eitaa logo
🎈مجله کودک من🎈
2.6هزار دنبال‌کننده
774 عکس
398 ویدیو
0 فایل
هر چی برای کودکت لازم داری ما اینجا توی مجله کودک برات فراهم کردیم ؛ از کاردستی و کلاژ و نقاشی بگیر تا انیمیشن و قصه و بازی های خانگی کاری داشتی اینجا هستم https://eitaa.com/AZ6422 کپی محتوای کانال در کانال های عمومی بدون لینک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای پدر و مادر برای فرزند همانند آبِ برای زراعت ، سودمند است . (پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر و پسرهای نازنینم که معمای دیروز رو حل کردن 😍 نازنین ، آیدا ، زهرا و اسرا ، یاسمین ، ابوالفضل 👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانی و سنجاقک اهداف قصه: آشنایی با حشره سنجاقک. تقویت تخیل‌پردازی کودکان انتقال مفهوم سبکی و سنگینی دانی در یک شهر بزرگ زندگی میَ‌کرد. کنار خانه آنها یک دریاچه کوچک بود. حشرات و پرنده‌های زیادی اطراف رودخانه زندگی می‌کردند. دانی هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شد، می‌رفت کنار پنجره و پرواز پرنده‌ها و ابرها را نگاه می‌کرد. گاهی زنبورها و مگس‌ها را با چشم دنبال می‌کرد. یک روز سنجاقک بزرگی را دید که مثل یک هواپیمای کوچک روی سطح دریاچه حرکت می‌کرد. 🍂🪵🍂🪵🍂🪵🍂🪵🍂🪵 سنجاقک با بالهای بزرگ و شیشه‌ای خود به سرعت پرواز می‌کرد. دست و پاهای بلند سنجاقک به او کمک می‌کرد تا هر جایی که دوست دارد بنشیند و بعد دوباره پرواز کند. دانی یک روز صبح که کنار پنجره ایستاده بود، دوباره سنجاقک را دید. بعد با چشم‌هایش سنجاقک را دنبال کرد اما انقدر سریع بال می زد که دانی او را گم می‌کرد. اتفاقا سنجاقک آمد و کنار پنجره نشست. دانی با دیدن سنجاقک خیلی هیجان زده شد، چون بالهای سنجاقک خیلی زیبا بودند. آنقدر زیبا که دانی از نگاه کردن به او سیر نمی‌شد. 🌊🍃🌊🍃🌊🍃🌊🍃🌊🍃 دانی به سنجاقک گفت: تو چقدر زیبایی. بالهای تو در زیر نور خورشید، به رنگ سبز و آبی است. سنجاقک گفت: تو هم زیبا هستی. راستی می‌دانستی من می‌توانم روی آب هم راه بروم؟ دانی شگفت زده گفت: وااای خدای من. مگر ممکن است؟ دلم می‌خواهد ببینم چطور روی آب راه می‌روی. لطفا بیا با هم برویم کنار دریاچه و بهم نشان بده چگونه روی آب راه می‌روی. سنجاقک و دانی هر دو به کنار دریاچه رفتند. سنجاقک رفت و به آرامی روی سطح آب پرواز کرد، بالهایش را جمع کرد و خیلی آرام روی سطح آب نشست و چند قدمی راه رفت. دانی آنقدر هیجان‌زده شده بود که چشم‌هایش از تعجب گرد شده بودند. دانی به سنجاقک گفت: اااه تو واقعا روی آب نشستی. من هم دوست دارم این کار را انجام دهم و بعد یکدفعه شالاااااپ… افتاد توی آب دریاچه!! ☁️☀️☁️☀️☁️☀️☁️☀️☁️☀️☁️ سنجاقک از جا پرید و پرواز کرد. دانی همین‌طور که خیس شده بود، فریاد می‌زد و می‌گفت: آهااای سنجاقک، پس چرا من توی آب افتادم؟ چرا مثل تو روی آب نماندم و افتادم؟ سنجاقک گفت: چون من خیلی خیلی سبک هستم اما تو سنگین هستی. تو مثل ما حشرات سبک نیستی که بتوانی روی آب راه بروی. باید مراقب باشی!! 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا