🌾🌼🌾
✨قصه ای از شهید مرتضی مطهری
یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت برای بازی به پارک برود.
همین طور که مشغول بازی بود، گربه ای را دید که میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود.
آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای.
بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه.
بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری گوشت آورد.
گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید. خیلی خوشحال شد. سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد.
آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم.
🌾🌼🌾
#روز_معلم
#شهید_مرتضی_مطهری
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲
🌾🌼🌾
✨قصه ای از شهید مرتضی مطهری
یک روز یک پسر کوچولوی مهربان و شیرین زبان به نام آقا مرتضی، تصمیم گرفت برای بازی به پارک برود.
همین طور که مشغول بازی بود، گربه ای را دید که میو میو می کرد. ولی چشمهایش بسته بود.
آقا مرتضی رو به گربه کوچولو گفت: من که زبون گربه ها رو نمیدونم، نمیفهمم چی میخوای.
بعد کمی با خودش فکر و گفت: شاید گرسنه باشه.
بعد سریع به سمت خانه دوید و مقداری گوشت آورد.
گربه را صدا کرد و گوشت را جلوی گربه گذاشت. گربه کوچولو کمی چشم هایش را بازد کرد و گوشت را دید. خیلی خوشحال شد. سریع جلو آمد و گوشت را خورد. وقتی غذا خوردنش تمام شد به آقا مرتضی نگاه کرد و دمش را تکان داد.
آقا مرتضی خندید و گفت: پس تو گشنت بود. از این به بعد قول میدم هر وقت پارک اومدم، برات گوشت بیارم.
🌾🌼🌾
#روز_معلم
#شهید_مرتضی_مطهری
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═
#کودکان_آمر
#کودک_آمر_تربیت_کنیم
┏━━━👼🏻🌙━━━┓
@koodakan_Amer
┗━━━👼🏻🌙━━━┛
👈🏻در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید📲