🌴#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
🌷محمد بلباسی یکی از شهدای مدافع حرم است که در منطقه «خان طومان» سوریه حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش بعد از چندین سال به تازگی به وطن بازگشته است.
🌷وی، متولد ۱۳۵۷ و ولادت و بزرگ شدن سه فرزند خود را دید، اما زینب او بعد از شهادتش در دفاع از حریم اهل بیت (علیهم السلام) در عملیات مستشاری در خان طومان سوریه، دیده به جهان گشود؛ زمانی که پدر، چشم از این جهان فروبست، ولی دیدگان او نظاره گر این طفل از آسمانها است.
#سلام_بر_شهدا🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
🥀@koolebar_Germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🍁کتاب «شاهین برآفتاب» زندگانی پر ماجرای آموزگار بسیجی شهید غلام علی پیچک روانه چاپ شد.
🌷عجیب است،بازهم همان صدا،بازهم همان شبح را در دل آسمان شنیدم و دیدم. از وزوایی پرسیدم: یعنی چیست؟ گفت: بومی های اینجا می گویند هر روز نزدیک غروب،شاهینی از قله کوه بر آفتاب بلند می شود سه بار در دل آسمان چرخ می زند و بعد ناغافل غیب اش می زند.
🌷 با رفتن او شب از راه می رسد. به او گفتم: یعنی تو این را باور می کنی؟ گفت: اگر باورش نکرده بودم صبح تا حالا این قدر پاپیج تو نمی شدم که بگذاری به جای تو امشب من به خط بر آفتاب بزنم.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀https://eitaa.com/koolebar_Germi
🥀#معرفی_کتاب
#سبک_زندگی_شهدایی
🌷⬅️ پسرک فلافل فروش» عنوان کتابی است که دربردارنده زندگینامه و خاطرات بسیجی مدافع حرم، طلبه شهید محمدهادی ذوالفقاری است.
🌷شهید ذوالفقاری، روز بیست و ششم بهمن 93 در سامرا به فیض شهادت نائل آمد و عصر دیروز و پس از حدود هفتماه از زمان شهادت وی، کتاب زندگینامه وی به همراه مستند «عارف مسلح» رونمایی شد.
🌷این کتاب توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شده است .
پسرک فلافل فروش» حاوی مجموعه خاطراتی از پدر، مادر، خواهر و جمعی از دوستان و آشنایان شهید در ایران و عراق، از دوران کودکی تا زمان شهادت است و عنوان کتاب نیز برگرفته از عنوان یکی از همین خاطرات میباشد.
#سلام_بر_شهدا🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀https://eitaa.com/koolebar_Germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌴هنوز یک سال از تولدش نگذشته بود که مریض شد. خیلی حالش بد بود. رفته رفته حالش بدتر شد. آنقدر که قبل از طلوع آفتاب از دنیا رفت! جنازه بچه را داخل کفن پیچیدیم. صبر کردیم تا پدر بیاید و او را دفن کند! پیر مرشدی در محل بود که همیشه ذکر امیرالمومنین (ع) برلب داشت.
🌷آن روز قبل از ظهر به جلوی خانه ما آمد. مادر بیصبرانه گریه میکرد. مرشد جلو آمد و به مادر ما گفت: من دعا کردم. برات عمر بچه ات را گرفته ام! بچه را شیر بده!
🍁 چه کسی باور میکرد بچه مرده زنده شده باشد. مادر بچه را به زیر سینه گرفت. لحظاتی بعد لبهای بچه تکان خورد و... مصطفی اینگونه دوباره متولد شد.
🌷 سالها بعد به قم رفت و طلبه شد. روزهای آخر هفته را به کارخانه گچ میرفت. کار میکرد. پولی که به دست میآورد به دیگران کمک میکرد. هر هفته سه شنبه ها پیاده به سمت جمکران میرفت. عاشق بود.
