.
عهد مشترک
امشب هر سه تایشان را زدم زیر بغل و با خودم بردم به یک مهمانی کتابی
هر جفت چشم غریبه و آشنایی می دیدم، می پریدم جلویش، کتاب را می چرخاندم به طرفش و با آب و تاب از قصه اش برایش حرف می زدم.
گاهی آن قدر پیاز داغش را زیاد می کردم که چشم هایم تر می شد
گاهی هم رفتن سراغ خاطرات طنز کتاب، زیر شعله خنده مان را زیاد می کرد.
میان اشک و لبخندها یک چیز را ته دلم مطمئن بودم. باید سفره این کتاب را همه جا پهن کنم.
این عهد مشترک همه ما چند نفری بود که یک روز دور هم نشستیم و عقل ها را ریختیم وسط و راه افتادیم وسط میدان تا حرفمان را به گوش همه برسانیم.
#مادران_میدان_جمهوری
#به_وقت_مهمانی_کتابرسان
@koookhak