#قصه_متنی
🙏 قابل شما را ندارد! 🙏
👑 رفته بوديم خانه ي خاله جان. آخر توي تلفن به ماماني گفته بود مبل خريده ايم، بيا ببين قشنگ است؟ و حالا ما رفته بوديم تا مبل هايي را که خاله جان خريده بود، ببينيم.
💙
👑از در که وارد شديم، ماماني زود گفت:
- به به... مبارک است! به سلامتي استفاده کنيد.
خاله جان خنديد. بدو بدو رفتم روي مبلي که گُنده تر از بقيّه بود، نشستم. اين طرف و آن طرفش را تماشا کردم و گفتم: «آخ جان! چه قدر نرم است!»
💙
👑 خاله جان نگاهم کرد و دوباره خنديد. گفتم:«همان حرف هايي که ماماني گفت! همان که مبارک است و ايم ايم ايم!...»
ماماني و خاله جان گفتند:«چي؟ ايم ايم ايم!!»
💙
👑و دل شان را گرفتند و هي خنديدند! بعد خاله گفت:« خيلي ممنون ايم ايم ايم... قابل شما را ندارد. اگر خيلي خوشت آمده، حاضرم به شما هديه شان بدهم!»
💙
👑 راستش از مبل گندهه آن قدر خوشم آمده بود که با خودم فکر کردم: «چه خوب! به خاله جان مي گويم باشد! دست شما درد نکنه!»
سرم را به طرف خاله برگرداندم، اما يک دفعه ماماني گفت: «نازنين جان! ميوه ات را بخور. مي خواهيم برگرديم خانه. بابا کليد ندارد. مي آيد پشت در مي ماند.»
- امّا ما که تازه آمده ايم!تازه...
💙
👑 حرفم نصفه ماند، چون خاله جان گفت:«خوب الان به باباي نازنين تلفن مي کنم تا او هم بيايد اين جا.»
خوش حال شدم و داد زدم:«آخ جان! آن وقت بابا مي تواند هديه مرا بياورد خانه!»
ماماني چشم هايش را برايم گنده کرد و گفت:«چي؟! کدام هديه را؟»
گفتم: «مگه خاله جان نگفت مي خواهد اين مبل را به من هديه بدهد؟»
💙
👑 خاله و ماماني دوباره دل شان را گرفتند و هي خنديدند! بعد ماماني گفت: «نازنين جان! خاله به شما تعارف کرد. هر تعارفي را که حتماً نبايد قبول کرد! مثل ديروز که خانم همسايه مربّايي را که پخته بود و به من تعارف کرد. ما آن را گرفتيم؟»
فکري کردم و گفتم:«نه! تازه، يادم است که به شما گفت، قابل... قابل... آهان، قابل شما را ندارد. آن وقت شما گفتيد... گفتيد صاحبش قابل دارد!»
💙
👑 ماماني باز هم خنديد و گفت: «آفرين! چه خوب يادت مانده!»
گفتم:«خوب اگر کسي نمي خواهد چيزي را که دارد به آدم بديد، چرا مي گويد مال شما. قابل شما را ندارد!»
- براي اينکه تعارف کردن يک جور ادب و احترام است. اين طور رفتار کردن دوستي و علاقه آدم ها را به همديگر زياد مي کند.
- ولي من خاله جان را خيلي دوست دارم؛ حتّي اگر مبل گُندهه را هم به من ندهد! خوب، پس من هم مي گيرم؛ خاله جان، صاحبش قابل دارد!
