eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
91.8هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
20 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫دوره مجازی ( آفلاین) توانمندسازی مربیان و مسی پلی💫 🖊 سرفصل های توانمندسازی: 🔴مهارت قصه گویی 🔴تبدیل قصه به نمایشی 🔴شعر کودک و شرایط آن 🔴نمایش خلاق و مشارکتی 🔴نمایش عروسکی 🔴 بازی و مسابقات 🔴 بادکنک های لوله ای شکل دار 🔴قالب های جدول، راز دایره، راز ابرها، راز گلها، راز ترکیبی و بازی با کلمات) 🖋️ سرفصل های مسی پلی: 🔴ماکارانی رنگی 🔴آرد بازی 🔴خمیر بازی 🔴اسلایم 🔴کف رنگی 🔴 نقاشی نمک 🔴بازی های ریتمیک ✳️ سرفصل کارگاه های ویژه : 🔶️صفر تا صد مجری گری کودک 🔶️ایجاد موقعیت طنز توسط مربی و عروسک 🔶️کارگاه فن بیان مربی 🎆پشتیبانی و مشاوره آنلاین ♦️برگزاری دوره در استانها و شهرستانها 🔵 هزینه دوره: ۶۰۰ هزار تومان مسؤول ثبت نام در پیامرسان ایتا👇 🆔@Admin_sn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با مقوا و بطری یک بازی جذاب برای بچه ها درست کنید. 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰
کاردستی ارسالی اعضای کانال 😊🌸 ❤️ فاطمه خانم رضایی صدرآبادی ادمین ارسالی اعضا👇 🆔 @Admin_koodakemaa
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به وسیله نی اسباب بازی تاب متحرک درست کنیدـ 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰
3.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الگو را پیدا کن. ✔️ مناسب سنین ۴ سال به بالا 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوی مورچه کوچک توی حیاط یک خانه قدیمی، دو تا درخت بزرگ بود. یکی این طرف حیاط و یکی آن طرف حیاط. چند تا مورچه نزدیک درخت این طرف حیاط، توی باغچه زندگی می کردند. یک روز مورچه کوچک به مادرش گفت: ای کاش می شد به باغچه آن طرف حیاط می رفتم تا از درخت بزرگش بالا بروم. به نظر من دنیا از آن طرف حیاط خیلی قشنگ تر است! مادر مورچه کوچک آهی کشید و گفت: خیلی فکر خوبی است، اما تا وقتی که این مرغ و خروس ها توی حیاط هستند نمی توانی از آن عبور کنی. همین چند روز پیش که من از لانه کمی دور شده بودم، چیزی نمانده بود که غذای آقا خروسه بشوم. مورچه کوچک که ناامید شده بود، با ناراحتی مشغول پیدا کردن غذا شد. تا این که یک روز اتفاق جالبی افتاد. آن روز زن صاحبخانه با یک طناب بلند و یک سبد لباس به آنجا آمد. یک سر طناب را به درخت این طرف حیاط بست و سر دیگر طناب را به درخت آن طرف حیاط. لباس ها را هم یکی یکی روی طناب پهن کرد و رفت. مورچه کوچک که از لای برگ ها نگاه می کرد، با خودش گفت: به به چه راه خوبی! حالا می توانم خودم را به درخت آن طرف حیاط برسانم. مورچه کوچک خودش را به طناب رساند و از روی آن شروع به حرکت کرد. باد آرام وزید و طناب و لباس ها را تکان داد. مورچه کوچک کمی جلوتر رفت. باد تندتر شد و طناب و لباس ها را شدیدتر تکان می داد. مورچه کوچک کمی ترسیده بود اما او که هدفش رسیدن به آن درخت بود، محکم تر به لباس ها چسبید تا باد آرام شود. کمی جلوتر که رفت، راه تمام شد و مورچه کوچک به آرزویش رسید. حالا چند روز است که مورچه ها پشت سر هم از بالای سر مرغ و خروس ها راه می روند. دنیا از بالای درخت آن طرف حیاط، واقعا جالب و دیدنی بود! 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