eitaa logo
🎈مجله کودک من🎈
2.5هزار دنبال‌کننده
774 عکس
398 ویدیو
0 فایل
هر چی برای کودکت لازم داری ما اینجا توی مجله کودک برات فراهم کردیم ؛ از کاردستی و کلاژ و نقاشی بگیر تا انیمیشن و قصه و بازی های خانگی کاری داشتی اینجا هستم https://eitaa.com/AZ6422 کپی محتوای کانال در کانال های عمومی بدون لینک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🍃🌺🌱🍃🌺🌱🍃🌺🌱🍃🌺🍃 لالایی لا گل بابا  تويي خوشبو ، تويي زيبا  بخواب اي نور چشمانم  به روي سينه بابا  لالالايي  گل چايي  عصاي دست بابايي  كه بابا پيرو غمگين است  تويي كه مرد فردايي  لالايي لا  تفنگش را  به دستت مي دهم فردا  بگيري جاي بابا را  بجنگي با سياهي ها  لالالايي  تو مهماني  كنار من نمي ماني  عزيز كوچك بابا  تو فردامرد ميداني  لالالايي گل زيبا  چراغ خانه بابا  خدا باشد نگهدارت  به زيرسايه مولا 🍃🌱🌺🍃🌱🌺🍃🌱🌺🍃🌱🌺🍃 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
📚هستی وبالن بادکنکی 👧 هستی، دختر کوچولوی رویا‌پردازی بود که همیشه با خرس کوچولوی پشمالو و صورتی‌اش می‌نشست و در خیال و رویا فکر می‌کرد. مثلا یک روز در رویا به جزیره ناشناخته می‌رفت، یک روز به اعماق زمین و روزهای بعد به خیلی جاهای دیگه. امروز صبح وقتی از خواب بیدار شد، دید که بابای مهربانش یک عالمه بادکنک رنگی زیبا برایش باد کرده و آن‌ها را به بدنه تختش بسته. 👧 هستی خیلی خوشحال شد، به خرس کوچولو چشمکی زد و چشم‌هایش را بست و رفت در رویا. هستی تخت خود را شبیه یک بالن تصور کرد که خودش و پشمالو در آن نشسته بودند، بادکنک‌های رنگی آن بالن را آرام آرام به حرکت در آوردند و بعد رفت به سوی آسمان. 👧 هستی کوچولو از باد خواست تا در جهت دشت رویا پرواز کند و بادکنک‌ها را به آن مسیر هدایت کند. باد مهربان هم قبول کرد و بادکنک‌ها را فوت کرد به سمت دشت رویا، هستی کوچولو به همراه پشمالو از پرواز لذت می‌بردند و حسابی خوش می‌گذراندند، آن‌ها از روی درختان و گل‌ها و رودخانه‌ها عبور می‌کردند و گنجشک‌ها وپرستوها را از نزدیک می‌دیدند و به آن‌ها دست تکان می‌دادند، تا این‌که رسیدند به دشت رویا، کم کم باید پایین می امدند. در همین حال یک گنجشک کوچولو به یکی از بادکنک‌ها نزدیک شد و نزدیک بود که نوکش به یکی از آن‌ها بخورد و بترکد که ناگهان، هستی کوچولو با صدای مادرش که برای صبحانه صدایش می‌زد از رویایش بیرون پرید. 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
🔹به هر حرفی که کودکتان گفت تن ندهید. 🔹کودکان بايد با رنج ها و مشکلات طبيعی زندگي آشنا شوند. 🔹تا افرادی شکننده، رفاه زده و پر توقع بار نيايند. 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💕💕 🐛هزارپا🐛 📚هزار پا هر روزوبا خودش می گفت: آخه هزار تا پای کوچولو به چه دردم می خورد! من که نمی توانم با این پاها هیچ کار بزرگ و مهمی انجام بدهم.یک روز که هزار پا داشت تو باغ راه می رفت صدایی شنید . @koodakman صداها می گفتند: کمک،کمک. لطفا به ما کمک کنید.لطفا به ما کمک کنید. هزار پا دورو برش رانگاه کرد . یک چاله کوچک آب دید که چند تا مورچه داشتند در آب دست و پا می زدند. هزار پا گفت: نترسید.