🍁خودش را وقف اسلام کرده بود. در ایام تبلیغ به سمت یاسوج میرفت و فعالیت میکرد. جمعی از طلبه ها را با خود همراه کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب فرمانده سپاه یاسوج شد. از منطقه ای عبور میکردند که در کمین اشرار گرفتار شدند. همگی مسلح اطراف جاده را گرفته بودند.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷یادداشت های شهید بهروز از مدافعین خرمشهر شهید بهروز مرادی از جوانانی بود که با افتادن اولین آجر از دیوارهای خرمشهر سنگینی اسلحه را روی شانه اش احساس کرد و دستان خوش تراش اش تا آزادی خرمشهر و از آنجا تا کربلای5 آن را زمین نگذاشت
🌷 مرقومه نگاه مقام معظم رهبری بر کتاب:خدا غریق رحمت کند این شهید عزیز را که در سال های منتهی به 64 یعنی در بهبوحه شور و هیجان دفاع مقدس و بسیج سراسری ملت در این راه دردمندانه،نقاط منفی را به نظر آورده و از آن نالیده و دم از غربت رهروان راه جهاد زده است.
🌷بعضی امروز گمان می کنند راه خدا غریب است یعنی حقیقت روشن اصلی را که همان حرکت عمومی در راه خیر و صلاح است در برابر واقعیت زشت کجروی های گاهگاهی و جا بجایی کمرنگ می بینند.اما این گمان همیشه بوده حتی در سال 64 و پیش از آن .... و البته چنین نگرشی در جمهوری اسلامی همیشه نادرست بوده و إن شاءالله همیشه نادرست خواهد بود.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#خادمین_الشهداء🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷کتاب ملاقات در فکه درباره زندگی ، نقش و تاثیرشهید باقری(غلام حسین افشردی) در جنگ تحمیلی است . این کتاب از کودکی شهید باقری شروع میشود و با شهادت ایشان پایان میپذیرد.
🌷کتاب ملاقات در فکه: زندگی نامه شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) نوشته سعید علامیان، از خاطرات دوران کودکی شهید باقری آغاز شده و بعد از آن به پیروزی انقلاب و در نهایت به حضور حسن باقری به عنوان یکی از اصلی ترین و تأثیرگذارترین فرماندهان در جبهه های جنگ می پردازد.
🌷غلامحسین افشردی، مشهور به حسن باقری، نخستین روز مهرماه ۱۳۵۹، با آغاز جنگ، وارد خوزستان شد و ۲۸ ماه عمر خود را در میدان های جنگ گذراند. او در این مدت نه چندان طولانی، به جایگاهی رسید که اطلاعات، طراحی و نیز اجرای عملیات های کوچک و بزرگ به او متکی شد.
🌷حسن باقری هنگام شهادت، در سن بیست و هفت سالگی، جانشین نیروی زمینی سپاه و در ردیف فرماندهان رده اول جنگ بود. او پس از دو ماه حضور در جنگ، در سن ۲۴ سالگی، چنان شهرتی پیدا کرده بود که نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع، اعضای عالی رتبه آن شورا و مقام های بلند پایه نظامی به او به دید کسی نگاه می کردند که آگاه به دقیق ترین اطلاعات است و می تواند راهکار ارائه دهد.
#سلام_بر_شهدا🌱#خادمین_الشهداءشهرستان گرمی🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷این مجموعه که سرگذشت و زندگی شهدا را توصیف می کند با سه هدف به رشته ی تحریر درآمده است. نخست، معرفی شهدای عزیز حریم آل الله و جهان اسلام و به تصویر کشیدن نقش آفرینی مادران و همسرانِ شهدا که پرورش یافته ی مکتب علوی و زهرایی اسلام هستند.
🌷 دوم، ترویج سبک زندگی اسلامی ایرانی و متعالی شهدای گرانقدر و ارائه ی الگویی کاربردی برای مقابله با سبک زندگی از هم گسیخته ی غربی و سوم، آموزش سربازی اسلام به مخاطبان و بیان علل اعزام مستشاران نظامی به سایر ممالک اسلامی و پاسخگویی به شبهات، پیرامون شهدای مظلوم و از جان گذشته ی مدافعِ حرم، برای کوبیدن مشتی محکم به دهان یاوه گویانی که دل در گروِ دشمنان اسلام دارند
#سلام_بر_شهدا🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#کمیته_خادمین_الشهداء_گرمی🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷کتاب نیمه پنهان یک اسطوره، جلد اول از مجموعه «بانوی ماه»، به گفت و گوی انجام شده توسط احد گودرزیانی با همسر ابراهیم همت فرمانده شهید لشکر 27 محمد رسول الله (ص) میپردازد.
