#قصه_متنی
#قصه کاکلی و میوچی🍒
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود🤗
گربه کوچولویی بود به اسم میوچی که دوست داشت توی آفتاب لم بدهد و خودش را لیس بزند.
یک روز میوچی کنار استخری نشسته بود و به مرغابی هایی نگاه می کرد که توی استخر می گشتند و شنا می کردند. او خیلی دلش می خواست مثل آنها توی آب برود و آب بازی کند اما از آب خوشش نمی آمد و دوست نداشت بدنش خیس شود.
یکی از مرغابیها شنا کنان به طرفش آمد و گفت: «آهای گربه کوچولو، اسمت چیه؟» میوچی جواب داد: «میوچی. » مرغابی گفت: «اسم منم کاکلیه. ببین روی سرم کاکل دارم؛ برای همین مامانم اسمم رو کاکلی گذاشته. »
میوچی گفت: «اسم قشنگیه! منم وقتی خیلی کوچولو بودم، یواش یواش میو میو می کردم و مامانمو صدا می زدم. برای همین مامانم اسمم رو میوچی گذاشت. »
کاکلی خندید و گفت: «چه بامزه! خوشحالم که باهات آشنا شدم. راستی چرا نمیایی با ما توی آب شنا کنی؟»
میوچی گفت: «نه، من از آب خوشم نمیاد. دوست ندارم بدنم خیس بشه!»کاکلی پرسید: «پس چه جوری حموم می کنی؟»
میوچی گفت: «این جوری. . . » و شروع کرد به لیسیدن بدنش. او با زبان سرخ قشنگش تمام بدنش را لیس می زد.
با این کار، موهای بدنش حسابی تمیز و براق می شدند. کاکلی با تعجب به او نگاه کرد و بعد خنده اش گرفت و با خنده گفت: «آه میوچی! پیشی کوچولوی بامزه! تو چه کارهایی بلدی! به جای توی آب پریدن و حموم کردن، می شینی و خودتو لیس می زنی. چه قدر تمیز شدی! موهای بدنت چه براق شدن!»
میوچی گفت: «آره، ما گربه ها اینجوری خودمونو تمیز می کنیم. » در همان موقع بقیه ی مرغابی هایی که توی استخر شنا می کردند، آمدند و میوچی را تماشا کردند و به حمام کردن او خندیدند.
از آن روز به بعد میوچی هر روز به کناراستخر می آمد و با کاکلی و دوستانش حرف می زد و آنها را نگاه می کرد و وقتی خسته می شد، سرش را روی دمش می گذاشت و چشمهای سبز قشنگش را می بست و به خواب می رفت.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
هدایت شده از 💛 مهاجر 💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گنجینه ✨
🌋آزمایش کوه آتشفشان
این آزمایش جالب رو در لوله دستمال کاغذی هم میشه انجام و نشان داد.
با یکم جوش شیرین و سرکه و رنگ، یه اتفاق هیجان انگیز برای بچهها رقم بزنید.
💕
🌋💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#کاردستی
ایده کاردستی با سنگ
با رنگ کردن سنگها میتونید تابلوهای بسیار زیبایی بسازید.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#کاردستی
با این بازی می توانید یک عالمه چهره های بامزه و خلاقانه خلق کنید.😍
#خودت_بساز👌🏿
💕
💜💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اوریگامی
⭐️اوریگامی کمد⭐️
💕
⭐️💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#نکته_تربیتی
🟢🟣نكات مهم در زمان دستوردادن
دستوری كه به كودك داده میشود باید مشخص، خاص و روشن باشد.
دستورها باید بیشتر به شكل مثبت باشید. مثلاً به جای گفتن «بلند صحبت نكن» بگویید «آرام صحبت كن».
با صدای محكم و قاطع با كودك صحبت كرده و بگویید كه چكار باید بكند، اما نباید دركلامتان خشونت وجود داشته باشد.
به اطاعت از دستور، پاداش دهید.
دستورها باید درحد سن و فهم و توانایی كودك باشد.
سعی كنید دستورها با تهدید همراه نباشند و با لحن خوب و قاطع گفته شوند.
💕
🟢💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍎ســـــلام
🍂صبح شما بخیر ونیکی
🍎الهـی در پناه پروردگار
🍂امروزتون پر خیر و برکت
🍎حال دلتون خوب خوب
🍂وجودتون سلامت
🍎امیدوارم شروع روز
🍂بسیار خوبی داشته باشید
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
🎞انیمیشن کوتاه: کوبیدن
💕
💜💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🐳نهنگ غرغرو🐳
روزی روزگاری نهنگی در یک دریاچه ی کوچک نمکی زندگی می کرد که اسمش جیلی بود.
