پیش دبستانی، مهدکودک:
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#پیش_دبستانی_ها
زلزله و ایمنی
آی بچه جون آی بچه جون
بچه خوب و مهربون
گوش بده خوب با حوصله
برات بگم از زلزله
زلزله بی خبر میاد
زمین به لرزه در میاد
خونه هارو می لرزونه
آدما رو می ترسونه
اما اگه دانا باشیم
با ایمنی آشنا باشیم
ترسی نداره زلزله
میترسه اونکه غافله
می پرسی ایمنی چیه
اونیکه غافله کیه
پس گوش بده با زیرکی
برات بگم یکی یکی
بدون اینکه هول بشی
یا دیگران رو هول بدی
اگر که نزدیک دیوار نشستی
فورن سرت رو بپوشون دو دستی
اگه که نزدیک میزی یا نیمکت
زود برو زیر اون بمون بی حرکت
از لوسترها پنجره ها قفسها
بایستی که دوربشین آی بچه ها
کنج دیوارها پیش ستونها
دویدن از تو ساختمون به بیرون
کار خطر ناکیه آی بچه جون
جاهای امنن توی ساختمونها
رفتن توی آسانسور وراه پله
خطر ناکه وقتی میاد زلزله
توی فضای باز اگر که باشین
خیلی خوبه از اون محل دور نشین
اگر که نزدیک درختها هستی
یا روی تاب و سرسره نشستی
فورا بایستی دور بشی از اونها
هم از تیرهای برق و ساختمونها
پس بچه های نازنین
بخونین و یاد بگیرین
وقتی که خوب بلد شدین
برین تو خونه ها بگین
به مامانها و باباها
به فامیلها و آشناها
بزرگترا بزرگترا
گوش بکنین پیام ما
که ترسیدن از زلزله بی معنیه
چاره کار رعایت ایمنیه
#زلزله
#بلایای_طبیعی#پیش_دبستانی_ها
#شعرزلزله #داستان_زلزله
🔸از اینجا در بله، انگلیسی رو از صفر یاد بگیر👇
ble.ir/join/ZWVmMzAxYz
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#هفته_چهارم_آذر_زلزله
🔸از اینجا در بله، انگلیسی رو از صفر یاد بگیر👇
ble.ir/join/ZWVmMzAxYz
شعر زلزله
زلزله چیه؟ می لرزه
خونه ما یه لحظه
من میدونم چگونه
نمونم زیر خونه
خراب میشه همه چیز
تند وزود وبی چونه
مامان جونم اگاه باش
مواظب خودت باش
فرار نکن به بیرون
برو زیر میزمون
اونجا برامون امنه
چون نمیشه ویرونه
اینا همش نشانه ست
خدا چه مهربانست
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#شعرزلزله
🔸از اینجا در بله، انگلیسی رو از صفر یاد بگیر👇
ble.ir/join/ZWVmMzAxYz
#قصه
خطر در زلزله
سارا دختر خوب و باهوشی است.
او چیز های زیادی درباره ی زلزله می داند.
او همیشه از بزرگ ترها درباره ی زلزله و خطرات آن سوال می کند.
سارا می داند هنگام زلزله در هر مکانی که باشد باید چه کارهایی انجام دهد تا آسیب نبیند.
سارا می داند اگر هنگام زلزله در خیابان باشد، باید مواظب اتو مبیل ها،موتور سیکلت ها و دوچرخه ها باشد و از دیوارها، ساختمان های بلند، پل های رو گذر و زیر گذر فاصله بگیرد و در کوچه و خیابان های باریک،کنار اتومبیل های پارک شده یا دیوارهای ک##املا کوتاه یا چارچوب درها پناه بگیرد و یا خودش را به فضای باز، مانند زمین بازی و یا پارک برساند و برای محافظت از سرش کیفش را روی سرش نگه دارد.
