eitaa logo
اخبار |NEWS 📰| محلهـ رحیمـ آباد
174 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
504 ویدیو
29 فایل
°•| ﷽ |•° اخبار روزانه محله را از اینجا پیگیری نمایید. برای حل مشکلات و رونق بخشیدن به کسب و کار محله در خدمت هستیم ارتباط با ما :| @a9oza9
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان برای دیدن برنامه خاموشی میتونین از نرم افزار برق من منو خاموشی استفاده کنین، با ما همراه باشید 👇 @kooyezargari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 قدیمی ها میگفتند: 🔵 لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان می‌دهد. 🔴 لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد. 🟣 لباس دختر، اخلاق مادر را نشان می‌دهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان می‌دهد. رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند. آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند، اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند. آنها ادب را نمیخواندند، اما ادب را به ما یاد دادند. آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند. آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند. آنها در دین تحصیل نکردند، اما معنای ایمان را به ما آموختند. آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند، اما دور اندیشی را به ما آموختند. آنها به ما یاد دادند كه به دیگران، چگونه احترام بگذاریم ... عصرتان خوش با ما همراه باشید 👇 @kooyezargari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خرافات ماه صفر 👆
🟨🟥🟦🟩🟫🟪🟧🟥 ✍🏻 من دیگ نخریدم آورده اند یکی از عارفان ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰ تمام روزها روزه بود ۰۰۰ در حال اعتکاف ۰۰۰ از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام ۰۰۰ زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰ شب ۳۶ ندای در خود شنید که می گفت : فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عارف می گفت: از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم ۰ گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است ۰ حیف است بفروشی ۰ امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم !!! پیر زن گفت : عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عارف می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت من دیگ نخریدم من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد من دیگ نخریدم عارف می گفت : از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدام زد و گفت : فلانی ؛ با چله گرفتن کسی به زیارت ما نخواهد آمد ۰۰۰!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ۰۰