کوچه های آشنا
﷽ ✨کوچه های آشنا #شهيد والامقام نادر امینی دو فرشته بنام غیبعلی و فاطمه خانم به مورخ چهارم اردی
خاطره:
من در روز شنبه و در تاریخ ۱۶/۸/۶۵ بود که در #اهواز پادگان تجلائی آموزش هدایت آتش می دیدم خوابیده بودم نصف شب ساعت ۰۰:۳۰ بود یا یک بامداد که خوب تو فکرم نیست یهو از خواب بیدار شدم دیدم یک نفر طرف راستم نشسته است من خیال کردم دوستم است از خواب بیدار شدم خندیدم بعدا خوب نگاه کردم دیدم این آقا #سید است و دیگه از چشم من #غیب شد من بعد از غیب شدن آن #سید خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم ای کاش یک حرفی پرسیده بودم دیگه خوابم نیامد ساعت ۳یا ۴ صبح بود که دو تا دوست زنجانی داشتم اونا رو بیدار کردم گفتم بیدار بشید بریم وضو بگیریم اونا خندیدند گفتند نادر حالا ساعت یک یا سه است بخواب بعدا می رویم ولی من نخوابیدم تنها خودم رفتم وضو بگیرم دیدم تو دستم یازده ستاره و یک ماه درخشان کشیده شده است با رنگ سبز این ها رو صبح ساعت ۹ به دو تا دوستانم نشان دادم اونا تعجب کردند گفتند نادر الان به معلم عقیدتی سیاسی مون نشان بده ببینیم چه میگه دستم را به معلم عقیدتی سیاسی نشان دادم اون با مهربانی به من تبریک گفت… ! گفت #نادر ممکن تو در آینده یا یک فرد بزرگ بشی یا به #شهادت نائل گردی من خیلی خوشحال شدم که خداوند مهربان این نعمت بزرگ را به من عطا فرموده است .و همه دوستان دیگرم نگاه می کردند و به من می گفتند خوش به حال تو #نادر که این چنین سرنوشتی داشتی و این یازده ستاره و ماه ۴۸ ساعت تو دست من ماند هر چه می شستم رنگشان اصلا تغییر نمی کرد . بعد از دو روز آن یک خط دور پیشانی ام کشیده شده بود .
مادرشهید.
﷽
✨کوچه های آشنا
شهید والامقام علی کوشکنی
دو فرشته بنام قدرت و فاطمه خانم به مورخ سوم اردیبهشت ماه ۱۳۴۳ در #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام علی شدند.
سرانجام با لباس مقدس خاکی بسیج به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ دوم خرداد ماه ۱۳۶۱ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش در زادگاهش آرام گرفت.
#شهید_علی_کوشکنی
https://eitaa.com/khatemogaddam
نامه و خاطره؛
میخواهم #جبهه را تعریف کنم ما از 21 حمزه رفتیم به #اهواز و از اهواز به ما وسایل دادند به جبهه رفتیم و 15 روز در جبهه ماندیم و یک #هواپیما عراقی را نابود کردیم و 10 نفر از افراد ما #شهید شدند یکی از آنها همسنگر من بود، من رفته بودم مردههای عراقیها را ببینم که هواپیما به سنگر ما خورده بود، همسنگر من به #شهادت رسید خانهاش هم در سفرآباد بود بعد از 15 روز در جبهه ما را آوردن در اهواز استراحت کنیم تا برویم به خونین شهر من این را در اهواز پایگاه مدنی نوشتم هر چه شما میتوانید به رزمندگان اسلام -دعا کنید. خدا نگهدار شما. شما باید خوشحال باشید که پسرتان در جبهه هست من اینجا دارم #ثواب میکنم اگر شما گریه کنید این ثوابها را به هدر میبرید.
شهید علی کوشکنی
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـــــــــ🌺ــــــــدا
#شهیدوالامقام پیرمحمد بابائی
دو فرشته بنام یونس و ریحان خانم به مورخ چهارم خرداد ماه ۱۳۴۶ در روستای پشتوک شهرستان ماهنشان استان #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام پیرمحمد شدند.
سرانجام این پاسدار وظیفه داستان ما به ندای هل من ناصر #لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ يکم تیرماه ۱۳۶۶ از سردشت کردستان به مقصد بهشت پر کشید، و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.
خاطره:
در سن 18 سالگی به خدمت سربازی رفت یک سال در #اهواز ماند و پس از اهواز به #سردشت رفت در آنجا وظیفه پاکسازی منطقه را داشت در هنگام پاکسازی #منطقه_عملیاتی به #شهادت رسید. تابستان بود ما یونجه درو میکردیم از #بنیادشهید آمده بودند و به بزرگان روستا خبر #شهادت را داده بودند و عمویم هم خبر شهادتش را به ما داد. بعد از شناسایی #پیکرش را با آمبولانس به روستا آورده و به خاک سپردیم.
راوی:علی محمد بابائی(برادر شهید)
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/khatemogaddam
╰┅─────────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات #اَللّــــــهمعَجــِّــــــللِوَليـــِّــــڪَالفـَـــــــرَج #وَالعـــافيــَـــــــــــــةَوَالنَـــصْــــــــــــــر #وَاجَـعَلْنــــامِنخَيـْــرِاَنْصــــارِهوَأعْـــــوانِـــــہ
#وَالْـمُستَـــشْــــهَديـنَبَيْنَيَــــــدَيــْـــــــــہ
#شهید_نظامعلی_بابائی