او تنها نهنگ آن منطقه بود و زندگی راحتی داشت و همین امر کمی او را غر غرو و ایرادگیر کرده بود.
یک سال تابستان هوا آن قدر گرم شد که آب دریاچه بسیار گرم شده بود. جیلی آن قدر به زندگی خوب عادت داشت که نمی توانست گرمای آب را تحمل کند.
یک روز ماهی کوچکی که بیشتر عمر خودش را در تنگ ماهی پسربچه ای سپری کرده بود به جیلی گفت: وقتی هوا گرم می شود آدم ها پنکه روشن می کنند و خودشان را خنک می کنند. از آن زمان به بعد جیلی نمی توانست به چیز دیگری غیر از ساخت پنکه فکر کند..
همه ی موجودات دریاچه به جیلی می گفتند: تو خیلی سخت می گیری، به زودی هوا خنک می شه. اما جیلی دست بردار نبود تا پنکه اش را بسازد. وقتی کار ساخت پنکه تمام شد جیلی آن را روشن کرد.
پنکه ی غول پیکر امواج بزرگ در آب ایجاد می کرد و این امواج به ساحل دریاچه می خورد و مقدار زیادی از آب دریاچه را خالی می کرد. حالا آب دریاچه بسیار کم شده بود و جیلی باید در آب کم زندگی می کرد.
همه ی ماهی های دریاچه با جیلی دعوا کردند و به او گفتند: تو خیلی بی صبر و خودخواهی.
اما جیلی از حرف های آن ها زیاد ناراحت نمی شد آن چه که بیشتر از همه جیلی را ناراحت می کرد آب کم دریاچه بود که تحمل گرما را سخت تر می کرد.
او دیگر خودش را برای مردن آماده کرده بود و از همه ی دوستانش خداحافظی کرد و از آن ها خواست تا او را ببخشند.
او به آن ها قول داد که اگر قرار باشد دوباره زندگی کند حتماً قوی تر باشد و سختی های زندگی را تحمل کند.
با همه ی این ها جیلی روزای سخت را پشت سر گذاشت و نجات پیدا کرد البته سختی های زیادی هم کشید. وقتی باران بارید دریاچه پر آب شد و هوا هم خنک شد. حالا وقتش بود که جیلی به قولش عمل کند و به همه نشان بدهد که او یاد گرفته که خیلی بی صبر و غرغرو و راحت طلب نباشد.
💕
🐳💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌿🍍#تزیین_غذای_کودک🍍🌿
آناناس کله سبز
محصول باغ سبز
پوست تنش قشنگه
با میکروبا میجنگه
وقتی بی اشتهایی
دوست نداری غذایی
چاره کارت اینه
آناناس شیرینه
یه شعر کوتاه یا چند تا جمله بامزه در کنار تزیین ظرف غذای بچه ها میتونه تشویق خوبی برای خوردن مواد غذایی مفید باشه😉😍👌
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
📿🕋 نماز 🕋📿
دوست دارم خوب باشم
صاف و ساده مثل آب
مثل خورشیدی که دارد
نور گرم آفتاب
دوست دارم چشمهایم
چشمهای زیبا شود
دوست دارم رود باشم
تا دلم دریا شود
دوست دارم پاک باشم
بهتر از گلهای ناز
صورتم شبنم بگیرد
صبحها وقت نماز
دوست دارم دوست باشم
با خدای مهربان
دستهایم را بگیرم
رو به سوی آسمان
#شعر
🕋
📿🕋
🕋📿🕋
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
مسابقه قایق های آبی 🛶
کاغذهای رنگی را به شکل مثلث بریده و روی نیهای نوشابه یا سیخهای چوبی نصب کنید.
پرچمها را با چسب مایع داخل قایقها که از برش انتهای بطریهای نوشابه را درست شدهاند، بچسبانید.
حالا با گذاشتن قایقها در تشت پراز آب و یک اسپری حاوی آب، همهچیز برای شروع مسابقهای هیجانانگیز و تابستانی آمادهست😉
1⃣ آب تشت را میتوانید با رنگهای خوراکی رنگی کنید.
2⃣چسب مایع را دقیقا در میان بطری بریزید که تعادل سطح بهم نخورد.
