#ایده بشقاب میوه کودک 🍋🍊🥝 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#کاردستی برای آموزش ساعت به بچه ها میتونید از درب های بطری آبمیوه یا شیر استفاده کنید از بچه ها بخوایید خودشون اعداد رو جای گذاری کنن #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#کلیپ چرا به قیمت فیلم گرفتن ، حاضریم چنین اضطرابی رو به بچه هامون تحمیل کنیم ... 😕 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#ایده مدل موی #کودک #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#انیمیشن ببعی و ببعو 😍 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#کلیپ طنز تک چرخ هم براش زد ...😂😂 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

آفرین به بچه هایی که جواب معمای امروز رو فرستادن🌹🌹 فاطمه خانم ، یاسمین خانم و نازنین فاطمه عزیزم 👏👏👇👇

#ایده بشقاب میوه کودک #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#کلیپ طنز آخر ترکید ...😂😂 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#ایده #نقاشی حاشیه دفتر مشق #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#نکات_کاربردی_تربیتی 👌طبق تحقیقات روانشناسان، حس "شکرگذاری" و "قدردانی" می تواند باعث تولید چشم گیر هورمونهای دوپامین و سروتونین در بدن شود که هردو کلید طبیعی مبارزه با افسردگی هستند. اگر با نعمت مواجه شدی بگو 🌹الحَمدُ للّه🌹 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#شعر مادرم رو کرده امشب کاسه ای آجیل اعلا از همانهایی که فعلا مانده مخفی تا به حالا چند مخفیگاه سری مادرم در خانه دارد او در آنجا چیزهایی قایم از ما میگذارد بعضی از آنها گمانم هفته ها مخفی در آنجاست او به ما میگوید آنها مال مهمان و مباداست 🍃ناصر کشاورز🍃 #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a

#قصه_شب نماز، صحبت با خدا برادرکوچولوی علی بیمار بود. یکی دو روز پیش، برادر کوچولو شلنگ آب حیاط را برداشته بود و می خواست مثل پدر، گل های باغچه را آب بدهد، اما چون خیلی کوچک بود، به جای آب دادن به گل ها، تنها لباس های خود را خیس کرده بود. همین باعث شد که سرما بخورد و تب کند. علی که از مهدکودک به خانه برگشت به سراغ برادرکوچولو رفت. از لای در به او که داخل تخت خواب کوچکش خوابیده بود، نگاه کرد. لپ های برادرکوچولو قرمز شده بود، ساکت و مظلوم خوابیده بود. مادر علی، با یک دستمال، عرق های روی پیشانی برادرکوچولو را پاک می کرد. علی به مادرش نگاه کرد. صورت مادر به نظر نگران می آمد. علی آرام در اتاق را بست. عصر شد. برادرکوچولو هنوز تب داشت. علی می خواست به سمت اتاق خود برود که یک دفعه چشمش به پدرش افتاد. پدر علی داشت نماز می خواند. ناگهان فکری به سر علی زد. به سرعت به سوی دستشویی دوید، آستین هایش را بالا زد و وضو گرفت. بعد جانماز و مُهر کوچکی که روی طاقچه ی خانه بود برداشت. کنار پدرش رفت، جانماز را روی زمین گذاشت و شروع به خواندن نماز کرد. همان طور که در مهدکودک از خانم مربی یاد گرفته بود. علی نمازش را خواند، دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و بدون این که چیزی به زبان بیاورد، دردل گفت: خدای خوب و مهربون، خانم مربی، مامان و بابام و همه بهم گفتن کسی که بخواد با خدا حرف بزنه، باید نماز بخونه، نماز صحبت ما آدما با توئه… منم می خوام با تو حرف بزنم و بهت بگم زودتر داداش کوچولوی منو خوب بکنی، اون خیلی کوچیکه… یه کاری بکن تا زود زود حالش خوب بشه…! همین که دعای علی تمام شد، سرش را برگرداند. مادر درکنار در اتاق ایستاده بود، پدر هم که نمازش تمام شده بود، درحالی که لبخندی بر لب داشت به علی نگاه می کرد. پدر جلو آمد و با علی دست داد و گفت: التماس دعا!… شب شد. علی خوابید، آن شب بهتر از هر شب خوابید، چون به یاد خدای مهربان بود. صبح روز بعد که علی چشمانش را باز کرد، یک صورت زیبا و بامزه را در مقابل خود دید. برادرکوچولو که لبخند قشنگی بر لب داشت، بالای سر علی ایستاده بود. علی با خوشحالی برادر کوچولو را بغل کرد و بوسید. چشمانش را بست و در دل به خدا گفت: ممنون خدا جون، و ممنون… از این به بعد همیشه نماز می خونم، چون فهمیدم تو بهترین و مهربون ترین هستی، و همیشه به حرفام گوش می کنی… ممنون خدای مهربون! #مجله_کودک_من👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a