🌷گفتن از این اثر، مانند تشریح رنگ بال پروانگان و یا توضیح دادن درباره آواز پرندگان است. بدیهیان در مصاحبه با گودرزیانی، سخن را از آنجا شروع میکند که با بچههای واحد جذب دانشگاه اصفهان وارد پاوه شده و شهید همت را میبیند. همت دو بار از او خواستگاری میکند اما بدیهیان جواب رد میدهد.
🌷با این وجود، انگار تقدیر بر این وصلت رقم خورده است. زیرا آنها دوباره سر راه یکدیگر قرار میگیرند و در نهایت 22 دی 1360 به عقد هم درمیآیند. حاصل این ازدواج هم دو سال و دو ماه زندگی مشترک است که البته از این مدت، سردار بزرگ جنگ حتی نمیتواند سه وعده غذا در یک روز را، کنار خانوادهاش بگذراند.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#کمیته_خادمین_الشهداء_گِرمی🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷داستان سالار تکریت، داستان و خاطرات سید حسین سالاری است. آزاده جانبازی که در جنگ تحمیلی ایران و عراق حضور داشت، گلوله خورد و مدتی را هم در اسارت زندگی کرده بود.
قسمتی از کتاب:
🌷فرصت چندروزه مرخصی و دیدنکردنها به سرعت تمام شد. وقت رفتن رسید. مادر کاغذی آورد و به من داد. پرسیدم: «این چیه؟ برای کسی باید ببرم؟» گفت: «بله. ببر بده به فرماندهات!» وقتی آن را خواندم با پیگیری شورای محل از طرف دفتر حاجآقا صدوقی سفارش شده بود که به خاطر شرایطی که دارم، مرا به خط مقدم نبرند.
🌷 از این اتفاق خوشحال نشدم، ولی به روی خودم نیاوردم تا دلش نشکند. کاغذ را در ساک گذاشتم و تشکر کردم. روز پنجم عید سال ۶۶، باز هم خداحافظی بود و دورشدن از مادر. این دفعه در چهره و رفتارش مشخص بود که تحمل دوری از من برایش آسانتر است. تنها غصهام این بود که نمیتوانم در مراسم سالگرد بابا شرکت کنم.
🌷از وقتی از پیش ما رفته بود، روزهای اول سال برایم تداعی لحظههای درد و رنج چند سالهاش بود. با جعفر شاکر هماهنگ کرده بودم که در بین مسیر، سوار اتوبوس شود. از اردکان با هم شدیم و به طرف باختران رفتیم. بالاخره رسیدیم و خود را به لشکر ۸۱ زرهی معرفی کردیم. زمانی که وارد پادگان شدیم، یکی از فرماندهان که درجه سرهنگی داشت، انگار از دیدن قدوقواره و ترکیب من که به سربازها نمیخورد، تعجب کرده باشد، پرسید: «کی تو را اینجا فرستاده؟!» ..
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#کمیته_خادمین_شهداء_گِرمی🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷زندگی داستانی فرمانده دلاور لشکر 14 امامحسین(ع) اصفهان، شهید حسین خرازی که با یک دست لشگری را فرمان میداد.
🌷در غائلۀ کردستان بعد از رشادتهایی که در زمینۀ آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد، به سمت فرماندهی گردان ضربت درآمد و پس از یک سال خدمت صادقانه در کردستان راهی خط مقدم جنوب کشور شد. پس از عملیات پیروزمندانۀ طریق القدس بود که تیپ امامحسین(ع) رسمیت یافت.
🌷حاجحسین در سمت فرماندهی رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. در عملیات کربلای پنج سال 1365 با خمپارهای که در نزدیکیاش منفجر شد روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد.
