eitaa logo
کوچه های آشنا
386 دنبال‌کننده
2هزار عکس
123 ویدیو
22 فایل
📌روزبه‌روز، باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی #شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. امام خامنه‌ای ارتباط باادمین @Aboojavad
مشاهده در ایتا
دانلود
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام سیروس تیموری دوست دو فرشته بنام محمدعلی و مرضیه خانم به مورخ یکم تیر ماه ۱۳۴۶ شهر صاحب فرزندی آسمانی بنام سیروس شدند. که در لباس مقدس سبز جان برکف و در رکاب ولی زمانش به ندای هل من ناصر گفت. سرانجام مورخ پنجم بهمن ماه ۱۳۶۵ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. خاطره: وقت رفتن عزیز دردانه به شده بود لباس سربازی را به تن کرد،چقدر با قامت زیبایش سازگار بود بند پوتینش را بست عزمش را محکم کرد و ایستاده آسمان چشمانش بارانی بود، چقدر دلم برای آن لحظه تنگ شده است، کمی به این طرف و آن طرف رفت، جان ، جان و عزیزم من دیگر می‌رم به هر حال اگر خوبی، بدی دیده اید حلالم کنید،شما دیگر گریه نکنید من که جای بدی نمی‌روم،برای با کوفیان می‌روم ، اکنون بر همه واجب است که در های حق حضور پیدا کنند تا دست تجاوزگران و زورگویان از کشور قطع شود. حرف که می‌زد دلمان آرام می‌گرفت، حرفهایش به پایان رسید از تک تک اعضای خانواده خداحافظی کرد و برای آنچه می‌گفت رفت، روزها و ماهها از پی هم سپری شد همه دلتنگ و نگرانش بودیم در یکی از روزها خبر را آوردند شکر به جا آورد ( )   ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 https://eitaa.com/koochehhayehashena
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام حمید کاظمی دو فرشته بنام تیمور و فا
وصیتنامه: و اينك ما در یکی از فرازهايى حساس تاريخ  بشرى  قرار گرفتيم  ما اكنون يك نبرد طول تاريخ و به وسعت بشر هستيم كه بين نيروهايى كه آرزو و هدفى جز فريب و منحرف ساختن آنها از راه خير ندارند و نيروهايى كه معبودشان و پيروى از و آسمانى مى كنند و بر مى كنند و در پى اين هستند كه زنجيرهاى وابستگى و جهل را از پاى باز كنند عزيز كه اينك سلاح بر دوش هر سختى را بر جان خريده ايد و گوش به فرمان خويش داريد بايد هر چه بيشتر بر و مسلح شويد و دشمنان خويش را بهتر بشناسيد كه دشمنان ايشان دشمنان اسلامند چرا كه تنها ملتى كه از دفاع مى كند است.    خاطره : آخرین باری که به مرخصی آمده بود هوا کم کم سرد می شد، داشتم برایش بلوز می بافتم، به حمید گفتم بمان تا بلوزت تمام شود، ولی انگار داشت می کرد، گویی که چیزی را در جا گذاشته باشد یا متعلق به این دنیا نباشد. گفت اگر تمام کردی و من بودم، می پوشم اگر نبودم به بفرست تا های دیگر از آن استفاده کنند. راوی: جمیله طوماری ( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────