eitaa logo
پیش دبستانی ها
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
754 فایل
🆔 تماس با مدیر: @amoozeshi69 برای آشنایی با نحوه تبلیغ زیرنویس به کانال @baamoalem مراجعه نمایید. تنها روزهای جمعه پاسخگوی درخواست جهت رزرو تبلیغات هستیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
پسته اخمو ✅هدف از قصه امشب دقت کردن و گوش کردن به حرف بزرگتها در کودکان هست. شروع داستان پسته اخمو: احسان کوچولو پسر شکمو و بازیگوشی بود که هفت سال سن داشت و خوراکی خیلی دوست داشت. یه روز که پدر و مادرش برای خرید میخواستن به بازار برن ، مادر احسان یه کمی خوراکی از بادوم و پسته براش تو کاسه گذاشت تا وقتی میخواد کارتون ببینه بخوره. وقتی اونا رفتن احسان نشست و تا هم خوراکی بخوره و هم کارتون ببینه ، تو کاسه پر بود از بادوم و پسته های خندون و اخمو چون پدر احسان بهش گفته بود که پسته هایی که سرش باز هست خندونه و میتونه اونا رو بشکنه و بخوره ولی پسته های سر بسته اخمو هست که نباید اونا رو با دندون بشکونه چون اونجوری دندونش زود خراب میشن. پسته های خندون که تموم شد یه دونه پسته اخمو تو کاسه بود که نباید میخورد و باید صبر میکرد تا پدرش بیاد و با سنگ اونو بشکنه تا احسان اون پسته رو بخوره ولی احسان با خودش گفت که یه دونه پسته که اشکالی نداره و اون پسته رو با دندونش شکوند ولی پسته تقی صدا کرد و هم پسته و هم دندون احسان با هم شکست و از دهنش خون میومد و شروع کرد به گریه کردن. همون لحظه پدر و مادر احسان از خرید به خونه برگشتن و دیدن احسان داره گریه میکنه و احسان با گریه ماجرا رو برای پدر و مادرش تعریف کرد و مادرش گفت: اشکالی نداره عزیزم بیا بریم تو روشویی دهنت رو با آب بشور و بعدش دستمال گذاشتن اونجا تا خونش بند بیاد. احسان که هنوز داشت گریه میکرد پدرش بهش گفت: پسرم اون دندون شیری بود که یه دندون محکم تر بجاش در میاد ولی یادت باشه که دیگه پسته رو با دندونت نشکونی. احسان که متوجه اشتباهش شد به پدر و مادرش قول داد که دیگه با دندونش هیچ چیزی رو نشکونه. قصه ی زیبا از همکار گرامی ❤️❤️ 🔸از اینجا در بله، انگلیسی رو از صفر یاد بگیر👇 ble.ir/join/ZWVmMzAxYz
پسته اخمو ✅هدف از قصه امشب دقت کردن و گوش کردن به حرف بزرگتها در کودکان هست. شروع داستان پسته اخمو: احسان کوچولو پسر شکمو و بازیگوشی بود که هفت سال سن داشت و خوراکی خیلی دوست داشت. یه روز که پدر و مادرش برای خرید میخواستن به بازار برن ، مادر احسان یه کمی خوراکی از بادوم و پسته براش تو کاسه گذاشت تا وقتی میخواد کارتون ببینه بخوره. وقتی اونا رفتن احسان نشست و تا هم خوراکی بخوره و هم کارتون ببینه ، تو کاسه پر بود از بادوم و پسته های خندون و اخمو چون پدر احسان بهش گفته بود که پسته هایی که سرش باز هست خندونه و میتونه اونا رو بشکنه و بخوره ولی پسته های سر بسته اخمو هست که نباید اونا رو با دندون بشکونه چون اونجوری دندونش زود خراب میشن. پسته های خندون که تموم شد یه دونه پسته اخمو تو کاسه بود که نباید میخورد و باید صبر میکرد تا پدرش بیاد و با سنگ اونو بشکنه تا احسان اون پسته رو بخوره ولی احسان با خودش گفت که یه دونه پسته که اشکالی نداره و اون پسته رو با دندونش شکوند ولی پسته تقی صدا کرد و هم پسته و هم دندون احسان با هم شکست و از دهنش خون میومد و شروع کرد به گریه کردن. همون لحظه پدر و مادر احسان از خرید به خونه برگشتن و دیدن احسان داره گریه میکنه و احسان با گریه ماجرا رو برای پدر و مادرش تعریف کرد و مادرش گفت: اشکالی نداره بیا بریم تو روشویی دهنت رو با آب بشور و بعدش دستمال گذاشتن اونجا تا خونش بند بیاد. احسان که هنوز داشت گریه میکرد پدرش بهش گفت: پسرم اون دندون شیری بود که یه دندون محکم تر بجاش در میاد ولی یادت باشه که دیگه پسته رو با دندونت نشکونی. احسان که متوجه اشتباهش شد به پدر و مادرش قول داد که دیگه با دندونش هیچ چیزی رو نشکونه. قصه ی زیبا از همکار گرامی ❤️❤️ ➖➖➖➖➖➖➖ 👩🏻‍💻استعدادیابی یک ماهِ رایگان آموزش برنامه نویسی 🧑🏻‍💻 ویژه سنین ۹ تا ۱۲ سال 👇🏻 B2n.ir/r54898
پسته اخمو ✅هدف از قصه امشب دقت کردن و گوش کردن به حرف بزرگتها در کودکان هست. شروع داستان پسته اخمو: احسان کوچولو پسر شکمو و بازیگوشی بود که هفت سال سن داشت و خوراکی خیلی دوست داشت. یه روز که پدر و مادرش برای خرید میخواستن به بازار برن ، مادر احسان یه کمی خوراکی از بادوم و پسته براش تو کاسه گذاشت تا وقتی میخواد کارتون ببینه بخوره. وقتی اونا رفتن احسان نشست و تا هم خوراکی بخوره و هم کارتون ببینه ، تو کاسه پر بود از بادوم و پسته های خندون و اخمو چون پدر احسان بهش گفته بود که پسته هایی که سرش باز هست خندونه و میتونه اونا رو بشکنه و بخوره ولی پسته های سر بسته اخمو هست که نباید اونا رو با دندون بشکونه چون اونجوری دندونش زود خراب میشن. پسته های خندون که تموم شد یه دونه پسته اخمو تو کاسه بود که نباید میخورد و باید صبر میکرد تا پدرش بیاد و با سنگ اونو بشکنه تا احسان اون پسته رو بخوره ولی احسان با خودش گفت که یه دونه پسته که اشکالی نداره و اون پسته رو با دندونش شکوند ولی پسته تقی صدا کرد و هم پسته و هم دندون احسان با هم شکست و از دهنش خون میومد و شروع کرد به گریه کردن. همون لحظه پدر و مادر احسان از خرید به خونه برگشتن و دیدن احسان داره گریه میکنه و احسان با گریه ماجرا رو برای پدر و مادرش تعریف کرد و مادرش گفت: اشکالی نداره بیا بریم تو روشویی دهنت رو با آب بشور و بعدش دستمال گذاشتن اونجا تا خونش بند بیاد. احسان که هنوز داشت گریه میکرد پدرش بهش گفت: پسرم اون دندون شیری بود که یه دندون محکم تر بجاش در میاد ولی یادت باشه که دیگه پسته رو با دندونت نشکونی. احسان که متوجه اشتباهش شد به پدر و مادرش قول داد که دیگه با دندونش هیچ چیزی رو نشکونه. قصه ی زیبا از همکار گرامی ❤️❤️ ➖➖➖➖➖ نقطه ضعفت درس زبانه؟ بیا اینجا که نمونه سوال های۱۰۰درصدی امتحان لو رفت👇 https://eitaa.com/joinchat/794689828Cc1f9e6d28b