#قصه_های_مهدیار_و_کرونا
#نقشه_های_مهدیار_واسه_شکست_کرونا
📌#این_قسمت_عملیات_مهم
... اون ها تصميم گرفته بودن كمتر از خونه بيرون برن. مهدیار يه داداش كوچولو👶 داشت كه عاشق بازي تو پارك🎡 سر كوچه بود و از وقتي تصميم گرفته بودن ديگه بيرون نرن خيلي بهونه مي گرفت.
مهدیار ميديد كه مامان و باباش كار دارن و نميتونن هميشه به داداش كوچولو برسن. پس فكر🤔 كرد که چطور به پدرومادرش كمك كنه تو همین فکرا بود که خوابش برد،💤 خواب ديد يه پيرمرد مهربون👴 بهش گفت ويروساي بدجنس كمين كردن كه داداشتو و بابا و مامانت رو مريض كنن🤒، و فقط تويي كه ميتوني نجاتشون بدي. مهدیار از خواب پريد و نميدونست بايد چطور این کار و بکنه.
نشست و با خودش نقشه اي 📝كشيد، نقشه مهدیار سه مرحله داشت: اول اينكه تا ميتونم با داداشي بازي كنم و خسته بشه و نخواد بره بيرون، دوم اينكه براي داداشم داستان هايي بسازم از وسايل توي خونه 🍴🍶🥣تا سرگرم بشه و خونه 🏠رو دوست داشته باشه. و آخر اينكه يه گوشه خونه با رخت خواب🛏 پارك بسازم و هر وقت داداشم پارك خواست بريم اونجا و بازي كنيم.🤗
مهدیار از وقتي اين عمليات مهم رو شروع كرد، پدر و مادرش خيلي خوشحال شدن، چون ديگه داداش كوچولو بيكار نبود كه بخواد گريه😭 كنه و بيرون نرفتن و مريض ❌🤧هم نشدن و بعد از چند روز ويروس كه ديد داداش كوچولو تو پارك نمياد از بين رفت و دوباره همه چي خوب شد.
🍃🍂🌹🍃🍂🌹🍃🍂🌹
☑️کودکیارمهدوی محکمات
(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان)
🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce