بسم الله الرحمن الرحیم
عالَم ، از تو سخن میگوید
همه جا فریادِ تجلیِ توست
اما من در خویش زبان دیگری یافتم ،
زبان سکوت ،
سکوتی در دل تنهایی ،
تنهاییِ ژرف ، پر از اسرار
اسراری که تنها تویی
اسراری که فقط به تو ختم میشود
پرده در پرده ، راز در راز
خلوت نشینی ها ، همه به تو ختم میشوند
فریادِ سکوت ، نیز تویی
اما جنس دیگری از تو
یا مَن هُوَ اخفی مِن کلِ خفیٍ
به سکوت و تنهایی دعوت میکنی
به خلوتی عمیق
و من حیرانم از تمامِ غیر .
از تمام شرک باید عریان شد
از خود نیز باید عریان شد
در خلوتِ تو ، فقط تویی
طهارتِ حضورِ در خلوت ِ تو این است که
از خود ، باید عریان شد
تمام خودیت ها را باید پشت در گذاشت،
هر آنکه " تو " شد ، اجازه ی ورود دارد
خلوت ، خلوتِ توست
گفتگو بیرون میمانَد زیرا سخنی آنجا نیست
گویش بیرون میمانَد زیرا شنیداری آنجا نیست
نگاه و نظر بیرونِ در است ، زیرا دیداری آنجا نیست
همان دم ِدَر ، همه باید ذوب شوند
و تنها " تو " اجازه ی ورود دارد
ای من تر از من
حتی این سخنان که میگویم مال این سوی در است
آن سویِ در ، هیچ سخنی نیست
فلذا از آن سو خبری نمی آید
ای اهلِ عالم،
شرط ورود به عالمِ خلوت و سکوت،
رهاییست ، عریانیست ، طهارت است
سابقوا بالخیرات ، سابقوا سابقوا.....
اگر انسان میدانست که برای چه خلق شده است،
تنها کسی که خونش را می ریخت خودش بود
تنها کسی که با او می جنگید خودیت ها بود
و ریسمانِ تقوا و عبداللهی ،
تو را راهنمایی میکند تا درِ یار ،
تا درِ ورودیِ خلوت ،
به تقوای الهی چنگ زنید یعنی همین ،
تا عبداللّه نشوی
ریسمان ، تو را از منجلابِ خودیت ها ،
به سوی درِ ورودِی ِخلوت نمیکشد.
و اَینَ الرِّجَبیّون
کوک رهایی @kookerahaei