eitaa logo
کوچه شهدا✔️
83هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
6 فایل
🔷 شهید آوینی: «آیا‌ می‌ارزد که در‌ برابر‌ِ متاع‌ِ زودگذر‌ِ دنیا به عذابِ‌ همیشگیِ‌ آخرت مبتلا‌ شوید؟» ♦️واقعا آیا می ارزد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه شهدا✔️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حاجی را سلام برسانید #قسمت_هفتاد_و_دو 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی سخنرانی اجباری 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ بالاخره صحبتش تمام شد حال همه، حال دیگری شده بود. جناب سرهنگ صدیقی از آن طرف اتاق بلند شد آمد پیش حاجی، گرفتش تو بغل و صورتش را بوسیدچشم هاش از زور گریه سرخ شده بود با صدای بغض آلودش گفت:«حاج آقا هرچی شما بگی درباره ی تیپ خودت، من دربست همون کارو می کنم.» کمی بعد رفت دست سرهنگ ایرایی را گرفت فرمانده ی تیپ یکش بود آمد دستش را گذاشت تو دست حاجی به اش گفت:«شما با تیپ یک،از این لحظه در اختیار آقای برونسی هستی، هرچی ایشون گفت مو به مو انجام می دی.» بعد دستش را ول کرد ادامه داد:«این رو به عنوان یک دستور نظامی به همه ی رده های پایین تر هم بگین.» از آن به بعد هر وقت تو لشگر هفتاد و هفت کاری داشتیم، عجیب تحویلمان می گرفتند. اول از همه می گفتند: «حاجی چطوره؟» وقتی هم می خواستیم بیاییم. می گفتند: «حاجی برونسی رو حتماً سلام برسونید.» مجید اخوان هفته ای یکی، دوبار تو صبحگاه سخنرانی می کرد. یک بار قبل از صبحگاه مرا خواست رفتم پهلوش. گفت: «امروز بیا صحبت کن برای بچه ها.» لحنش مثل نگاهش جدی بود یک آن دست و پام را گم کردم تا حالا سابقه ی این جور کارها را نداشتم متواضعانه گفتم:« حاج آقا شما سخنران هستی، ما که اهلش نیستیم.» لحنش جدی تر شد:«بری صحبت کنی بلد میشی.» شروع کردم به اصرار، که نروم ،آخرش ناراحت شدگفت:«من که یک پیرمرد بی سواد و روستایی هستم صحبت می کنم شماها که محصل هستین و درس خوانده از پسش بر نمی آین؟ واقعاً خجالت داره!» سرم را انداختم پایین حاجی راه افتاد.در حال رفتن گفت:«برو برو خودت رو آماده کن که بیای صحبت کنی.»... 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