eitaa logo
#کوثر(18)
278 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
72 فایل
کوثری های باحال ارتباط با مدیر. https://eitaa.com/Pelak_1412 اگه میخوای به صورت ناشناس چیزی بگی بزن رو لینک👇 https://harfeto.timefriend.net/16513017513697
مشاهده در ایتا
دانلود
کودکان لجبازی می‌کنند،چون می‌خواهند دیده شوند. وقتی آنها رانمیبینید،زورگویی می‌کنید،به پرخاشگری متوسل می‌شویدیا بدون پرسیدن نظر آنها،کار خودتان را می‌کنید، در واقع دارید فرزندتان را به سمت لجبازی بیشتر سوق می‌دهید. ─━━━━⊱🐣⊰━━━━─ ♡•• 🌹کوثر🌹 https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#کوثر(18)
💠| یــادت باشد  #Part_18 من و حمید معمولا خانه که بودیم کتاب می خواندیم برای خواهرم سکوت و آرامش
💠| یــادت باشد  قبل ازدواج فکر میکردم فقط درس خوندن بلدی و وقتی بریم سر خونه زندگی، تازه باید آشپزی و خونه داری یاد بگیری. ولی تو همه کارها رو یک تنه انجام میدی. اگر کاری انجام می شد یا مهمان راه می انداختم حتما تشکر می کرد. همین باعث می شد خستگی از جانم در برود. مهمان ها را که راه می انداختیم، ظرف ها را من میشستم. حمید هم یا جاروبرقی میکشید یا می آمد ظرفها را خشک می کرد. اکثرا نمی گذاشت ظرفها را دست تنها بشورم. میگفتم: حمید! فردا صبح زود میخوای بری سرکار. برو استراحت کن، من خودم جمع و جور میکنم.» دست من را می گرفت، می نشاند روی صندلی و میگفت: «یا با هم ظرفها رو بشوریم، یا شما بشین، من بشورم. شما دست من امانتی. دوست ندارم به خاطر شستن ظرف دستهات خراب بشه.» وقتی این جمله که شما دست من امانت هستی را می شنیدم، یاد حرف روز اول ازدواجمان می افتادم که روی مبل نشسته بودم و به حمید گفتم: «از حضرت زهرا روایت داریم که می فرمایند هرزن سه منزل داره اول منزل پدر، بعد منزل شوهر، بعد هم منزل قبر. من در منزل رو به خوبی اومدم. امیدوارم منزل سوم رو هم روسپید باشم.» حمید جواب داد: «امیدوارم بتونم همراه خوبی برای تو در منزل دوم باشم و با عاقبت به خیری به منزل سوم برسیم ورود به سال ۹۳ از ابتدا برایم عجیب بود. حالات حمید عوض شده بود سجده های نمازش را طولانی تر کرده بود. تا قبل از این پیش من گریه نکرده بود، ولی از همان فروردین ماه گاه و بیگاه شاهد اشکهایش بودم. داخل اتاق تاریک می رفت و بی صدا اشک می ریخت. نمازش را که می خواند با سوز «الهی العفو» میگفت. وقتی به چهره اش نگاه میکردم انرژی مثبت و آرامش میگرفتم. چشم هایش زیبا بود، ولی جور دیگری زیباییش را نشان می داد. پیش خودم میگفتم احتمالا از دوست داشتن زیاد است که حمید را این شکلی می بینم؛ ولی این تنها نظر من نبود. دوستان خودش هم شوخی می کردند و می گفتند «حمید نوربالا میزنی!» | این احساس بی علت نبود. حمید واقعا آسمانی تر شده بود. شاید به همین خاطر بود که ما به فاصله کمتر از یک ماه، مجدد خادم الشهدا شدیم. مثل همیشه با حاج آقای صباغیان تماس گرفت. هماهنگ کرد و ما هجدهم فروردین عازم دوکوهه شدیم. از در پادگان که وارد شدیم انگار خود ساختمانها به ما خوش آمد میگفتند. ساختمان هایی که روزگاری طعم خوش مصاحبت با شهدا را چشیده بودند و حالا میزبان زائران شهدا بودند. عکس های بزرگ قدی روی دیوار ساختمان ها به اندازه یک کتاب حرف برای گفتن داشت. ساختمان هایی که هنوز هم بچه های گردان های کمیل و مقداد و ابوذر و مالک را فراموش نکرده بودند. جلوی حسینیه ی حاج ابراهیم همت که رسیدیم، حمید گفت: یه روزی ..... •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
#کوثر(18)
💠| یــادت باشد  #Part_19 قبل ازدواج فکر میکردم فقط درس خوندن بلدی و وقتی بریم سر خونه زندگی، تا
