eitaa logo
کوله بار خادم الشهدای اهر
224 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
29 فایل
زنده‌ نگه داشتن‌ یاد شهدا، کمتر از شهادت‌ نیست‌ (امام خامنه‌ای) صفحهٔ‌ رسمی رسانه راهیان نور شهرستان اهر زیر نظر رسانه راهیان نور استان آذربایجان‌شرقی eitaa.com/koolebar_ahar
مشاهده در ایتا
دانلود
🔲 درتفحص شهدا، دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهان هر روزش را می‌نوشت پیدا شد. گناهان یک هفته او اینها بود: 🔘 شنبه: بدون وضو خوابیدم. 🔘 یکشنبه: خنده بلند در جمع. 🔘 دوشنبه: وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم. 🔘 سه‌شنبه: نماز شب را سریع خواندم. 🔘 چهارشنبه: فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت. 🔘 پنجشنبه: ذکر روز را فراموش کردم. 🔘 جمعه: تکمیل نکردن ۱۰۰۰ صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات. 💢 راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده در سطر آخر افزوده بود: « دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم…» ♻ عکس مربوط به نوجوان شهید جواد سیاوشی از نهاوند که در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۶۵ در سن ۱۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. روحش شاد و راهش پررهرو « قرارگاه خادمین الشهدای اهر » 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🗓 1401/6/14 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 1 ✅سه ساله و سه شهید آن روز با رمز «یا حضرت رقیه (سلام الله علیها)» به راه افتادیم. خیلی عجیب بود، ماشین، کنار یک خرابه خاموش شد. به آقا جعفر گفتم: «رمز یا رقیه است و این هم خرابه، حتما شهید پیدا می کنیم» کنار جاده دو شهید پیدا شد و من هم روضه خرابه شام خواندم. گفتم یک شهید دیگر هست، باید پیدا شود. خیلی گشتم، اثری نبود. خبر رسید که دو پیکر دیگر نیز پیدا شد. به راه افتادیم. وقتی پیکرها را دیدیم، یکی از آنها جسد یک عراقی بود. به آقا جعفر گفتم: «رمز، دختر سه ساله، محل کشف، کنار خرابه، تعداد شهید، سه تا به تعداد سن حضرت رقیه.» 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🗓 1401/6/14 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅دستخط پسرمه پیکر یکی از شهدا به نام «احمدزاده» را که براساس شواهد دوستانش پیدا کرده بودیم، هیچ پلاک و مدرکی نداشت، تحویل خانواده اش دادیم. مادر او با دیدن چند تکه استخوان، مات و مبهوت، فقط می گفت: «این بچه من نیست!» حق هم داشت. او در همان لحظات، تکه پاره های لباس شهید را می جست که ناگهان چیزی توجه اش را جلب کرد. دستانش را میان استخوان ها برد و خودکار رنگ و رو رفته ای را در آورد. با گوشه چادر، بدنه خودکار را پاک کرد. سریع مغزی خودکار را درآورد و تکه کاغذی را که داخل بدنه آن لوله شده بود، خارج ساخت. اشک در چشمانش حلقه زد. همه متعجب شده بودند که چه شده، دیدیم بر روی کاغذ لوله شده نوشته شده: «احمدزاده». مادر آن را بوسید و گفت: «این دست خط پسرم، این پیکر پسرمه، 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🗓 1401/6/15 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅به یاد شهدای گمنام در طلائیه کار می کردیم. برای ماموریتی به اهواز رفته بودم. عصر که برگشتم، دیدم بچه ها خیلی شاد هستند. آنها سه شهید پیدا کرده بودند که فقط یکیشان گمنام بود. بچه ها خیلی گشتند. چیزی همراهش نبود. گفتم یک بار هم من بگردم. آن شهید، لباس فرم سپاه به تن داشت. چیزی شبیه دکمه پیراهن در جیبش نظرم را جلب کرد. خوب دقت کردم. دیدم یک تکه عقیق است که انگار جمله ای روی آن حک شده است. خاک و گل ها را کنار زدم. رویش نوشته شده بود: «به یاد شهدای گمنام» دیگر نیازی نبود دنبال پلاکش بگردم. می دانستم که این شهید باید گمنام بماند، خودش خواسته 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴🌷 🗓 1401/6/16 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ✅سربند یا زهرا همراه نیروهای عراقی مشغول جستجو بودیم. فرمانده این نیروها دستور داده بود در ظرفی که ایرانی ها آب می خورند، حق آب خوردن ندارند. هم کلام شدن با ایرانی ها خشم این افسر را در پی داشت. روزی همین افسر به من التماس می کرد که : «تو را به خدا این سربند را به من امانت بده. من همسرم بیماره، به عنوان تبرک ببرم. براتون بر می گردونم.» روی سربند نوشته شده بود: «یا فاطمه الزهرا» سربند را داخل یک نایلون گذاشتم و تحویلش دادم. اول بوسید و به چشمانش مالید. بعد از چند روز برگرداند. باز هم بوسید و به سینه و سرش کشیدو تحویل مان داد. از آن به بعد، سفره غذای عراقی ها با ما یکی شد. سر سفره دعا می کردیم، دعا را هم این افسر عراقی می خواند: «الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک.» 🗓 🗓1401/6/18 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅شهیدی روی سیم خاردار به یک میدان مین وسیع در فکه برخوردیم. نزدیک که شدیم، با صحنه ای عجیب روبه رو شدیم. اول فکر کردیم لباس یا پارچه ای است که باد آورده، اما جلوتر که رفتیم، متوجه شدیم شهیدی است که ظاهرا برای عبور از سیم های خاردار، خود را بر روی آنها انداخته تا به بقیه به سلامت بگذرند. بند بند استخوان های بدن داخل لباس قرار داشت و در غربتی دوازده ساله روی سیم خاردار درار کشیده بود. 🗓 🗓1401/6/19 ✾ 🏴┇ ✾ 🏴┇↵ ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅─ 🌐 @koolebar_ahar 🌐 @koolebar_azsh ‌─┅═༅✿🍃🏴🍃✿༅┅