او می داند نباید به سیم های برق پاره شده دست بزند.سارا می داند اگر هنگام زلزله در خانه باشد باید از پنجره ها، تلویزیون، بخاری، اجاق گاز، کمدها، لوستر ها، گلدان ها و وسایلی که امکان داردهنگام لرزیدن به زمین بیفتد فاصله بگیرد و زیر یک میز پناه بگیرد و یا با بالش یا با دست از سر و صورتش محافظت کند. سارا همراه مامان و بابا راه های فرار به فضاهای باز اطراف خانه را شناسایی کرده است.
سارا می داند چون ممکن است بعد از زلزله شیشه های شکسته روی زمین ریخته باشد،باید حتما با دمپایی در خانه راه برود. سارا می داند وسایلی را که ممکن است پس از زلزله به آن ها نیاز فوری داشته باشند،باید در جای مطمئن و قابل دسترس نگه داری کنند.
سارا می داند این وسایل چیز هایی هستند مانند: چراغ قوه، کپسول خاموش کننده ی آتش،ماسه، آب، جعبه ی کمک های اولیه، بیل و کلنگ و طناب و لباس های گرم در فصل سرما.
سارا می داند اگر در مدرسه باشد باید، زیر میز برود و با دو دست سرش را نگه دارد.
او می داند باید از پنجره ی کلاس و وسایلی که ممکن است به اطراف پرتاب شوند فاصله بگیرد و اگر درحیاط باشد باید از دیوار ها و پنجره ها فاصله بگیرد و به وسط حیاط برود، چمباتمه بزند و سرش را میان دو دست بگیرد.
سارا می داند اگر هنگام زلزله در فروشگاه باشد و در شلوغیف بزرگ ترهایش را گم کند باید ارامش داشته باشد و به طرف در خروجی اضطراری که مامان قبلا به او نشان داده است برود و از فروشگاه خارج شود.
اگر وسط فروشگاه باشد و نتواند به راحتی راه خروج را پیدا کند باید به سرعت از قفسه ها فاصله بگیرد و سبد خرید را روی سرش نگه دارد تا با افتادن وسایل داخل قفسه ها به سرش آسیب نرسد.
او می داند ممکن است در زلزله برق ها قطع شود و پله های برقی و اسانسور ها از کار بیفتند او می داند اگر در آسانسور بود باید خیلی زود قبل از قطع شدن برق ها از آسانسور خارج شود.
سارا می داند اگرهنگام زلزله در پارک باشد باید به سرعت از وسایل بازی دور شود. اگر روی سرسره و یا داربست میله های بازی و یا الا کلنگ باشد و نتواند از ان جا پایین بیاید باید سرسره و میله ها و الاکلنگ را خیلی محکم نگه دارد که نیفتد ووقتی زلزله آرام شد به سرعت از آن جا دور شود.
وقتی مامان و بابا می بینند که سارا می داند هنگام زلزله در هر مکانی که باشد چه کارهایی باید انجام دهد تا آسیب نبیند خیلی خوش حال می شوند. بابا می گوید: سارا دختر باهوشی است و مامان هم می گوید سارا نه تنها با هوش است بلکه عاقل و شجاع هم هست.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#داستان_زلزله
🔸از اینجا در بله، انگلیسی رو از صفر یاد بگیر👇
ble.ir/join/ZWVmMzAxYz
پیش دبستانی، مهدکودک:
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#پیش_دبستانی_ها
زلزله و ایمنی
آی بچه جون آی بچه جون
بچه خوب و مهربون
گوش بده خوب با حوصله
برات بگم از زلزله
زلزله بی خبر میاد
زمین به لرزه در میاد
خونه هارو می لرزونه
آدما رو می ترسونه
اما اگه دانا باشیم
با ایمنی آشنا باشیم
ترسی نداره زلزله
میترسه اونکه غافله
می پرسی ایمنی چیه
اونیکه غافله کیه
پس گوش بده با زیرکی
برات بگم یکی یکی
بدون اینکه هول بشی
یا دیگران رو هول بدی
اگر که نزدیک دیوار نشستی
فورن سرت رو بپوشون دو دستی
اگه که نزدیک میزی یا نیمکت
زود برو زیر اون بمون بی حرکت
از لوسترها پنجره ها قفسها
بایستی که دوربشین آی بچه ها
کنج دیوارها پیش ستونها
دویدن از تو ساختمون به بیرون
کار خطر ناکیه آی بچه جون
جاهای امنن توی ساختمونها
رفتن توی آسانسور وراه پله
خطر ناکه وقتی میاد زلزله
توی فضای باز اگر که باشین
خیلی خوبه از اون محل دور نشین
اگر که نزدیک درختها هستی
یا روی تاب و سرسره نشستی
فورا بایستی دور بشی از اونها
هم از تیرهای برق و ساختمونها
پس بچه های نازنین
بخونین و یاد بگیرین
وقتی که خوب بلد شدین
برین تو خونه ها بگین
به مامانها و باباها
به فامیلها و آشناها
بزرگترا بزرگترا
گوش بکنین پیام ما
که ترسیدن از زلزله بی معنیه
چاره کار رعایت ایمنیه
#زلزله
#بلایای_طبیعی#پیش_دبستانی_ها
#شعرزلزله #داستان_زلزله
➖➖➖➖➖➖➖
👩🏻💻استعدادیابی یک ماهِ رایگان آموزش برنامه نویسی 🧑🏻💻
ویژه سنین ۹ تا ۱۲ سال 👇🏻
B2n.ir/r54898
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#هفته_چهارم_آذر_زلزله
➖➖➖➖➖➖➖
👩🏻💻استعدادیابی یک ماهِ رایگان آموزش برنامه نویسی 🧑🏻💻
ویژه سنین ۹ تا ۱۲ سال 👇🏻
B2n.ir/r54898
شعر زلزله
زلزله چیه؟ می لرزه
خونه ما یه لحظه
من میدونم چگونه
نمونم زیر خونه
خراب میشه همه چیز
تند وزود وبی چونه
مامان جونم اگاه باش
مواظب خودت باش
فرار نکن به بیرون
برو زیر میزمون
اونجا برامون امنه
چون نمیشه ویرونه
اینا همش نشانه ست
خدا چه مهربانست
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#شعرزلزله
➖➖➖➖➖➖➖
👩🏻💻استعدادیابی یک ماهِ رایگان آموزش برنامه نویسی 🧑🏻💻
ویژه سنین ۹ تا ۱۲ سال 👇🏻
B2n.ir/r54898
پیش دبستانی، مهدکودک:
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#پیش_دبستانی_ها
زلزله و ایمنی
آی بچه جون آی بچه جون
بچه خوب و مهربون
گوش بده خوب با حوصله
برات بگم از زلزله
زلزله بی خبر میاد
زمین به لرزه در میاد
خونه هارو می لرزونه
آدما رو می ترسونه
اما اگه دانا باشیم
با ایمنی آشنا باشیم
ترسی نداره زلزله
میترسه اونکه غافله
می پرسی ایمنی چیه
اونیکه غافله کیه
پس گوش بده با زیرکی
برات بگم یکی یکی
بدون اینکه هول بشی
یا دیگران رو هول بدی
اگر که نزدیک دیوار نشستی
فورن سرت رو بپوشون دو دستی
اگه که نزدیک میزی یا نیمکت
زود برو زیر اون بمون بی حرکت
از لوسترها پنجره ها قفسها
بایستی که دوربشین آی بچه ها
کنج دیوارها پیش ستونها
دویدن از تو ساختمون به بیرون
کار خطر ناکیه آی بچه جون
جاهای امنن توی ساختمونها
رفتن توی آسانسور وراه پله
خطر ناکه وقتی میاد زلزله
توی فضای باز اگر که باشین
خیلی خوبه از اون محل دور نشین
اگر که نزدیک درختها هستی
یا روی تاب و سرسره نشستی
فورا بایستی دور بشی از اونها
هم از تیرهای برق و ساختمونها
پس بچه های نازنین
بخونین و یاد بگیرین
وقتی که خوب بلد شدین
برین تو خونه ها بگین
به مامانها و باباها
به فامیلها و آشناها
بزرگترا بزرگترا
گوش بکنین پیام ما
که ترسیدن از زلزله بی معنیه
چاره کار رعایت ایمنیه
#زلزله
#بلایای_طبیعی#پیش_دبستانی_ها
#شعرزلزله #داستان_زلزله
➖➖➖➖➖
نقطه ضعفت درس زبانه؟
بیا اینجا که نمونه سوال های۱۰۰درصدی امتحان لو رفت👇
https://eitaa.com/joinchat/794689828Cc1f9e6d28b
#قصه_زلزله
دوست سوسک کوچولو
توی دیوار مدرسه، سوسک کوچولو تنها زندگی می کرد. او خیلی تمیز بود و در میان سوسک ها هیچ دوستی نداشت. خیلی دلش می خواست با بچه ها دوست شود. ولی خجالتی بود.
