eitaa logo
🎈مجله کودک من🎈
2.2هزار دنبال‌کننده
774 عکس
398 ویدیو
0 فایل
هر چی برای کودکت لازم داری ما اینجا توی مجله کودک برات فراهم کردیم ؛ از کاردستی و کلاژ و نقاشی بگیر تا انیمیشن و قصه و بازی های خانگی کاری داشتی اینجا هستم https://eitaa.com/AZ6422 کپی محتوای کانال در کانال های عمومی بدون لینک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبندم به نظرت چند تا از تفاوت های این دو تصویر رو میتونی پیدا کنی ؟ 👇 https://eitaa.com/koodakman
کی از همه قشنگ تره؟ مورچه سیاه کوچولو توی باغ قدم می زد که چشمش به پروانه افتاد.پروانه با بال های رنگارنگ روی گل ها پرواز می کرد و شیره ی گل ها را می مکید. مورچه آهی کشید و گفت:« ای پروانه ی قشنگ،کاشکی من هم مثل تو خوشگل بودم!» 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 پروانه روی شاخه ی گل سرخ نشست و گفت:« مگر تو خوشگل نیستی؟» مورچه جواب داد:« نه، رنگ من سیاه است.من دوست دارم مثل تو زیبا و رنگارنگ باشم.» 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 در همان موقع کرم خاکی خودش را از میان خاک ها بیرون کشید و گفت:« سلام پروانه، سلام مورچه. هر دوی شما زیبا هستید اما من خیلی زشتم. ببینید دست و پا ندارم و بدنم لیز و دراز است.کاش من هم دست و پا داشتم!» پروانه و مورچه به او نگاه کردند و گفتند:« سلام کرم خاکی.تو زشت نیستی .تو یک کرم بامزه ی کوچولویی که روی زمین می خزی و جلو می روی.» 🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛🐛 کرم گفت:« من دلم می خواست مثل پروانه رنگارنگ بودم و پرواز می کردم و با گل ها حرف می زدم. یا مثل مورچه سیاه بودم و تندتند راه می رفتم و کار می کردم.» کفشدوزک خال خالی که روی گلی نشسته بود و غذا می خورد، صدای آنها را شنید و گفت:« سلام بچه ها، من کفشدوزک هستم.تمام حرف هایتان را شنیدم.فکر می کنم همه ی شما زیبا هستید.مورچه ی سیاه، پروانه و کرم، همه ی شما آفریده های خدای دانا و توانا هستید.خدا همه ی شما را زیبا آفریده است.» 🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞🐞 کرم به مورچه نگاه کرد و خندید.مورچه به پروانه نگاه کرد و لبخند زد. پروانه به کفشدوزک نگاه کرد و با خوشحالی گفت:«آفرین کفشدوزک مهربان! تو راست می گویی. همه ی ما زیبا هستیم.» مورچه و کرم و پروانه و کفشدوزک، شروع کردن با هم به شعر خواندن سپاس خدای دانا که آفریده ما را پروانه ی رنگارنگ کرمِ بی دست و پا را کفشدوزک خال خالی این مورچه ی سیا را آنها در باغ بازی می کردند و باغ از صدای خنده و شادی آنها پر شده بود. 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢به بچه‌ها پیشنهاد بدید ، دستور ندید 💢خواسته‌های خود را بجای دستور و تحقیر و تنبیه با لبخند زدن و پرسش همراه کنید. 💢با این کار کودکان یاد می‌گیرند به آن‌ها احترام گذاشته شود و از این رابطه لذت ببرند 👇 https://eitaa.com/koodakman
اسرائیل‌ نمی‌داند اگر تمام‌ کودکان‌ غزه‌ را‌ بکشد باز هم‌ مادری‌ کودکش‌ را در سبدی خواهد گذاشت‌ و خدا او را بزرگ‌ می‌کند! آنقدر‌ بزرگ‌ که‌ کاخ‌ فرعونیان‌ را‌ فرو بریزد 🇯🇴 🇯🇴 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حیوانات با مزه با برگهای پاییزی 🍂🍁 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند نمونه تعادلی برای افزایش تمرکز و دقت بچه ها 🥎🎾🏐🏉🏀⚾️⚽️🏈⚾️ 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕💕 💤مادرانی که برای کودک خود می‌خوانند کودک آنان شش ماه زودتر از سایر کودکان حرف می‌زند 💤کودک به رشد عقلی بالاتری می‌رسد و عملکرد مغز او برای انجام پازل‌های هوشی ،ریاضی، موسیقی و شطرنج نیز بیش از سایرین خواهد بود. 👇 https://eitaa.com/koodakman