👀دقت توجه و تمرکز
🤩تخلیه انرژی
🙌تقویت حرکات ظریف
😍رقابت و تلاش به هدف
💕
⛵️💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
"بستنی"
👆👆👆
🍧
🍦🍧
🍧🍦🍧
🍦🍧🍦🍧
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
13.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
"ماشا و آقا خرسه"
این قسمت: سر آشپز کوچولو
🐻
💜🐻
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🍂سـلام صبح تون بخیر
🍊ان شاءالله امروز با خوشی
🍂و شـادی سپری کنید
🍊و زندگیتون شیرین باشه
🍂و دنیا بر وفق مراتون باشه
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
24.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
«پهلوانان»
♤شکارچی خرس♤
💕
⭐️💕
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#قصه_متنی
🧀🐭 کم.. کم... کم... 🐭🧀
ننه موشه یک قوطی پر از دکمه های رنگارنگ داشت. موموشی خیلی دوست داشت با آن بازی کند. ولی ننه موشی می گفت: الان نه.هر وقت بزرگ شدی و خودت توانستی دکمه ها را جمع کنی. من کمرم درد می کند. ننه جان...
هر روز موشی از ننه موشی می پرسید: امروز بزرگ شده ام؟
ننه موشی عینک به چشم می زد و به موموشی نگاه می کرد: بعد سر تکان می داد و می گفت: هنوز نه ننه جان.
یک روز موموشی دیگراز او نپرسید. ننه موشی که از لانه بیرون رفتم وموشی بالای سه پایه پرید. دستش به قوطی دکمه ها رسید ولی قوطی توی دستش جا نشد و روی زمین افتاد.. دکمه ها کف لانه پخش شدند. موموشی فریاد کشید: وای...
بعد وسط دکمه ها نشست و به گریه افتاد.
عنکبوت از آن بالا گفت: این که غصه نداره. ببین چه قدر کوچکم و چه تار بزرگی تنیدم. کم کم کم، کم کم کم تو هم به جای گریه کارت را کم کم بکن.
حلزون از پنجره ی لانه گفت: من را بگو از صبح چه قدر راه رفتم.
مورچه با یک دانه گندم از کنار موموشی رد شد و گفت: من را بین که چه قدر دانه می برم. کم کم کم
موموشی اشک هایش را پاک کرد به اطرافش نگاه کرد. دکمه ها خیلی زیاد بودند. موموشی نمی دانست از کجا شروع کند.فکری کرد و گفت: اگر آبی ها را جمع کنم، ننه موشی کم تر ناراحت می شود.
موموشی دکمه های آبی را جمع کرد. اول ریزه میزه ها، بعد کوچولوها، بعد بزرگ ترها.
به کف لانه نگاه کرد: حالا قرمزها را جمع می کنم.
موموشی دکه های قرمز را جمع کرد. اول روشن ترها، بعد پر رنگ ترها.بعد دکمه های سبز را جمع کرد.
اول دو سوراخی هاف بعد چهار سوراخی ها. موموشی کم کم همه دکمه ها را جمع کرد. بعد قوطی را بست گذاشت آن بالا.
کمی بعد ننه موشه آمد. موموشی به سویش دویدو با خوش حالی فریاد زد: من بزرگ شدم.
ننه موشه گفت: صبر کن.
عینک به چشم زد و به موموشی نگاه کرد. از بالا به پایین. آن وقت، پست سر موشی چند دکمه کف لانه دید.
همه چیز را فهمید. سرش را محکم تکان داد و گفت: بله. تو بزرگ شدی.
بعد با تعجب پرسید: چه طور این همه دکمه را جمع کردی؟
موموشی خندید و گفت: کم کم کم ، کم کم کم.
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش_ریاضی
یادگیری از طریق شکل و چوب خط
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده خلاقانه برای ساختن کاردستی فضاپیمایی برای بچهها 🚀
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
#شعر
زنبورهای مهربون
🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝
کنار گل تو باغچه
نشستن دو تا زنبور
یه مهمونی گرفتن
با یه دونه انگور
خانوم و آقا مورچه
رد میشدن از اونجا
زنبورای مهربون
صدا زدن بفرما!
شاپرک و کفشدوزک
می پریدن رو گلها
زنبورای مهربون
صدازدن بفرما!
کنار باغچه حالا
زیاد شدن مهمونا
مورچه ها و کفشدوزک
شاپرک و زنبورا
یه مهمونی گنده
دادن اون دو تا زنبور
منم بردم براشون
دو تا خوشه انگور
🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝
👶🏻 @Koodakane1 👧🏻