با اینکه عادت به گفتن #خاطرات_دفاع_مقدس از خود ندارم،
اما برای دست گرمی برادرانی مثل برادر صیادی و عبدالله جلیل خانی و دیگر برادرانی که در شوشتر لشگر نجف بودند برای یاد آوری
می گویم.
روزی آرام و بی دقدقه بعد #عملیات والفجر هشت در چادر هایمان مشغول بودیم ناگهان هواپیما های عراقی بالای سرمان حاضر شدند و شروع به #بمباران_خوشه_ای کردند، بنده و برادر سلیمانی کوله ها را بر داشتیم و به مداوای #مجروحان مشغول بودیم، که دیدم برادر فرامرز گنجی و برادر عبدالله جلیل خانی هر کدام یک گونی به کول خود انداخته حین بمباران مشغول کارند، از فرامرز که نزدیکتر بود پرسیدم #تخریبچی چکار می کنی با آن گونی،
گفت:
فصل برداشت است، صدام می کارد ما درو می کنیم😂
دیدم #بمب های خوشه ای را یکی یکی خنثی کرده در گونی می ریزد .
در همین هنگام دو باره مورد حمله قرار گرفتیم.😉
که فرامرز با همان شوخ طبعی فریاد زد 📣آخه نامرد حین برداشت که دیگر نمی کارند!...
شما دیگر چه جور جانوری👹 هستید .
راوی
رزمنده دلاور فرهاد الماسی
کپی شده از گروه دوستان صمیمی