نترسید. الان خودم نجاتتان می دهم. بعد زودی رفت تو پاله و مورچه ها از روی پاهای او بالا آمدند و نجات پیدا کردند. هزار پا همان طور که مورچه ها روی پشتش سوار شده بودند پرسید:پی شد که تو چاله افتادید؟ یکی از مورچه ها که داشت شاخک هایش را صاف می کرد گفت: امروز صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم باران آمده و آب در لانه مان جمع شده و همه خوراکی هایمان را خیس کرده. ما هم آمدیم تا کسی را پیدا کنیم که تو بردن خوراکی هایمان به ما کمک کند! هزار پا پاهایش را نگاه کرد و رفت تو فکر.بعد به طرف لانه مورچه ها رفت و داد زد:زود باشید پشت من سوار شوید. خوراکی هایتان را هم با خودتان بیاورید! جا برای آن ها هم هست. 🐛 🐛 🐛 🐛 🐛 🐛 🐛🐛 🐛 مورچه ها با خوش حالی گفتند: آمدیم. آمدیم. بعد از روی پاهای کوچولوش بالا رفتند و روی پشتش سوار شدند. خوراکی هایشان را هم با خودشان آوردند. آن وقت همگی با هم رفتند تا یک لانه جدید برای خودشان پیدا کنند. 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎨چسبانه‌کاری یا کلاژ نام اثر هنریِ ساخته شده به وسیلهٔ این تکنیک است. 🎨در این روش مواد و چیزهای گوناگونی مانند تکه‌های روزنامه، کاغذهای رنگی، مقوا، پارچه، عکس، اشیای دورریختنی و جز اینها را بر روی یک سطح صاف مانند بوم، تخته یا مقوا می‌چسبانند تا یک ترکیب جدید به وجود آورند 🎨این هم یه جذاب از کلاژ آقا خرسه 🐻🐻🐻🐻 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
با چوب بستنی برای رنگ کردن چوب بستنی ها میتونید از گواش یا مداد شمعی استفاده کنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با ساده ترین ابزار توی خونه میتونید با بچه ها جذابترین بازی ها رو انجام بدید👍👍 این بازی به تقویت هوش فرزندتون کمک زیادی میکنه 🤚✋ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
پستهای مجله ما رو برای دوستانتون ارسال کنید دیگه ... ☺️ 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍃الآن فصل پاییزه و موقعیت عالی برای برگ بازی با بچه ها 🍂🍃اونها رو به بوستان ها ببرید و با هم برگهای سالم رو از زمین جمع کنید 🍂🍃خییلی کارهای هنری هیجان انگیز میشه باهاشون انجام داد 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
پنج تفاوت این دو تصویر رو برامون بگو عزیزم 😉 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
💕💕 🐱روباه مکار و مادر گنجشکها🐥 📚یکی بود یکی نبود. در یک جنگل کوچک و دور افتاده حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. خانم گنجشکه بتازگی ۲تا جوجه کوچولویش را از تخم بیرون آورده بود و از آنها بخوبی نگهداری می‌کرد. روزها به اطراف جنگل می‌رفت تا برایشان غذا پیدا کند و بیاورد، اما چند روزی بود که آقا روباه مکار دوباره سروکله‌اش پیدا شده بود و دوروبر گنجشک‌ها می‌پرید. 