چرا نباید وسط حرف کسی بپریم؟
وقتی کسی با ما حرف میزند ما نباید وسط حرف او بپریم. باید بگذاریم که حرفش تمام شود. آنوقت ما هم میتوانیم حرف بزنیم.
بیاحترامی فقط دادزدن بر سر دیگزان یا فحشدادن به آنها نیست. پریدن وسط حرف دیگران هم یکجور بیاحترامی است.
تو وقتی وسط حرف کسی می پری انگار دست روی دهان او میگذاری و جلوی حرفزدن او را میگیری.
تو وقتی وسط حرف کسی میپری باعث ناراحتی او میشوی.
حضرت محمد (ص) وسط کسی نمیپرید. تا حرف طرف مقابل تمام نمیشد چیزی نمیگفت.
پیامبر از یارانش هم میخواست که وسط حرف دیگران نپرند.
او میفرمود: کسی که وسط حرف برادر مسلمانش بپرد. انگار که به صورت او خراش انداختهاست.
📚کودک و نوجوان تبیان
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇
https://eitaa.com/koodakAliAsghar
عکسنویس سخنان معصومین علیهم السلام👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دراول شعبان در بهشت گشوده میشود...
وشاخههای درخت طوبی بر روی دنیا گسترده میشود...
خوشا به حال کسی که بتواند به بیشترین شاخههای آن درآویزد
⚘حلولماهشعبانبرشمامبارک🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://www.aparat.com/v/ZClxQ?playlist=1174155
بچه خوب شیعه، هیچوقت دروغ نمیگه
https://eitaa.com/farzandaneali
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇
https://eitaa.com/koodakAliAsghar
🔸🔶 کلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ
💠 ترجمه: بخورید و بیاشامید ولی اسرافنکنید که خدا اسرافکاران را دوستندارد
📗 بخشیاز آیه ۳۱ سوره اعراف
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇
https://eitaa.com/koodakAliAsghar
🔸🔶 فاللَّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ
ترجمه: و خداوند بهترین نگهدار است، و او مهربانترین مهربانان است
📗 قسمتی از آیه ۶۴ سوره یوسف
📚آیهگرافی
معجزهی پیامبر در ایتا👇
https://eitaa.com/moejezeyepeyambar
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇
https://eitaa.com/koodakAliAsghar
خواب عبرت آموز
همه جا سیاه و تاریک بود. چشمش هیچجا را نمیدید. ناگهان نوری را دید که چندنفر بهسمتش میآمدند.
سرجایش ایستاد، اما ناگهان باتعجب دید: که خیلی خیلی کوچک شدهبود. به آن چندنفر نگاه کرد و دید خیلی خیلی بزرگ شده اند. و دندانهای بزرگ و شاخکهای قوی و بزرگ دارند.
ترسیدهبود. مورچه و ملخ و پروانههای غولپیکر به سمت او میآمدند. میخواست فرار کند اما جایی را نمیدید. میخواست فریاد بزند و کمک بخواهد.
مورچه شش دست و پایش را به هم مالید و گفت: بیخود به خودت زحمت نده تو راه فراری نداری.
مورچه روی دو پای بزگش ایستاد و به او حمله کردو دستانش را گرفت و پروانه هم پاهایش را گرفت.
صورتش از ترس حسابی داغ شدهبود. داشت التماس میکرد: تورو خدا با من کاری نداشته باش. من نمیدونستم تورو خدا.
گریه امانش نداد صورتش از عرق ترس و اشک خیس شدهبود.
پروانه بالهای بزرگش را بازکرد و گفت: یادت میآید چهطور ما را میگرفتی و دست و پایمان را می کندی؟ حالا نوبت توست.
مورچه دهانش را بازکرد و بهسمت او حملهکرد که یکدفعه ماشین ترمز کرد و سرش به در کامیون خورد و از خواب پرید.
دستی روی سرش که درد کشیدهبود کشید و گفت: آخیش، همهش خواب بود داشتم خواب میدیدم.
باباش دنده کامیون را عوضکرد و گفت: چهخوابی؟
خندید و گفت: ولشکن بابا. مهم نیست و چشمش به شعر روی سایهبان ماشین افتاد.
میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
📚کودک و نوجوان تبیان
کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان)علی اصغر در ایتا👇
https://eitaa.com/koodakAliAsghar