💙
👑 اين دفعه ماماني و خاله جان دوتايي چشم هايشان را برايم گُنده کردند! بعد باز هم دل شان را گرفتند و هي خنديدند، ماماني همان طوري که مي خنديد دستم را گرفت و از روي مبل بلند شد. من هم بلند شدم. خاله جان يک آبنبات چوبي خيلي خيلي بزرگ از ظرف روي ميز درآورد و داد به من! آن را گرفتم و با ماماني به طرف در رفتيم. من خوش حال بودم؛ چون هم يک چيز مهم را ياد گرفته بودم و هم يک آب نبات گُنده ي گُنده داشتم.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
1.mp3
2.01M
ترانه صوتی
بچه ای که مثل تو هیچ کس ندیده
📢 شعرکودکانه
گروه سنی2تا7سال
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
کاردستی
گاو
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
خواهران غریب.pdf
7.86M
#کتاب_بخونیم
خواهران غریب
نویسنده: اریش کستنر
ترجمه: علی پاک بین
- زمانی که اتوبوس رو به روی شبانهروزی ییلاقی دختربچهها ایستاد و مهمانان جدید از اتوبوس پیاده شدند، همه از دیدن بیستمین دختربچه که آرام و جدی پیاده شد و به سوی شبانهروزی راه افتاد، حیرت کردند؛ چرا که او بسیار شبیه یکی از شیطانترین بچههای شبانهروزی، یعنی “لوییزه پالفی“ بود؛ بالاتر از شباهت، آن دو مثل سیبی بودند که به دو نیمه شدهباشد.
عکسالعمل لوییزه در ابتدا همراه با ناراحتی و خشونت است، اما بتدریج این دو نیمه سیب با یکدیگر دوست میشوند و از آن به بعد، شناختن آن دو توسط مسئولان شبانهروزی بسیار مشکل میشود. دوستی و پیوند آن دو چنان میشود که تصمیم میگیرند در پایان تعطیلات، هر یک به جای دیگری به شهر و خانه او برود و نقش دیگری را بازی کند.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
💠شهادت یک مینیبوس دانش آموز
🔺روز اول بهمن، اعضای گروه سرود دانش آموزان مدرسه قطب راوندی قم بر اثر اصابت راکت در میان شعلههای سهمگین آتش سوختند و به همراه مربی و راننده و نود نفر از شهروندان قمی به شهادت رسیدند.
🔹️هواپیمای متجاوز بعثی که در سال ۶۵، حقوق بشر آمریکایی-اروپایی را میان شهروندان ایرانی توزیع می کرد در سه راه بازار قم، این جنایت دردناک را آفرید.
🔹️امروز آن خلبان هواپیمای متجاوز و همرزمانش پیر و فرسوده شدهاند و پشت رایانههای متجاوز نشستهاند و دوباره دانش آموزان ایرانی را هدف گرفتهاند اما اینبار با راکتهای شیطانی فضای مجازی رها شده...
#جهاد_تبیین
#جنگ_روایت ها
🌐 کانال بیان علوی
🌺طعم صلوات🌺
یک روز که پیغمبر
ازگرمی تابستان
همراه علی می رفت
در سایه نخلستان
دیدند که زنبوری
از لانه خود زد پر
آهسته فرود آمد
بر دامن پیغمبر
بوسید عبایش را
دور قدمش پر زد
بر خاک کف پایش
صد بوسه دیگر زد
پیغمبر از او پرسید:
"آهسته بگو جانم
طعم عسلت از چیست؟
هرچند که می دانم..."
زنبور جوابش داد:
"چون نام تو می گویم
گل می کند از نامت
صد غنچه به کندویم
تا یاد تو را هر شب
چون گل به بغل دارم
هر صبح که برخیزم
در سینه عسل دارم
از قند و شکر، بهتر
خوش تر ز نبات است این
طعم عسل از من نیست
طعم "صلوات" است این...
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#سرگرمی
دُردونه های خوشگلم عدد ها رو به هم وصل ڪنید تا یڪ نقاشی خوشگل درست ڪنید 😍😘
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#اختلاف
تصویر به کودک نشان دهید و بگید اختلاف ها پیدا کند 😍مناسب برای ۵ سال به بالا
این فعالیت به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود.
در ابتدا دو تصویر یکسان به نظر می رسند ، اما اگر به سختی نگاه کنید تفاوت های کوچکی را مشاهده خواهید کرد.
در مورد تصاویر با هم صحبت کنید و اگر کودک شما به کمی کمک نیاز دارد نکاتی را بیان کنید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
🌼
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون اوم نوم
این قسمت خورشید
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
May 11
🌳🐣 سلام 🐣🌳
سلام گوگولی مگولی!
سلام نون تنوری!
سلام کتری و قوری!
سلام پری و هوری!