داستان گلدان خالی🌲 در روزگاران قدیم در کشور چین پسری به نام «پینگ» زندگی می‌کرد. پینگ گلها و گیاهان را بسیار دوست داشت. هر چه می‌کاشت، زود جوانه می‌زد و غنچه می‌داد و چیزی نمی‌گذشت که گل و بوته یا درختان میوه به زیبایی رشد می‌کردند. در آن سرزمین، همه مردم به گلها و گیاهان علاقه زیادی داشتند. 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲 امپراتور آن سرزمین هم مثل همه مردم به گلها و گیاهان علاقه زیادی داشت و هر روز در باغ قصرش به گلها و گیاهان می‌رسید. اما امپراتور خیلی پیر بود و باید جانشینی برای خود انتخاب می‌کرد. مدتها در فکر بود چگونه این کار را بکند و چون گلها را بسیار دوست داشت،‌ تصمیم گرفت از این راه جانشین خود را انتخاب کند. برای همین روز بعد فرمانی نوشت و جارچیان فرمان او را به همه جا رساندند. امپراتور فرمان داده بود، ‌تمام بچه‌های آن سرزمین می‌توانند به قصر بیایند تا او تخم گلهای مخصوصی به آنها بدهد. سپس بعد از یک سال تخم گلهایی را که کاشته‌اند، بیاورند. کسی که بهترین و زیباترین گل را بیاورد به جانشینی امپراتور انتخاب می‌شود. 🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳 این خبر بزرگ و هیجان انگیز در سرتاسر آن سرزمین پخش شد. بچه‌ها از همه جا برای گرفتن دانه گلها به قصر امپراتور آمدند . همه پدر و مادرها آرزو داشتند که بچه آنها جانشین امپراتور شود. بچه‌ها هم امیدوار بودند که به عنوان جانشین امپراتور انتخاب شوند. پینگ هم مثل بچه‌های دیگر از امپراتور مقداری دانه گل گرفت. او از همه خوشحالتر بود؛ چون مطمئن بود که می‌تواند زیباترین گل را پرورش دهد. پینگ گلدانش را با خاک خوب و قوی پر کرد و دانه‌اش را با دقّت زیاد در آن کاشت و در آفتاب گذاشت. او هر روز به گلدانش آب می‌داد و با اشتیاق منتظر بود دانه‌اش جوانه بزند، رشد بکند و گل بدهد. روزها گذشت، ولی هیچ جوانه‌ای در گلدان او نرویید. پینگ که خیلی نگران بود، دانه‌ها را در گلدان بزرگتری کاشت. سپس خاک گلدان را عوض کرد. چند ماه دیگر هم گذشت؛ ولی باز اتفاق جالبی نیفتاد. روزها پشت سر هم آمدند و رفتند. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 تا اینکه بهار از راه رسید. همه بچه‌ها بهترین لباسهای خود را پوشیدند و گلدانهایشان را برداشتند تا پیش امپراتور بروند. آن روز قصر امپراتور خیلی شلوغ بود. همه بچه‌ها با گلدانهایی پر از گلهای زیبا در قصر جمع شده بودند و امیدوار بودند که به جانشینی انتخاب شوند. پینگ که گلدانش هنوز خشک و خالی بود، شرمنده و غمگین بود. فکر می‌کرد بچه‌ها به او می‌خندند؛ چون تنها بچه‌ای بود که نتوانسته بود دانه‌های گل را پرورش بدهد. پینگ با خودش گفت: «من بهتر و بیشتر از همه، از گلدانم مواظبت کردم؛ ولی نمی‌دانم چرا دانه‌ها رشد نکردند». خلاصه پینگ گلدان خالی را برداشت و به طرف قصر امپراتوری راه افتاد. حیاط قصر پر از گلهای قشنگ و خوشبو شده بود؛ ولی امپراتور اخم کرده بود و یک کلمه هم حرف نمی‌زد. سرانجام نوبت پینگ رسید. پینگ با خجالت سرش را پایین انداخته بود و انتظار داشت امپراتور با دیدن گلدان خالی، او را تنبیه کند. امپراتور از او پرسید: «چرا با گلدان خالی آمده‌ای؟» پینگ با گریه گفت: «من، دانه هایی را که شما داده بودید کاشتم و هر روز به آن آب دادم؛ اما جوانه نزد. آن را در گلدان بزرگتر و خاک بهتری کاشتم؛ اما باز هم جوانه نزد. یک سال از آن مواظبت کردم؛ ولی اصلاً رشد نکرد. برای همین امروز با گلدان خالی آمده‌ام». 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 امپراتور وقتی این حرفها را شنید لبخندی زد و دستش را روی شانه‌های پینگ گذاشت. بعد رو به دیگران کرد و با صدای بلند گفت: «من جانشین خودم را انتخاب کردم. نمی‌دانم شما این دانه‌ها را از کجا آورده‌اید؛ چون دانه‌هایی را که من به شما داده بودم. پخته بود و غیر ممکن بود که سبز شوند و رشد کنند. من پینگ را به خاطر شجاعت و دلیری تحسین می‌کنم. او را که با شهامت و درستکاری گلدان خالی را آورد. پاداش پینگ که پسری راستگو است این است که جانشین من و امپراتور این سرزمین بشود.» 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تزئین غذای کودک 🍲🍲🍜🍜🍜🍛🍛 👇 https://eitaa.com/koodakman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جناب سمندون رو که خاطرتون هست 😉 👇 https://eitaa.com/koodakman