🔴 اسلام، دین دوم غربگرایان❗️
آقای عباس عبدی؛ چطور روزنامههای اصلاحات که سالانه میلیاردها تومان از بودجه عمومی و منابع دولتی دریافت می کنند تا اینجای تاریخ تدوام داشته اند؟
چطور وقتی صدها میلیارد تومان بودجه عمومی و منابع دولتی صرف سلبریتی های سینمایی و ورزشی و برخی کنسرتها و کلیساها و خسارت کرسنت و... می شود، از نظر غربگرایان بلامانع است؟
ظاهرا غدیر، مانع اصلی تداوم حیات دین اول غربگرایان، یعنی لیبرالیسم است!!
اگر مهمانی ده کیلومتری غدیر اینقدر برای غربگرایان درد داشته، با مهمانی جهانی غدیر در عصر ظهور چه خواهند کرد؟
✍حمیدرضا ابراهیمی
ازمزدوران امثال عباس عبدی بیش از این نباید انتظار داشت.
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹در تقویم آمریکا یک روز به نام(امام حسین علیه السلام) ثبت است. ‼️
🔸چرااینارو بما نمیگن؟
🔴خیلی دید نیه حتماً به ببینید
🚨همه ساله تو ایتالیا به اسم جشن و شادی با پرتقال جنگ راه میندازن و شهر رو به گند میکشن اما صدا از کسی در نمیاد چون زدنش نه نون داره براشون نه گرین کارت!
⭕️ اونایی که به جشن غدیر و زبالههاش که تا صبح نکشیده جمع شد ایراد گرفتن رو باید یه فکری به حالشون کرد
✍ محمد جوادم
🚨همه ساله تو ایتالیا به اسم جشن و شادی با پرتقال جنگ راه میندازن و شهر رو به گند میکشن اما صدا از کسی در نمیاد چون زدنش نه نون داره براشون نه گرین کارت!
⭕️ اونایی که به جشن غدیر و زبالههاش که تا صبح نکشیده جمع شد ایراد گرفتن رو باید یه فکری به حالشون کرد
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نذر جالب روز غدیر
⭕️ در حاشیه برگزاری جشن بزرگ غدیر یک آرایشگر خوش ذوق اقدام به اصلاح موی شرکت کنندگان جشن بزرگ غدیر کرد که مورد توجه بسیاری از رسانه ها قرار گرفته است
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
هدایت شده از قدم قدم تا بندگی
#تلنگر
#با_ولایت_تا_شهادت
#با_شهدا
📌 من قدر خود را بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم.
👈حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید.
🍃 من بزرگ تر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم
🌺 من در عشق خود می سوزم و لذت میبرم.
❤️ این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
قسمتی از وصیت نامه #شهید_مصطفی_چمران
شادی روح مطهر شهدا صلوات
https://eitaa.com/joinchat/100728839C53d3f8b669
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃
✿↶ #حـــسآرامـــشنـــــابــــــ ↷✿
❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀
🌸 الهــٰی
دلم را تسکین میدهم با آیات تو
【سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا】
الله بعد از سختی و ناخوشی
گشایش و خوشی پیش میآورد
و همین آیه کافیست
تا دلم به روزهای خوبی که در
پیش رو دارم گرم شود
🌸 مهـربانـم
به زبان نمیآورم اما تو که خوب میدانی
دلم از کجای این زندگی درد گرفته است
سخت است
با وجود همه این غمها سرم را بالا میگیرم
به آسمان آبیات خیره میشوم
و با گفتن: من الله را دارم
خیال تسلیم شدن از ذهنم هم
حتی خطور نمیکند یقین دارم
تو مرا تنها رها نمیکنی
🌸 ای تنـها پنـاهـم
سخت است میدانی
اما من به تو امید دارم
و زیر لب مدام زمزمه خواهم کرد:
【رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا】
پروردگارا بار سنگین بر دوش ما مگذار
【رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ】
پروردگارا آنچه تاب و توانش را نداریم
بر دوش ما مگذار
【اَللَّهُمَّ رَحْمَتَکَ أَرْجُو فَلاَ تَكِلْنِی
إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَيْنٍ
وَ أَصْلِحْ لِی شَأْنِی كُلَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ】
اى الله به رحمت تو اميدوارم
مرا به اندازه یک چشم به هم زدن
به حال خودم وا مگذار
و تمام امورم را اصلاح كن
بجز تو معبود ديگرى وجود ندارد
#آمیـنیـاربالـعـالـمیـن
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
مرحـوم حاج اسماعیل دولابی میفرمـود ما مثـل بـچـه ای هستيـم كه پـدرش دسـت او را گرفـتـه است تا به جايی ببـرد و در طول مسير از بازاری #عبور می كنند
بچه شيفته ويترين مغازه هـا می شـود و دسـت پدر را رها می كند و در #بازار گم میشود
وقتی هـم متوجه می شـود كه ديگر پـدر را نمی بينـد ، گمـان می كنـد پدرش گم شـده اسـت ، در حالی كه در واقع خودش گم شده است
#انبياء و اولياء ، پدران خلقند و دست خلائق را می گيرند تا آنهـا را به سلامت از بازار دنيـا عبور دهند
غالـب خلائـق ، شيفتـه متاع هـای دنيـا شده اند. امـام زمـان عجـل الله تعالی فرجـه الشريـف هـم گـم و غائـب نشـده اسـت ، مـا گـم و #محجـوب گشتـه ايم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نگاه دقیق قرآن به حقوق زن و مرد با بیان تمثیلی زیبای این خانم انگلیسی زبان👌
⭕️ترجمه و زیرنویس: دکتر سید روحالله موسوی
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238
🔴داستان تشرف آیت الله سیّد شهابالدین مرعشی نجفی(ره) در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان(عج)
🌺حضرت آیت الله مرعشی نجفی(ره):
🍃شب به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درنگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان!». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
⭕️ به کانال کوثر بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2517106893C446494f238