eitaa logo
کوله بار خادم الشهدای اهر
217 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
زنده‌ نگه داشتن‌ یاد شهدا، کمتر از شهادت‌ نیست‌ (امام خامنه‌ای) صفحهٔ‌ رسمی رسانه راهیان نور شهرستان اهر زیر نظر رسانه راهیان نور استان آذربایجان‌شرقی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عاشقان ابا عبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تند تر بزند بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکرگزاری بجا آورده باشیم. 💠فرازی از وصیت نامه شهید مهدی باکری 📍کاری از فضای مجازی راهیان نور شهرستان اهر 🗓1401/7/1 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| مبادا این دنیا را آنقدر جدی بگیری که آخرتت را فراموش کنی! ارسالی خادم الشهدا: زهرا امین زاده •شعارسال راهیان نور• ╔═════ ೋ @koolebar_azsh @koolebar_ahar ღೋ ═════╗
🔸 ۲۵ اسفندماه، سال‌روز شهادت مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا 🔸شهید مهندس مهدی باکری که پیش از جنگ مدرک مهندسی مکانیک خود را از دانشگاه تبریز گرفته بود، پس از آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های نبرد ملحق شد، وی ابتدا در دو عملیات فتح‌المبین و بیت‌المقدس، به‌عنوان معاون تیپ نجف اشرف حضور داشت. پس از آن شهید باکری به فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا منصوب شد. 🔸شهید باکری سرانجام در ۲۵ اسفند سال ۶۳ در کنار جمعی از نیروهای خود حین عملیات بدر در روستای حریب، در غرب رود دجله به‌شهادت رسید، پیکر وی و تعدادی دیگر از رزمندگان لشکر عاشورا حین انتقال به‌وسیله قایق مورداصابت RPG نیروهای بعثی قرار گرفت و مفقودالاثر شد. 🔸سردار یعقوب زهدی، سومین فرمانده توپخانه سپاه در دفاع مقدس روایت می‌کند: 🔸«در عملیات والفجر یک، بحثی مطرح بود و آن این بود که قرار بود قرارگاه کربلا از سرپلی که لشکر ۳۱ عاشورا گرفته بود عبور کند و هدف‌هایشان را بگیرند و مسئله را حل کنند. قرار شد این تصمیم توسط فرماندهان بررسی شود، فرماندهان یگان‌ها یکی‌یکی آمده بودند ولی آقای مهدی باکری از خط درگیری عقب نمی‌آمد و همان‌جا در خط مقدم بود. ما با یک تیم شش-هفت نفری در یک جیپ نشستیم و به سمت آقای باکری حرکت کردیم. 🔸رسیدیم به خط و سنگر به سنگر به‌دنبال مهدی باکری بودیم، آتش دشمن هم مرتب می‌آمد. نیروها داخل سنگر بودند، ما هم از کانال می‌رفتیم و سنگر به سنگر مهدی باکری را صدا می‌زدیم. در یکی از سنگرها یکی با صدای گرفته گفت: «برادر چه‌کار دارید؟» آمد بیرون، خود آقا مهدی بود! همه لباس‌هایش خاکی و گلی و صدایش هم گرفته بود. دو شب بود که در خط نخوابیده بود؛ یعنی عادتش این بود که آن‌قدر در خط می‌ماند تا خط را تحکیم کند و مطمئن بشود، بعد عقب بیاید. 🔸چون فرمانده لشکر در خط بود، هیچ نیرویی به خودش اجازه نمی‌داد که دچار تزلزل شود. به ایشان گفتیم که وضعیت این‌طور است، می‌خواهیم در مورد عملیات صحبت کنیم. آقا مهدی قبول کرد که به عقب بیاید. از ارتفاعات که پایین می‌آمدیم تا سوار ماشین شویم، یک تانکی آن‌جا بود، ظاهراً روی مین رفته و شنی‌اش پاره شده و آنجا مانده بود. مهدی باکری گفت یک دقیقه صبر کنید. رفت سراغ آن تانک، زیرش را نگاه کرد. گفتیم چه بود؟! گفت نزدیکی‌های ظهر یکی از نیروهایم اینجا زخمی شده بود، او را کشیدم، زیر تانک بردم که دیگر ترکش نخورد. الآن رفتم او را بیاورم، اما نبود! حالا نمی‌دانم او را برده بودند یا نه. 🔸یعنی می‌خواهم بگویم یک فرمانده لشکر این‌قدر دقت و توجه داشت که یک نیرویش زخمی شده، او را می‌کشد، زیر تانک می‌گذارد تا محفوظ بماند که سر فرصت او را به عقب ببرند؛ یعنی ارتباط فرمانده لشکر و رزمنده را اینجاها باید مطالعه کنند.»