🐟روزگاری مرغ ماهی خوارِ محتاطی به نام بوتیمار بود. 🐠تا جایی که چند روزی گرسنگی و تشنگی می کشید و حتی آب نمی خورد و ماهی هم نمی گرفت تا مبادا آب رودخانه خشک شود و ماهی ها تمام شوند. 🔎موضوعات قصه #مرغ_ماهی_خوار #خشکی #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🐐روزی چوپان های روستا گله ای از بزها را برای فروش به شهر می بردند. در بین راه دو بز نر و ماده مشغول صحبت با هم شدند. 🤔بز نر پرسید: آیا می دانی ما را کجا می برند؟ بز ماده برایش توضیح داد که آنها را برای فروش به قصاب، به شهر می برند... 🔎موضوعات قصه #بز #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🧔🏻‍♂سام، از قوی ترین و معروف ترین مردان شهر بود. 🎊آن روز در خانه ی سام پهلوان جشن و پایکوبی بود چون قرار بود فرزندش به دنیا بیاید. 🤲🏻سام قدم می زد و با خدا راز و نیاز می کرد که کنیز از دور سر رسید. 🔎موضوعات قصه #زال #سیمرغ #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🧔🏻‍♂روزگاری روزگاری لقمان حکیم در خدمت خواجه ای بود. 🥘خواجه دستور داده بود لقمان حکیم غذای او را پیش از او بچشد. 🍠روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای را برای خواجه آورد به این امید که خواجه به او هدیه ی ارزشمندی بدهد. 🔎موضوعات قصه #خربزه #لقمان #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🌊سال ها پیش برکه ای وجود داشت. برکه ای زیبا که آب جویباری به آن می ریخت. 🐟در یک شب طوفانی یک ماهی دنبال جایی برای تخم گذاشتن می گشت. او نگران تخم هایش بود 💎 او در کنار یک سنگ تخم گذاشت. 🔎موضوعات قصه #ماهی #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda

🐫مردی شتربان شتری بارکش داشت و با آن بارهای مردم را با شتر برایشان می برد. 🐇یک روز شتر در صحرا خرگوشی آشنا را دید. خروش به او گفت: خوب شد من از شهر فرار کردم و به صحرا آمدم. ای کاش تو هم می آمدی. 🔎موضوعات قصه #شتر #خرگوش #قصه_صوتی #قصه_شب 😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇 🔸 @koodak_iranseda 🔸 @koodak_iranseda