گزیدۀ کتاب عقیق:
🌷عملیات والفجر مقدماتی تعیینکننده بود. دشمن در منطقه حضور فعال داشت عبور از دل رملهای جنوب و غرب بستان بزرگترین مانع به حساب میآمد. منطقۀ فکه با انبوهی از لشکرهای سپاه و ارتش مواجه شد. حسین تعدادی از فرماندهان لشکر را فراخواند. عملیات که شروع شد، لشکر در وهلۀ اول با مشکل روبهرو شدند.
🌷 حسین نگران عملیات بود که پشت بیسیم خبر شهادت حبیباللهی را به او دادند به حبیباللهی عشق میورزید. خواست لشکر فرماندهان را ترک کند. ردانیپور بلند شد که مانعش شود.
🌷حسین گفت: «میدانی حبیباللهی را از دست دادن یعنی چه؟» ردانیپور با حالتی جدی گفت: «شما فرمانده لشکر نیستید، یک سپاه در اختیار شماست.» من سپاه را هم در خط مقدم فرماندهی خواهم کرد. ردانیپور ساکت شد...
#سلام_بر_شهدا🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#کمیته_خادمین_شهداء_گِرمی🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
معرفی کتاب فراخوانده
کتاب فراخوانده نوشتهی سید علیرضا مهرداد، روایتی مستند از زندگی و زمانهی سردار شهید حسین قاینی فرماندهی گردان رعد است.
🌷در بخشی از کتاب فراخوانده میخوانیم:
رسیدیم به یک سبزهزار. حسین موتور را پارک کرد و رفت داخل سبزهها دراز کشید. حدود دو ساعت آنجا بودیم. من کنارش نشسته بودم و نگاهش میکردم. حسین دراز کشیده بود و از روزگار میگفت. درد دل میکرد.
🌷 احساس کردم دارد وصیت میکند. از مسائل اجتماعی گفت و از خانوادهاش. از مسائل سپاه و درگیری و سیاستها گلایهها کرد. از زمانه و روزگار گفت و گفت و گفت. من فقط نگاهش میکردم. تمام این صحنهها و خوابها، جلو چشمم بود. روزی که از قرارگاه بدر سوار وانت شدند، فکر کردم نکند دوباره حسین را نبینم.
🌷 ماشین از تپهای بالا رفت و ناپدید شد. تا آخرین لحظه نگاهش کردم. حسین از پیشم رفت.»
🥀عملیاتی که بعدها به والفجر 3 شهرت یافت، در منطقهی عمومی مهران، ارتفاعات قلاویزان و سلسله ارتفاعاتی آغاز شد که بلندترین قلهاش به کله قندی معروف بود. علی مولوی، محمدعلی ذاکریان و حسین هر کدام در جایی جدا از دیگری خدمت میکردند. علی مولوی فرمانده سپاه کاشمر بود، ولی دلش تاب نمیآورد. وقتی شنید میتواند در قالب یک گروه از فرماندهان سپاه، برای بازدید مناطق جنگی به جبهه برود، به سرعت خودش را به منطقهی عملیاتی والفجر ۳ رساند.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🍂کتاب «سه نیمه سیب»
🌷 از جمله آثار پرمخاطب در حوزه ادبیات مقاومت است که طی چندماه چاپ سوم آن نیز روانه بازار نشر شده است. کتاب، داستان زندگی شهیدان بختی را از زاویه و نگاه دید مادر این دو برادر روایت میکند. مصطفی و مجتبی بختی دو برادر اهل محلۀ قاسمآباد مشهد بودند که تابستان سال 94 در نزدیکی تدمر سوریه به شهادت رسیدند.
🌷خدیجه شاد، مادر این شهیدان، در کتاب «سه نیمه سیب» از داستان زندگی خود و پسران شهیدش میگوید؛ داستانی عجیب از «ام وهب»های انقلاب.
🥀ماجرای مصطفی و مجتبی از جایی آغاز می شود که تصمیم میگیرند به عنوان مدافع حرم به سوریه بروند. اما هرچه تلاش میکنند، نمی توانند از راههای قانونی اعزام شوند و نهایتاً سال 1394 در پوشش مدافعان افغانستانی به نامهای بشیر و جواد رضایی راهی سوریه میشوند. کسی که در این مسیر بیشترین همراهی را با شهیدان دارد، مادرشان است که حتی با آنها لهجه افغانستانی کار میکند.