یک شب سوسک کوچولو از تنهایی خوابش نبرد. صبح که شد، زیر چکه ی شیر حیاط حمام کرد. شاخک هایش را تاب داد. بال هایش را برق انداخت. موی پاهایش را شانه کرد. بعد از زیر در، داخل کلاس دومی ها شد.بالای لوله ی بخاری نشستو منتظر بچه ها شد. بچه ها آمدند و کلاس شروع شد. سوسک کوچولو دلش می خواست پایین بیاید. ولی رویش نمی شد. ناگهان معلم از دختری سوال کرد. دختر نقاشی می کرد و درس را بلد نبود. معام اخم کرد. سوسک کوچولو دلش برای دختر سوخت. یک دفعه شجاع شد.
وسط کلاس پرید و گفت: « خانم اجازه؟»
ناگهان انگار زلزله شد. همه جیغ کشیدند و از کلاس بیرون پریدند. همه جز دختر نقاش. سوسک کوچولو با تعجب از او پرسید:
« چرا این طوری شد؟ »
دختر دستش را دراز کرد و گفت: « زود قایم شو. بپر توی جیبم. »
سوسک کوچولو به ناخن های سیاه دختر نگاه کرد. به روپوش کثیفش نگاه کرد. توی دلش گفت: « اگر میکروب داشته باشد چی؟ »
ولی سوسک کوچولو خیلی تنها بود؛ خیلی دلش می خواست یک دوست داشته باشد. پس یواش یواش رفت توی جیب دختر. چشم هایش را بست و با خودش گفت:
« عیبی ندارد. بعد تمیزی را یادش می دهم. من حالا یک دوست دارم. » آن وقت با خیال راحت خوابید. حتی با سر و صدای برگشتن بچه ها بیدار نشد. طفلک شب قبل از تنهایی خوابش نبرده بود.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#هفته_چهارم_آذر_زلزله
➖➖➖➖➖
نقطه ضعفت درس زبانه؟
بیا اینجا که نمونه سوال های۱۰۰درصدی امتحان لو رفت👇
https://eitaa.com/joinchat/794689828Cc1f9e6d28b
شعر زلزله
زلزله چیه؟ می لرزه
خونه ما یه لحظه
من میدونم چگونه
نمونم زیر خونه
خراب میشه همه چیز
تند وزود وبی چونه
مامان جونم اگاه باش
مواظب خودت باش
فرار نکن به بیرون
برو زیر میزمون
اونجا برامون امنه
چون نمیشه ویرونه
اینا همش نشانه ست
خدا چه مهربانست
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#شعرزلزله
➖➖➖➖➖
نقطه ضعفت درس زبانه؟
بیا اینجا که نمونه سوال های۱۰۰درصدی امتحان لو رفت👇
https://eitaa.com/joinchat/794689828Cc1f9e6d28b
#قصه
خطر در زلزله
سارا دختر خوب و باهوشی است.
او چیز های زیادی درباره ی زلزله می داند.
او همیشه از بزرگ ترها درباره ی زلزله و خطرات آن سوال می کند.
سارا می داند هنگام زلزله در هر مکانی که باشد باید چه کارهایی انجام دهد تا آسیب نبیند.