سلام پیرهن توری!
تو که سنگ صبوری!
کریستال و بلوری!
فدات بشم چه جوری؟!
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
#قصه کاکلی و میوچی🍒
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود🤗
گربه کوچولویی بود به اسم میوچی که دوست داشت توی آفتاب لم بدهد و خودش را لیس بزند.
یک روز میوچی کنار استخری نشسته بود و به مرغابی هایی نگاه می کرد که توی استخر می گشتند و شنا می کردند. او خیلی دلش می خواست مثل آنها توی آب برود و آب بازی کند اما از آب خوشش نمی آمد و دوست نداشت بدنش خیس شود.
یکی از مرغابیها شنا کنان به طرفش آمد و گفت: «آهای گربه کوچولو، اسمت چیه؟» میوچی جواب داد: «میوچی. » مرغابی گفت: «اسم منم کاکلیه. ببین روی سرم کاکل دارم؛ برای همین مامانم اسمم رو کاکلی گذاشته. »
میوچی گفت: «اسم قشنگیه! منم وقتی خیلی کوچولو بودم، یواش یواش میو میو می کردم و مامانمو صدا می زدم. برای همین مامانم اسمم رو میوچی گذاشت. »
کاکلی خندید و گفت: «چه بامزه! خوشحالم که باهات آشنا شدم. راستی چرا نمیایی با ما توی آب شنا کنی؟»
میوچی گفت: «نه، من از آب خوشم نمیاد. دوست ندارم بدنم خیس بشه!»کاکلی پرسید: «پس چه جوری حموم می کنی؟»
میوچی گفت: «این جوری. . . » و شروع کرد به لیسیدن بدنش. او با زبان سرخ قشنگش تمام بدنش را لیس می زد.
با این کار، موهای بدنش حسابی تمیز و براق می شدند. کاکلی با تعجب به او نگاه کرد و بعد خنده اش گرفت و با خنده گفت: «آه میوچی! پیشی کوچولوی بامزه! تو چه کارهایی بلدی! به جای توی آب پریدن و حموم کردن، می شینی و خودتو لیس می زنی. چه قدر تمیز شدی! موهای بدنت چه براق شدن!»
میوچی گفت: «آره، ما گربه ها اینجوری خودمونو تمیز می کنیم. » در همان موقع بقیه ی مرغابی هایی که توی استخر شنا می کردند، آمدند و میوچی را تماشا کردند و به حمام کردن او خندیدند.
از آن روز به بعد میوچی هر روز به کناراستخر می آمد و با کاکلی و دوستانش حرف می زد و آنها را نگاه می کرد و وقتی خسته می شد، سرش را روی دمش می گذاشت و چشمهای سبز قشنگش را می بست و به خواب می رفت.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
هدایت شده از 💛 مهاجر 💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گنجینه ✨
🌋آزمایش کوه آتشفشان
این آزمایش جالب رو در لوله دستمال کاغذی هم میشه انجام و نشان داد.
با یکم جوش شیرین و سرکه و رنگ، یه اتفاق هیجان انگیز برای بچهها رقم بزنید.
💕
🌋💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#کاردستی
ایده کاردستی با سنگ
با رنگ کردن سنگها میتونید تابلوهای بسیار زیبایی بسازید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#کاردستی
با این بازی می توانید یک عالمه چهره های بامزه و خلاقانه خلق کنید.😍
#خودت_بساز👌🏿
💕
💜💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اوریگامی
⭐️اوریگامی کمد⭐️
💕
⭐️💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#نکته_تربیتی
🟢🟣نكات مهم در زمان دستوردادن
دستوری كه به كودك داده میشود باید مشخص، خاص و روشن باشد.
دستورها باید بیشتر به شكل مثبت باشید. مثلاً به جای گفتن «بلند صحبت نكن» بگویید «آرام صحبت كن».
با صدای محكم و قاطع با كودك صحبت كرده و بگویید كه چكار باید بكند، اما نباید دركلامتان خشونت وجود داشته باشد.
به اطاعت از دستور، پاداش دهید.
دستورها باید درحد سن و فهم و توانایی كودك باشد.
