eitaa logo
کــوݪـہ بــآࢪ ؏ـاشـقــے🖤
336 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
212 ویدیو
39 فایل
﷽ حُـ‌بّکَ‌فـ‌ی‌قلْـ‌بی‌وَانْ‌کُـ‌نتَـ‌عاصـ‌یـ‌اً🖇 الهی!دلم‌بی‌هوا؛هوای‌توراکـرد هوای‌دلم‌رابی‌هوا‌داشتہ‌باش‌:)🦋 شـ‌نوآی‌حرفـ‌اٺون https://harfeto.timefriend.net/16947726174479 خـوش‌اومدی🖐🏻 کـآنـ‌‌آݪ‌وقـ‌ف‌مادرمـون‌حـ‌ضـ‌رٺِ‌زهـ‌راست کپـ‌ی؟حـݪآلـٺ💙
مشاهده در ایتا
دانلود
اربعین‌اوضام‌چجوریه‌حسین؟! کارمن‌امسال،صبوریه‌حسین.. دارم‌میمیرم🥲🚶🏻‍♀💔
فَقَط‌جَهَت‌دردِدل...🚶🏻‍♀🥺
ای‌پادشه‌خوبان‌دادازغم‌تنهایی دل‌بی‌توبه‌جان‌امدوقت‌است‌که‌بازآیی🥺❤️‍🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋💙🦋 🦋💙🦋💙🦋 💙🦋💙🦋 🦋💙🦋 💙🦋 🦋 🦋بِـ‌‌‌سـ‌م‌ِالـ‌رَب‌ِّالـ‌عـ‌الَـ‌میـ‌نَ🦋 وَرَقِ‌هِفدَهُم بـ‌ه‌قلـ‌م‌حَـ‌نیـ‌فا‌|مَـ‌جهـ‌ول‌الـ‌هـ‌ویـ‌ه‍ به خودم می‌آیم و میبینم نیروهارا سازمان‌دهی کرده‌ایم و همه‌چیز برای غافلگیریِ‌شان آماده است.. ذکرِ یازهرا، قوتِ قلب و رمزِ عملیاتمان میشود و به دلِ خط میزنیم. بچه‌ها هرکدام در موقعیت‌هایی که از قبل با آنها هماهنگ شده، جاگیر میشوند. دستی به پلاکِ دور گردنم می‌اندازم. محکم در مشتم فشارش میدهم و میبوسمش. پلاکی که از پدر به من رسیده و برایم بسیار ارزشمند است! زمزمه میکنم: وَما‌رَمَیتَ‌اِزرَمَیت.. کلتم را چک میکنم و از ماشین بیرون میروم. امین صدایم میزند و میگوید: همه‌چی آمادست..بریم. سری تکان میدهم و قصد رفتن میکنم که طنینِ صدایش دلم را خش میزند: سرگرد! برمیگردم. اشاره میزنم و امین، کنار میرود.. نیمرخم را به طرفش میگردانم و لب میزنم: من خوش حسابی کردم! از حالا به بعدم نمیزارم جلویِ اون مادر سرت پایین باشه..خیالت تخت. توام باید پای قولت بمونی نجوآ؛ باشه؟ آرام میگوید: بخاطرِ قولِ من خودتو توی خطر ننداز! من نمیخوام مدیونِ زنعمو بشم. لبخندِ تلخی میزنم. نمیگوید دلم نمیخواهد بلایی سرت بیآید! نگرانِ دلِ مادر است.. این که کنار کشیدم و سراغش نرفتم حق بود. نبود؟ نجوآ مرا نمیخواست. صدایِ تیراندازی از دور، نشانِ این است که عملیات شروع شده.. عقب عقب میروم و میگویم: پایِ قولت بمون! و آنقدر دور میشوم که دیگر به پشتِ سرم نگاه نیندازم. تند تند میدوم و خودم را به موقعیت میرسانم. پشتِ درِ اصلی می‌ایستم و با اشاره به امین، در را با لگدی باز میکنم.. من از چپ و او از راست، خانه را پوشش میدهد. از بیرونِ خانه و محوطه صدایِ درگیری بالا گرفته.. دست رویِ گوشم قرار میدهم و خطاب به سینا میگویم: اوضاعت‌خوبه؟ -موقعیتم دید نداره، نمیتونم بزنم. -جاتو تغییر بده، تاجایی که میتونی متوسل به شلیک نشو! هرچی بیشتر تو کنترلمون باشن بنفعمونه -چشم‌آقا. اسلحه‌ام را بیرون میکشم و پشت به امین، اتاق‌هارا میگردم. در سه اتاقِ پیشه رویم چیزی نمیبینم. سمتِ آشپزخانه میروم. در یک قوطیِ روغن‌ِ حلبی، آتشی روشن شده و همه‌چیز باهم میسوزد. یاعلی میگویم و به طرفِ حلب حجوم میبرم. با پایم سطل را می‌اندازم و محکم برگه‌ها و عکسهارا لگد میکنم. حلب را کنار پرت میکنم و کاغذ و عکسهارا با دقت نگاه میکنم. یک‌سری کامل سوخته‌اند و بقیه، سرجایشان هستند. ـادامـه‌دارد:)💙 -کپی‌بدونِ‌هماهنگی‌و‌ذکر‌نام‌نویسنده‌و‌آیدیِ‌کانال، رضایتی‌درپی‌ندارد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌رفقا! حال‌واحوالتون؟ چندوقتِ‌پیش‌پیگیری‌واسه‌ادمین‌کانال‌کوله‌بارعاشقی‌شدن‌زیاد‌بود. هنوزهم‌مایل‌به‌ادمینی‌هستین؟ بسم‌الله! درخدمتیم.. تشریف‌بیارین‌پیوی: @Fadaeivelayat90💜
یه قسمتی از اشعار سهراب سپهری هست که میگه: در چراگاهِ نصیحت گاوی را دیدم،سیر...-!''💜''(: ❀ کــولـھ بــار عــاشـقــے↯ 💙͜͡❥••「➜ @koolebareasheghi
ᒻ"أقربُ منّي ليَ هاکَ الورید" نزدیک تر از من به من، شاهرگم برای تو'💙' ❀ کــولـھ بــار عــاشـقــے↯ 💙͜͡❥••「➜ @koolebareasheghi
چه‌قشنگ‌گفت: -گاهی‌فرآغتی‌و‌ شعری‌و‌غزلی:)💚 ❀ کــولـھ بــار عــاشـقــے↯ 💙͜͡❥••「➜ @koolebareasheghi
❀ کــولـھ بــار عــاشـقــے↯ 💙͜͡❥••「➜ @koolebareasheghi