eitaa logo
کــوݪـہ بــآࢪ ؏ـاشـقــے🖤
336 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
212 ویدیو
39 فایل
﷽ حُـ‌بّکَ‌فـ‌ی‌قلْـ‌بی‌وَانْ‌کُـ‌نتَـ‌عاصـ‌یـ‌اً🖇 الهی!دلم‌بی‌هوا؛هوای‌توراکـرد هوای‌دلم‌رابی‌هوا‌داشتہ‌باش‌:)🦋 شـ‌نوآی‌حرفـ‌اٺون https://harfeto.timefriend.net/16947726174479 خـوش‌اومدی🖐🏻 کـآنـ‌‌آݪ‌وقـ‌ف‌مادرمـون‌حـ‌ضـ‌رٺِ‌زهـ‌راست کپـ‌ی؟حـݪآلـٺ💙
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋 🦋💙🦋 💙🦋 🦋 🦋بِـ‌‌‌سـ‌م‌ِالـ‌رَب‌ِّالـ‌عـ‌الَـ‌میـ‌نَ🦋 وَرَقِ‌دَوازدَهُم بـ‌ه‌قلـ‌م‌حَـ‌نیـ‌فا‌|مَـ‌جهـ‌ول‌الـ‌هـ‌ویـ‌ه‍ امین در آغوشم میکشد و غر میزند: چقدر خشکی! اعصابت باز واسه چی به توپ میبنده بقیه رو؟ چشم می‌درانم و زمزمه میکنم: تو خیلی بیجا میکنی بیخِ گوش من هی از دختر مردم میگی! خجالت نمیکشی؟ چشمانش چهارتا میشود: من؟ من چی گفتم از دختر مردم! گفتم سوالاتش بجاست..نبود؟ سری به تاسف تکان میدهم و میگویم: خاک بر سرت، برو سرکارت فکر نکن خسته میشی. نیشش باز میشود و باخنده میگوید: بدبخت زنت مرصاد! تو عجب شوهر سخت گیری میشی! همون بهتر مجردی. هلش میدهم و کشیده میگویم: بــــــرو آقایِ متاهل! باخنده میرود. من هم کاغذهارا از روی میز جمع میکنم و پیشِ حاجی میروم که کنار محسن ایستاده و مشغول حرف‌زدن است. مرا که میبیند، حرفش را قطع میکند. روبه حاج‌کاظم میکنم و میگویم: حاجی بی‌زحمت یه نسخه از پرونده رو برای منم بیارید. یکم روش بیشتر کار میکنم. یاعلی.. -صبرکن‌مرصاد! برمیگردم و نگاهش میکنم. محسن را بدرقه میکند و دست در جیب میگوید: کارت‌دارم. مقابلش می‌ایستم و میگویم: جانم‌حاجی؟ -چرا نگفته بودی؟ -چی؟ -میگم چرا به من نگفتی؟ سردرگم میگویم: متوجه نمیشم..چیو؟ به میز تکیه میدهد و باچشمان ریزشده میگوید: اینکه دخترعموته! برعکسِ او، من چشمانم دوبرابر از حد معمولی میشود و دهانم باز میماند: -بله؟ تند میگوید: خودتو نزن به اون راه! فتاح دخترعموته..پدرِ شهیدِ تو عموی اونم میشه. چرا بهم نگفتی؟ سرم را پایین میآندازم. یکه میخورم و دیگر انکار فایده ندارد. آرام میگویم: خودم همین امروز فهمیدم. ازش خبر نداشتم. -خب! حالا میخوای چیکار کنی؟ -چیو چیکار کنم؟ -ادامه‌ی پرونده! هیچکس نمیدونه تو و اون باهم نسبت دارین و نبایدم بفهمه! شاید خودشم راضی نباشه..میتونی نقشِ همکارو همچنان بازی کنی یا بفرستمت سرِ پرونده‌ی عبدی؟ اگر بروم، کمتر چشمم به او میخورد و طبیعتا کمتر اذیت میشوم. اما اگر باشم، میتوانم حتی در قالب همکار هم مراقبش باشم و حواسم باشد که آسیب نبیند و خودش را واردِ مهلکه‌ی خطرسازی نکند. اگر او نیرویِ عملیات و هکر حرفه‌ایست، بازهم من مسئول و سرپرستِ نیروهای عملیاتم. میتوانم اجازه‌ی انجام کارهای خطرناک را ازاو بگیرم. محکم میگویم: برام با فتاحِ همیشگی فرقی نداره..اینجا، واسم همون فتاح باقی میمونه! توکل به خدا؛ تاآخر پرونده هستم. ـادامـه‌دارد:)💙 -کپی‌بدونِ‌هماهنگی‌و‌ذکر‌نام‌نویسنده‌و‌آیدیِ‌کانال، رضایتی‌درپی‌ندارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌دوست‌عزیزم خیلی‌خوش‌اومدید‌:) بمونید‌براموون! سکینه‌خانوم، کارگر‌خونه‌ی‌خانواده‌ی‌موحد‌هستن.😄💛🖇 بااجازه‌ادمینا، همه‌رو‌بگم محیصآ‌جانمون‌اردیبهشت من، اردیبهشت آسیِ‌من، مرداد نورایِ‌عزیز، مهرماه امیدوارم‌درست‌گفته‌باشم😂😅💙 هرطور‌که‌راحتین. من‌بالقبم‌راحت‌ترم؛ ولی‌شما‌هرطور‌که‌دوست‌دارین‌صدامون‌بزنین😃💚🍀
رفقا این‌چندروز‌‌شرمنده‌که‌پارت‌ندادیم. سرم‌خیلی‌شلوغه‌فرصت‌نکردم‌تایپ‌کنم ان‌شاءالله‌اولین‌فرصت‌جبران‌میکنم💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لاتَخَف‌وَلَا‌تَحزَن‌اِنّآ‌مُنَجُّوکَ:)♥️
ارزش‌نداره‌دنیاوآخرتمونو‌تباه‌کنیم‌رفیق تهش‌خاکه..🚶🏻‍♀🙂
-زیبایی‌ببینیم-🍀♥️
جذاب‌ترین‌نوع‌خنده‌هام باتوعه‌.. -رفیق!:)♥️🙈
یعنی‌میشه‌ماهم‌کربلارو‌اینطوری‌ببینیم؟"🥺🤎
آقاجون خودتون واسمون دعا کنید کربلایی شدنمون فقط به کربلا اومدنمون نباشه!...🚶🏻‍♀😅