eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
368 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
983 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🏢 کد شامد: 1-1-874541-64-0-2 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فرزندانم خوب بہ قرآن گوش ڪنید و خودتان را بہ قرآن متصل ڪنید و این کتاب آسمانے را سرمشق زندگیتان قرار بدهید.  🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی @khademine_koolebar_germi
_امام‌حسینِ‌بچگیم(:💛
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
_امام‌حسینِ‌بچگیم(:💛
『☔️』 شکرکه‌درپناه‌حسـینیم... میگم‌چقدرخـوبه‌ماهاتوزندگیمون‌ امام‌حسین‌رو‌داریم،چقدرخـوبه‌اِذن‌ داریم‌صداش‌کنیم‌وازش‌کمک‌بگـیریم(: 🖤... @khademine_koolebar_germi
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
🧡🖇••
[]🖐🏼 مدیون‌کسۍباش‌کہ‌مدیون‌حسین‌است دلخونِ‌کسۍباش‌کہ‌دلخون‌حسین‌است عشقۍاگرازجنس‌زمینۍبه‌سرت‌زد ...؛ مجنونِ‌کسۍباشـ↓ _که‌مجنون‌حسـین‌است(:😌💜 @khademine_koolebar_germi
مشتۍ.. خوب‌گوش‌کن.. صداۍقدم‌هاۍیہ‌چیزۍمیاد! صداۍناله‌وعذامیاد! صداۍغربت‌و‌خون‌میاد! بوۍهیزم‌آتش‌گرفتہ‌‌میادانگار! شآیدمحرمہ! تہ‌انگارسنگین‌تره :) نکنہ‌فاطمیہ‌اس !؟..(:"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌༻‌☘🌸༺‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌🌸☘༺‌‌‌ 💭برادر شهید هادی می‌گوید... « دستگیری‌های ابراهیم بسیار معروف بود. هیچ فرقی بین دوستانش نمی‌گذاشت. از هر مدلی دوست و رفیق داشت. طوری که برخی ایراد می‌گرفتند تو چرا با این آدم‌ها رفت و آمد می‌کنی؟ خیلی‌ها را می‌شناختم که اهل هیچ چیز نبودند اما با رفتارهای ابراهیم جذب شده بودند. 💗 ابراهیم یک نظریه ای داشت می‌گفت این بچه ها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین بکنید. آقا خودش دستشان را می‌گیرد. 🛵ابراهیم یک موتور گازی داشت که وقتی مشکلی پیش می آمد در سرمای هوا پیت‌های نفت را جابه‌جا می‌کرد. می‌گفت شما در ناز و نعمت زندگی‌ می‌کنید اما آنها سردشان می‌شود. 💦خیابان ۱۷ شهریور جوب‌های بزرگی داشت. وقتی باران می‌گرفت سیل راه می‌افتاد. کار ابراهیم بود که کنار جوب بایستد و پیرزن و پیرمردهایی که گیر می‌کردند را کمک کند.» 🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی @khademine_koolebar_germi
‍ طلاهای همسرش را می فروشد . چند روزی به سال ۱۳۶۱ مانده بود ، ساعت ده شب به منزل ما آمد و مقداری طلا به من داد و گفت : فردا مقداری پول نیاز دارم این ها را بفروش . فردای آن روز به اصفهان رفتم و طلاها را فروختم و برگشتم . شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا به بیرون برویم و کمی قدم بزنیم . من پول ها را برداشتم و رفتیم . کمی از خونه دور شده بودیم گفت : « وضع مناسب نیست ، قیمت اجناس بالا رفته و حقوق کارمندان و کارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و ... حدود نیم ساعت صحبت کرد و گفت شما کارمندها هم عیال وار هستین و خرجتان زیاد است و من نمی دانم چکار کنم .» پول ها رو ازم گرفت و بدون اینکه بشمارد یک بسته اسکناس پنجاه تومانی بهم داد و گفت : « اینم برای شما و خانواده ات. برو چیزی برایشان بخر » اول با کلی خواهش قبول نکردم ولی بعد دیدم ناراحت شده پولو گرفتم و خوشحال به خونه برگشتم . بعدا از یکی از دوستان شنیدم که همان شب پول های طلاهای همسرش رو بین سربازان متاهل که قرار بوده فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزند بروند تقسیم کرده... 🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی @khademine_koolebar_germi