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🎋درباره کتاب راستی دردهایم کو؟
🌷این کتاب روایت زندگی یک جوان متفاوت است. روایت یک جوان دهههفتادی پرشور اهلفکر عاشقپیشه که با وجود سنوسال کمش، دوراهیهای زندگی را خوب میشناسد؛ مثل یک نقشهخوان حرفهای که پشت فرمان مسابقهٔ سرعت زندگی نشسته، بیآنکه در دام کورهراهها بیفتد و سرگرم مناظر و بازیچهها شود. او از کنار ما میگذرد و سبقت میگیرد.
بخشی از کتاب راستی دردهایم کو؟
🌷یک، دو، سه. یک نظر مگر چقدر طول میکشد؟ سرش پایین است و درست نمیبینمش. کلی کلنجار رفته بودم با خودم. پرسوجو کرده بودم، مشورت کرده بودم و حالا انگار دارم تصمیم نهایی را میگیرم. از توی آینهٔ ماشین که نمیشود تصمیم گرفت؛ اما بیثمر هم نیست! آینهٔ ماشین همیشه برای دیدن عقب نیست؛ گاهی میشود با آن در زمان جلو رفت و کسی را دید که آیندهاش به آیندهات مربوط میشود.
🌷مشغول این فکرها هستم که به خودم میآیم و میبینم چشمدرچشم شدهایم. بهسبک مولانا، «چون خمشان بیگنه، روی بر آسمان» میکنم. او هم انگار چیزکی فهمیده. فکری میشود از بعد آن نگاه. درنگ دیگر جایز نیست. هست؟ قاب توی آینهٔ ماشین را جایی در ذهنم ثبت میکنم. دلم آشوب است. تقلا برای حفظ ظاهر! این هیجان، نباید مرا از چیزی که هستم، دور کند. گامها را باید محکم برداشت....
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌴رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری در سال 97 به محتوای کتاب «یادت باشد» اشاره کردند و فرمودند: «کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دهه 70، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند!
🌷به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند.
🌷 پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریه ناخواسته این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریه تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه زهرا(س) سرافکنده باشم!
🌷ببینید، اینها مال قضایای 100 سال پیش و 200 سال پیش نیست، مال سال 94 و 95 و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد؛ اینها را باید یادداشت کرد،
اینها را باید دید، اینها را باید فهمید. فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛
|#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi
🍂#معرفی_کتاب
🍂#سبک_زندگی_شهدایی
🌷شهید محمد رضا دهقان امیری متولد 26 فروردین ماه سال 1374 در تهران دیده به جهان گشود. محمد رضا از نسل چهارم فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم هجرت کرده و به شهادت رسید.
🌷محمد رضا دانش آموخته دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق (ع) و دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی در مدرسه عالی شهید مطهری بود. از صفات بارز اخلاقی محمدرضا می توان به خوش خلقی و خلوص نیت در انجام وظایف دینی و امور خیر اشاره کرد.
🌷در تاریخ 21 آبان ماه سال 1394 با عنوان بسیجی تکاور راهی سوریه شد و همزمان با آخرین روزهای ماه محرم الحرام در نبرد با تروریست های تکفیری در حومه حلب طی عملیات محرم خلعت شهادت پوشید و در تاریخ 25 آبان در امامزاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شد.
این اولین کتاب از مجموعه مدافعان حرم انتشارات شهید کاظمی است.
کار تدوین خاطرات و زندگی این شهید والامقام را محدثه علیجان زاده روشن برعهده داشته است و خاطرات این شهید را در قالب کتاب گردآورده است.
#سلام_بر_شهدا🌱
#جهاد_تبیین 🌱
#تداوم_راه_شهدا🌱
#همپای_انقلاب🌱
#با_شهدا_تا_ظهور 🌱
#یا_زینب🌱
🥀@koolebar_germi