بسمربشهداوصدیقین
"روزتولدم"
کوله پشتی ۱۹ سالگی ام را می آورم..حالا باید هرآنچه در این ۱۹ سال داخل کوله جمع کردم را در کوله پشتی ۲۰ سالگی خالی کنم..
زیپ کوله را با شوق باز میکنم ولی هرچه میگردم چیزی که به درد انتقال بخورد پیدا نمیکنم هرچه بیشتر میگردم بیشتر ناامید میشوم دست آخر کوله را سر وته میکنم تا تمام محتوای آن خالی شود..ولی بازهم چیزی نیست.گویی در این ۱۹ سال در باغی بوده ام ازمیوه های زیباوخوشرنگ هرمیوه راکه دیده ام برای امروز چیده ام و داخل کوله گزاشته ام ولی همه گندیده و کرم خورده شده اند.باورم نمیشود این یعنی سال جدیدرابایدباکوله ای خالی شروع کنم بدنم از شدت شرمساری میلرزد.نمیدانمچهکنم..ناگاه نگاهم به جیب کوچک جلوی کوله می افتدامید دوباره دردلم جوانه میزندآرام بازش میکنم برگه ی سفیدکوچکی خودنمایی میکند برش میدارم وشروع میکنم به خواندن
"به نام خدای ابراهیم؛اسحاق و یعقوب وبه نام خدای مظلوم دشت کربلا"
دخترمسلام..
تولدت مبارک.برای من خیلی روز قشنگی است امروز.روزی که تولدتو با تولد عمه جانم تداخل پیداکرده.فکرمیکنم خدای مهربان تمام مهربانی خودش را خرج من کرده است.
میدانم الان کوله ی ۱۹ سالگی ات را کنارمیگزاری و آماده میشوی برای بستن کوله ی ۲۰ سالگی ات..در تک تک این ۱۹ سال کنارت بودم..هرکجا خندیدی هرکجا گریه کردی هر کجا غصه خوردی بودم.بارهاخواستم جلوی تو را بگیرم اماصدایم را نشنیدی💔بارهاخندیدی و گریه کردم چون صدای خنده ات با خنده ی شیطان یکی شده بود،تنهانبودی همیشه کنارت بودم ولی هیچگاه مرا ندیدی هیچگاه صدایم را که نامت را میگفتم نشنیدی؛یادت می آیدشب هایی که تا صبح بیداربودی و بی قراری میکردی؟!من هم بودم..اصلاچرا گزشته ی دور را مرور کنیم؛ این اربعین را به یاد داری؟!تک تک لحظه هایی که کنار جدم حسین(ع)بودم یادت میکردم چون میشنیدم صدایت را که از من چه میخواهی،میشنیدم صدای ناله های قلبت را که دگرآرام نمیگرفت برای همین خواستم اربعین کنارخودم باشی تاآغوش پدرانه ام آرامت کند؛درتک تک روزهایی که سلامم دادی جوابت را دادم ولی نشنیدی؛میدانم الان فکر میکنی چیزی برای برداشتن از این کوله نداری ولی میخواهم برایت مژده ای دهم ؛درست است این ۱۹ سال خوب شروع نشد ولی عالی تمام شد در کوله ات چیزی داری گرانبهاتر از تمام این سال ها؛چیزی به همراه آورده ای که می ارزد به نبودنِ تمام بودن ها؛این اواخرتلاش کردی من دیدم و برایت دعا کردم حالا ثمره ی آن تلاش شده این نامه..نامه ای که به تو مژده میدهد سه چیز را، عشق به جدم حسین بن علی(ع)؛عشق به خاندان نبوت؛و عشق به شهدا و شهادت..
دخترم میخواهم راضی آشکار را به تو بگویم..این سه چیزکه آورده ای درست است که می ارزد به تمام دنیا ولی باید مراقب باشی و ازآنها محافظت کنی گرده ای از گناه کافیست تا تک تک آنهارا از تو بگیرد ولی نگران نباش میخوام چیزی بگویم تا بایک تیر سه نشان بزنی؛از کشتی نجات جدم حسین (ع)جدا نشو که اگر عشق به حسین (ع)را مراقبه کنی عشق به ائمه و شهدا وشهادت همیشه همراه تو خواهند بود...یادت باشدمن همیشه کنارت هستم و هرآنچه بگویی میشنوم...دوست دارم ساعت هاباتوحرف بزنم ولی وقت اندک است باید آماده شوی و کوله ی ۲۰ سالگی ات را جمع کنی ازتمام این ۱۹ سال همین یک نامه تورا بَست است به راحت ادامه بده؛ من هم برای عاقبت به خیری ات دعامیکنم.بامن زیاد سخن بگو من حتی وقتی صدایت راهم میشنوم؛ بازدلتنگ توام.دوستت دارم.تولدتمبارک♥️
"پدرت مهدی(عج)
#گمنامنوشت
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای