کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
_امامحسینِبچگیم(:💛
『☔️』
#خدایـاشـکرت
شکرکهدرپناهحسـینیم...
میگمچقدرخـوبهماهاتوزندگیمون
امامحسینروداریم،چقدرخـوبهاِذن
داریمصداشکنیموازشکمکبگـیریم(:
#الھہیمننگیرازماایننعمتو🖤...
@khademine_koolebar_germi
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
🧡🖇••
[]🖐🏼
مدیونکسۍباشکہمدیونحسیناست
دلخونِکسۍباشکہدلخونحسیناست
عشقۍاگرازجنسزمینۍبهسرتزد ...؛
مجنونِکسۍباشـ↓
_کهمجنونحسـیناست(:😌💜
@khademine_koolebar_germi
مشتۍ..
خوبگوشکن..
صداۍقدمهاۍیہچیزۍمیاد!
صداۍنالهوعذامیاد!
صداۍغربتوخونمیاد!
بوۍهیزمآتشگرفتہمیادانگار!
شآیدمحرمہ!
تہانگارسنگینتره :)
نکنہفاطمیہاس !؟..(:"
༻☘🌸༺༻🌸☘༺
💭برادر شهید هادی میگوید...
« دستگیریهای ابراهیم بسیار معروف بود. هیچ فرقی بین دوستانش نمیگذاشت. از هر مدلی دوست و رفیق داشت. طوری که برخی ایراد میگرفتند تو چرا با این آدمها رفت و آمد میکنی؟ خیلیها را میشناختم که اهل هیچ چیز نبودند اما با رفتارهای ابراهیم جذب شده بودند.
💗 ابراهیم یک نظریه ای داشت میگفت این بچه ها را وارد هیئت و دستگاه امام حسین بکنید. آقا خودش دستشان را میگیرد.
🛵ابراهیم یک موتور گازی داشت که وقتی مشکلی پیش می آمد در سرمای هوا پیتهای نفت را جابهجا میکرد. میگفت شما در ناز و نعمت زندگی میکنید اما آنها سردشان میشود.
💦خیابان ۱۷ شهریور جوبهای بزرگی داشت. وقتی باران میگرفت سیل راه میافتاد. کار ابراهیم بود که کنار جوب بایستد و پیرزن و پیرمردهایی که گیر میکردند را کمک کند.»
🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی
@khademine_koolebar_germi
طلاهای همسرش را می فروشد .
چند روزی به #عید سال ۱۳۶۱ مانده بود ، ساعت ده شب #شهید_بابایی به منزل ما آمد و مقداری طلا به من داد و گفت : فردا مقداری پول نیاز دارم این ها را بفروش .
فردای آن روز به اصفهان رفتم و طلاها را فروختم و برگشتم .
شهید بابایی شب به منزل ما آمد و از من خواست تا به بیرون برویم و کمی قدم بزنیم .
من پول ها را برداشتم و رفتیم . کمی از خونه دور شده بودیم گفت : « وضع مناسب نیست ، قیمت اجناس بالا رفته و حقوق کارمندان و کارگران پایین است و درآمدشان با خرجشان نمی خواند و ... حدود نیم ساعت صحبت کرد و گفت شما کارمندها هم عیال وار هستین و خرجتان زیاد است و من نمی دانم چکار کنم .»
پول ها رو ازم گرفت و بدون اینکه بشمارد یک بسته اسکناس پنجاه تومانی بهم داد و گفت : « اینم برای شما و خانواده ات. برو #شب_عیدی چیزی برایشان بخر »
اول با کلی خواهش قبول نکردم ولی بعد دیدم ناراحت شده پولو گرفتم و خوشحال به خونه برگشتم .
بعدا از یکی از دوستان شنیدم که همان شب پول های طلاهای همسرش رو بین سربازان متاهل که قرار بوده فردا برای مرخصی عید نزد زن و فرزند بروند تقسیم کرده...
🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی
@khademine_koolebar_germi
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
(:🥀
_امشبیہجوریه🙃!
#حسِخوبیـھ🙊🌱
ازدخٺرمحجبھپرسیدن:
نظرٺࢪاجعبھحجـاب
وچـادࢪچیھ؟!
گفٺ؛وقتۍازجاۍشلوغۍمۍخوایمࢪدبشـیم؛
مࢪدمࢪاهࢪوبࢪامونبازمیڪنن؛
#مـاهممثـݪمݪڪھهاࢪدمۍشـیم😌♥️
@khademine_koolebar_germi