🐱 @koodakman یک روز از این روزها که خانم گنجشکه می‌خواست دنبال غذا بره دید که روباه بدجنس پایین درخت آنها نشسته و بر و بر به بچه‌هایش نگاه می‌کند. با خودش گفت این روباهه دوباره آمده تا جوجه‌هایم را بخوره… برای همین پشیمان شد و برگشت خانه و از بچه‌هایش مراقبت کرد. گنجشک‌های کوچولو خیلی گرسنه بودند و خانم گنجشکه حتما باید می‌رفت به جنگل تا غذا تهیه کند، ولی روباه مکار که فکر می‌کرد از همه زرنگ‌تر و مکارتره، ۴چشمی ‌مراقب جوجه‌ها بود تا سر یک فرصتی آنها را یه لقمه چرب کند. خانم گنجشکه فکری کرد و با خودش گفت: ای روباه بدجنس! دیگه نمی‌گذارم بچه‌هایم را بخوری و با خودش گفت حالا من چطوری خانه‌ و بچه‌هایم را تنها بگذارم و بروم… همین طور که با خودش صحبت می‌کرد، ناگهان فکری به ذهنش رسید و بعد رفت نزدیک روباه و گفت: سلام روباه عزیز. از این طرفا…! 🐱 @koodakman روباه گفت: سلام گنجشک مهربون، داشتم از اینجا رد می‌شدم، گفتم یک سری به شماها بزنم. گنجشک گفت: وای چقدر کار خوبی کردی. روباه عزیز دوست خوب من! من باید بروم و برای بچه‌هایم غذا بیاورم، تو می‌توانی از آنها مراقبت کنی تا من برگردم. روباه گفت: بله حتما من خیلی خوب از آنها مراقبت می‌کنم. برو خیالت راحت باشه. گنجشک گفت: روباه عزیز! برعکس صحبت‌هایی که درباره‌ات می‌کنند تو چقدر مهربانی، ولی من به همه می‌گم که تو با وجود مریضی‌ات از بچه‌های من نگهداری کردی. 🐱 @koodakman روباه گفت: چی؟ چی گفتی… کدام مریضی؟ گنجشک گفت: آخه دیدم رنگت خیلی پریده و زرد شده. من شنیدم در جنگل بیماری‌ای شیوع پیدا کرده که کشنده است و اولین نشانه‌اش رنگ پریدگی است. 🐱 @koodakman روباه با شنیدن این حرف گنجشک گوشه‌ای نشست و گفت: یعنی من آن مریضی را گرفته‌ام، چه چیزی بخورم تا خوب شوم؟ گنجشک گفت: تنها دارویش نوشیدن یک جرعه از آبی است که از قله کوه پس از آب شدن برف‌ها بیاید. 🐱 @koodakman روباه راهی شد به سمت کوهستان و چند روز بعد هم خبر رسید که مرده است. گنجشک‌ها و دیگر حیوانات هم از دست آزارهای روباه راحت شدند و به زندگیشان ادامه دادند. و گنجشک هم خوشحال بود از این‌که حیله‌گرتر از روباه است. 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
💕💕 به بچه یا بچه ها بگید : بیا با هم مسابقه خنده بدیم هر کی بلند تر و بیشتر خندید برنده میشه و از اون یکی جایزه می گیره یک دو سه شروع ... و شروع کنین با صدای بلند الکی بخندید ، یک دقیقه بعد این خنده های الکی واقعی میشن و تا بخود میایین می بینین دارین از ته دل می خندید می تونین دلقک بازی در بیارین و هر کاری که باعث خنده میشه انجام بدید . و از بچه هم بخواین دلقک بازی در بیاره و وقتی ادا اطوار در آورد شما خنده تان رو بلند تر کنین .  این تمرین واسه رفع اضطراب بسیار مفیده 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
بچه ها اگر گفتید مامان اردک برای رسیدن به بچه ها کدوم مسیر رو باید بره ؟؟! 🦆🦆 🔹میتونید از تصویر پرینت بگیرید و در اختیار بچه ها قرار بدید تا با راه حل های ماز بیشتر آشنا بشن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
🌟بچه های مظلوم و تو سری خور در جامعه بچه هايی هستند كه هرگز اجازه دفاع از خود در خانه را نداشتند. اگر نميخواهيد فرزندتان در مدرسه و جامعه كتك بخورد مورد ظلم قرار بگيرد و ساكت گوشه ای گريه كند كار را از منزل شروع كنيد. 🌟هر گاه از كار اشتباه فرزندتان عصبانی يا ناراحت شديد، قبل از هر اقدام و حرفی به او اجازه دهيد از خود دفاع كند. اين اقدام شما هم به شما فرصتی ميدهد از روي عصبانيت اقدامی اشتباه نكنيد هم فرزندتان می آموزد ميتواند از خود دفاع كند و در محيط بيرون مظلوم نباشد. 🌟با عصبانيت فرياد نزنيد چرا اين كار رو كردی! دليل كارش رو بپرسيد و تا پايان حرفش گوش كنيد، به او بياموزيد با تمام اشتباهاتش هنوز ارزشمند است. 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
مورچه کوچولو 🐜🐜 @koodakman یه روز صبح مورچه کوچولو همراه مامانش از خونه اومد بیرون مامانش بهش گفت :از من دور نشی مورچه کوچولو اما بچه ها مورچه کوچولوی شیطون حرف مامانشو گوش نکرد و گم شد. همینطوری که داشت می رفت رسید به 5 تا پله پیش خودش گفت اینجا کجاست ؟! برم بالا شاید مامانمو از روی بلندی پیدا کنم مورچه با زور و زحمت از پله ها رفت بالا 👈(اینجای قصه مادر روی انگشتهای دست بچه با دست خودش حرکت میکنه ) اینجا کجاست ؟... یه جاده است! بهتره برم تا ته جاده شاید مامانم اونجا باشه 👈(مادر با انگشتاش روی ساق دست بچه حرکت می کنه ) رفت و رفت و رفت تا که رسید به دره !اینجا کجاست یه دره؟! مورچه کوچولو افتاد توی دره چند دفعه سعی کرد از دره بیاد بالا ولی نمی تونست تا اینکه بالاخره موفق شد و اومد بالا 👈(دره زیر بغل بچه است که با انگشت قلقلک می دهیم ) رفت و رفت و رفت تا که رسید به یک غار اینجا کجاست؟ یه غاره چه تاریکه !چه تنگه !شاید توش یه پلنگه 👈(غار گوش بچه است ) ترسید و رفت بالاتر رفت و رفت و رفت تا که رسید به جنگل اینجا کجاست یه جنگل!! 👈( جنگل در واقع موهای بچه است) یواش یواش رفت توی جنگل وسطهای جنگل که رسید ترسید و تند دوید ودوید از جنگل که اومد بیرون به یک غار دیگه رسید چه تاریکه چه تنگه شاید توش یه پلنگه! ترسید و سرخورد پایین دوباره افتاد تو دره 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 مورچه کوچولو چند دفعه سعی کرد از دره بیاد بالا تا اینکه موفق شد رسید به یک دشت وسیع 👈(شکم بچه ) اینجا کجاست ؟!یه دشته !!خدای من چه نرمه بهتره اینجا یه کمی بازی کنم مورچه کوچولو می دوید و می پرید پایین و بالا خوشحال بود و می خندید 👈(مادر با دستش شکمه بچه رو قلقلک می ده ) اما یه دفعه افتاد توی یه گودال 👈(ناف بچه که مادر با انگشت ناف بچه رو قلقلک می ده ) خدایا حالا چیکار کنم !اینجا کجاست ؟ مورچه کوچولو ترسید شروع کرد به فریاد زدن مامان مورچه صداشو شنید اومد کمکش 👈(مادر با دستش پهلوی بچه رو قلقلک میده ) دست مورچه کوچولو رو گرفت از گودال آوردش بیرون بهش گفت مورچه کوچولو دیگه نباید بی اجازه من جایی بری گم میشی. حالا ببریم به خونه باهم غذا بخوریم . بعدش مورچه کوچولو و مامانش سرخوردن از دشت اومدن پایین و رفتن خونشون. 👈(مادر با دو تا دستاش پهلوهای بچه رو قلقلک می ده ) 🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜 👇 https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a