سعی كنید دستورها با تهدید همراه نباشند و با لحن خوب و قاطع گفته شوند.
💕
🟢💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍎ســـــلام
🍂صبح شما بخیر ونیکی
🍎الهـی در پناه پروردگار
🍂امروزتون پر خیر و برکت
🍎حال دلتون خوب خوب
🍂وجودتون سلامت
🍎امیدوارم شروع روز
🍂بسیار خوبی داشته باشید
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
🎞انیمیشن کوتاه: کوبیدن
💕
💜💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🐳نهنگ غرغرو🐳
روزی روزگاری نهنگی در یک دریاچه ی کوچک نمکی زندگی می کرد که اسمش جیلی بود.
او تنها نهنگ آن منطقه بود و زندگی راحتی داشت و همین امر کمی او را غر غرو و ایرادگیر کرده بود.
یک سال تابستان هوا آن قدر گرم شد که آب دریاچه بسیار گرم شده بود. جیلی آن قدر به زندگی خوب عادت داشت که نمی توانست گرمای آب را تحمل کند.
یک روز ماهی کوچکی که بیشتر عمر خودش را در تنگ ماهی پسربچه ای سپری کرده بود به جیلی گفت: وقتی هوا گرم می شود آدم ها پنکه روشن می کنند و خودشان را خنک می کنند. از آن زمان به بعد جیلی نمی توانست به چیز دیگری غیر از ساخت پنکه فکر کند..
همه ی موجودات دریاچه به جیلی می گفتند: تو خیلی سخت می گیری، به زودی هوا خنک می شه. اما جیلی دست بردار نبود تا پنکه اش را بسازد. وقتی کار ساخت پنکه تمام شد جیلی آن را روشن کرد.
پنکه ی غول پیکر امواج بزرگ در آب ایجاد می کرد و این امواج به ساحل دریاچه می خورد و مقدار زیادی از آب دریاچه را خالی می کرد. حالا آب دریاچه بسیار کم شده بود و جیلی باید در آب کم زندگی می کرد.
همه ی ماهی های دریاچه با جیلی دعوا کردند و به او گفتند: تو خیلی بی صبر و خودخواهی.
اما جیلی از حرف های آن ها زیاد ناراحت نمی شد آن چه که بیشتر از همه جیلی را ناراحت می کرد آب کم دریاچه بود که تحمل گرما را سخت تر می کرد.
او دیگر خودش را برای مردن آماده کرده بود و از همه ی دوستانش خداحافظی کرد و از آن ها خواست تا او را ببخشند.
او به آن ها قول داد که اگر قرار باشد دوباره زندگی کند حتماً قوی تر باشد و سختی های زندگی را تحمل کند.
با همه ی این ها جیلی روزای سخت را پشت سر گذاشت و نجات پیدا کرد البته سختی های زیادی هم کشید. وقتی باران بارید دریاچه پر آب شد و هوا هم خنک شد. حالا وقتش بود که جیلی به قولش عمل کند و به همه نشان بدهد که او یاد گرفته که خیلی بی صبر و غرغرو و راحت طلب نباشد.
💕
🐳💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌿🍍#تزیین_غذای_کودک🍍🌿
آناناس کله سبز
محصول باغ سبز
پوست تنش قشنگه
با میکروبا میجنگه
وقتی بی اشتهایی
دوست نداری غذایی
چاره کارت اینه
آناناس شیرینه
یه شعر کوتاه یا چند تا جمله بامزه در کنار تزیین ظرف غذای بچه ها میتونه تشویق خوبی برای خوردن مواد غذایی مفید باشه😉😍👌
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
📿🕋 نماز 🕋📿
دوست دارم خوب باشم
صاف و ساده مثل آب
مثل خورشیدی که دارد
نور گرم آفتاب
دوست دارم چشمهایم
چشمهای زیبا شود
دوست دارم رود باشم
تا دلم دریا شود
دوست دارم پاک باشم
بهتر از گلهای ناز
صورتم شبنم بگیرد
صبحها وقت نماز
دوست دارم دوست باشم
با خدای مهربان
دستهایم را بگیرم
رو به سوی آسمان
#شعر
🕋
📿🕋
🕋📿🕋
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