تعلق و منیّتی ، ساده و بی‌آلایش ... ‎‎‌‌‎‎‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