سارا می داند اگر هنگام زلزله در خیابان باشد، باید مواظب اتو مبیل ها،موتور سیکلت ها و دوچرخه ها باشد و از دیوارها، ساختمان های بلند، پل های رو گذر و زیر گذر فاصله بگیرد و در کوچه و خیابان های باریک،کنار اتومبیل های پارک شده یا دیوارهای ک##املا کوتاه یا چارچوب درها پناه بگیرد و یا خودش را به فضای باز، مانند زمین بازی و یا پارک برساند و برای محافظت از سرش کیفش را روی سرش نگه دارد.
او می داند نباید به سیم های برق پاره شده دست بزند.سارا می داند اگر هنگام زلزله در خانه باشد باید از پنجره ها، تلویزیون، بخاری، اجاق گاز، کمدها، لوستر ها، گلدان ها و وسایلی که امکان داردهنگام لرزیدن به زمین بیفتد فاصله بگیرد و زیر یک میز پناه بگیرد و یا با بالش یا با دست از سر و صورتش محافظت کند. سارا همراه مامان و بابا راه های فرار به فضاهای باز اطراف خانه را شناسایی کرده است.
سارا می داند چون ممکن است بعد از زلزله شیشه های شکسته روی زمین ریخته باشد،باید حتما با دمپایی در خانه راه برود. سارا می داند وسایلی را که ممکن است پس از زلزله به آن ها نیاز فوری داشته باشند،باید در جای مطمئن و قابل دسترس نگه داری کنند.
سارا می داند این وسایل چیز هایی هستند مانند: چراغ قوه، کپسول خاموش کننده ی آتش،ماسه، آب، جعبه ی کمک های اولیه، بیل و کلنگ و طناب و لباس های گرم در فصل سرما.
سارا می داند اگر در مدرسه باشد باید، زیر میز برود و با دو دست سرش را نگه دارد.
او می داند باید از پنجره ی کلاس و وسایلی که ممکن است به اطراف پرتاب شوند فاصله بگیرد و اگر درحیاط باشد باید از دیوار ها و پنجره ها فاصله بگیرد و به وسط حیاط برود، چمباتمه بزند و سرش را میان دو دست بگیرد.
سارا می داند اگر هنگام زلزله در فروشگاه باشد و در شلوغیف بزرگ ترهایش را گم کند باید ارامش داشته باشد و به طرف در خروجی اضطراری که مامان قبلا به او نشان داده است برود و از فروشگاه خارج شود.
اگر وسط فروشگاه باشد و نتواند به راحتی راه خروج را پیدا کند باید به سرعت از قفسه ها فاصله بگیرد و سبد خرید را روی سرش نگه دارد تا با افتادن وسایل داخل قفسه ها به سرش آسیب نرسد.
او می داند ممکن است در زلزله برق ها قطع شود و پله های برقی و اسانسور ها از کار بیفتند او می داند اگر در آسانسور بود باید خیلی زود قبل از قطع شدن برق ها از آسانسور خارج شود.
سارا می داند اگرهنگام زلزله در پارک باشد باید به سرعت از وسایل بازی دور شود. اگر روی سرسره و یا داربست میله های بازی و یا الا کلنگ باشد و نتواند از ان جا پایین بیاید باید سرسره و میله ها و الاکلنگ را خیلی محکم نگه دارد که نیفتد ووقتی زلزله آرام شد به سرعت از آن جا دور شود.
وقتی مامان و بابا می بینند که سارا می داند هنگام زلزله در هر مکانی که باشد چه کارهایی باید انجام دهد تا آسیب نبیند خیلی خوش حال می شوند. بابا می گوید: سارا دختر باهوشی است و مامان هم می گوید سارا نه تنها با هوش است بلکه عاقل و شجاع هم هست.
#زلزله
#بلایای_طبیعی
#داستان_زلزله
➖➖➖➖➖
نقطه ضعفت درس زبانه؟
بیا اینجا که نمونه سوال های۱۰۰درصدی امتحان لو رفت👇
https://eitaa.com/joinchat/794689828Cc1f9e6d28b