💠| یــادت باشد  صدای بچه های رزمنده توی صبحگاه دو کوهه می پیچید. بعد از دعای صبح گاهی که شهید گلستانی میخوند نرمش می کردن و می گفتن یک دو، سه؛ شهید! ولی الان انگار دو کوهه خلوت کرده و منتظره. منتظر یه روزی که یه سری مثل همون شهدا پیدا بشن و اینجا دوباره نفس بکشن. ◽◾◽ حمید بر خلاف روزهای قبل خیلی با آرامش صبحانه میخورد.گفتم: همه‌ی چند دقیقه وقت داری ها. الان سرویستون میره حمید. حواست کجاست؟ گفت: حواسم هست خانوم. امروز به خاطر اینکه چادری که امانتی دادی ببرم به همکارم برسونم با سرویس سپاه نمی‌رم. به اندازه سنگینی همین چادر هم نباید کار شخصی با وسیله و اموال سپاه انجام بدیم! متعجب از این همه وقت نظر روی بیت المال، سراغ درست کردن معجون اول صبحهای حمید رفتم. به خاطر فعالیت زیادی که در باشگاه و حین ماموریت هایش داشت زانو درد گرفته بود. هر روز صبح معجونی از آب ولرم و عسل و پودر سنجد و دارچین برایش درست میکردم. دستور این معجون را از جزوات طب سنتی خودم پیدا کرده بودم. از نوجوانی به خاطر علاقه‌ای که داشتم پیگیر طب سنتی و تغذیه اسلامی بودم.با خوردن این معجون اوضاع زانوهایش هر روز بهتر از روز قبل میشد. موقع خداحافظی گفتم: حالا که با سرویس نمیری حداقل با خودت چتر ببر بیرون خیس نشی. گفت: تو خودت میخوای بری دانشگاه چتر رو تو ببر. مد خیس بشم مشکلی نداره، اما دوست ندارم تو زیر بارون اذیت بشی. آن روز دفتر بسیج دانشگاه با اعضای شورا برای هماهنگی اردوهای جهادی تابستان جلسه داشتیم. وقتی دیدم بحثمان به درازا کشیده، به حمید پیام دادم که تا من برسم برای ناهار سالاد شیرازی درست کند. جلسه که تمام شد زود تاکسی سوا شدم که به خانه برسم. حسابی ضعف کرده بودم.ولی تا سالاد شیرازی که حمید درست کرده بود را دیدم همه اشتهایم کور شد. رنگ سالاد که کاملا زرد بود. تمام خیار و گوجه ها هم وا رفته بود! •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
‏عکس از عارفه معینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام وقت به خیر پیرو جلسه آموزش خانواده اردیبهشت ماه مدرسه ادامه کارگاه آموزشی با موضوع آسیب های فضای مجازی و تلفن همراه و آسیب های اجتماعی نوجوانان و مهارت هایی که مادران در خصوص هدایت وکنترل کودکان و نوجوان در استفاده از تلفن همراه باید آگاه باشند روزهای چهارشنبه به مدت 8جلسه از ساعت 9تا10ونیم درحسنیه امام حسن با حضور کارشناسان برجسته معاونت اجتماعی نیروی انتظامی و پلیس فتا جناب سرهنگ صادقی و جناب سرهنگ موسوی مادران گرامی این مباحث آموزشی وکاربردی را ازدست ندهید
#کوثر(18)
💠| یــادت باشد  #Part_20 صدای بچه های رزمنده توی صبحگاه دو کوهه می پیچید. بعد از دعای صبح گاهی ک
💠| یــادت باشد  به حمید گفتم: من این سالاد رو نمی‌خورم! این چیزی که تو درست کردی به هر چیزی شبیه شده جز سالاد. باید بگی چرا این شکلی شده. سابقه آشپزی هایش برایم روشن بود. آشپز خوبی بود و غذاها را خوب درست میکرد. ولی قسمتی که از خودش ابتکار به خرج میداد، ما را تا مرز مسمومیت پیش می برد حمید وقتی دید به سالاد لب نمی‌زنم شروع کرد به تعریف کردن ماجرا. گفت: اول داخل سالاد نمک ریختم، بعد برای امتحان دارچین، فلفل و زردچوبه هم زدم. می خواستم یه چیزی درست کنم که همه طعم ها رو با هم داشته باشه! خلاصه همه سرویس ادویه را داخل سالاد خالی کرده بود. گفتم: این چیزایی که گفتی برای رنگ و مزه سالاد قبول، اما خیار و گوجه ها چرا اینطوری شده؟ چرا این همه وا رفتن؟ خودش را زد به مظلومیت و گفت: جونم برات بگه بعدش رفتم سراغ آبلیمو و آبغوره. از دستم در رفت آنقدر ریختم که خیار و گوجه توی آبلیمو و آبغوره گن شد. الان دیگه بی خطره! کاری کرده بود که خودش هم تمایلی به خوردن این سالاد نداشت. منی که سالاد شیرازی خیلی دوست داشتم تا مدتها نمی‌توانستم هیچ سالادی بخورم! ◽◾◽ اواخر بهار ۹۳ اولین سالی بود که دور از خانواده ماه رمضان را تجربه می کردیم. ماه رمضان بیشتر بیدار می‌ماندیم. به جای خواب گاهی تا ساعت دو شب کتاب دستمان بود و باهم صحبت میکردیم. سحر اولین روز ماه........ •♡• •♡• •┈┈••✾•◈◈◈◈◈◈◈◈◈•✾••┈┈• کپی آزاد√ انتشار خوبیها صدقه جاریه🌿:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😋😍 🥪🥪 میزان مواد در ویدئو مشخصه برای طعم دهی مواد من از سس چیلی استفاده کردم،شنا میتونید به مواد مرغ ،زعفران یا سس باربیکیو یا سس خردل بنا به سلیقه خودتون اضافه کنید به مواد مرغ 1 قاشق نشاسته ذرت برای افزایش لطافت اضافه میشه...بهتره حذفش نکنید در تابه زیاد روغن نریزید ...همین اندازه که قسمت کنجدی در روغن قرار بگیره کافیه...سمت دیگه هم نیازی به سرخ شدن نداره این تست خیلی خوشمزه ست با این میزان حدود 30 تا 40 عدد مربع کوچولو تست مرغ کنجدی دارید من از نون تست کوچولو استفاده کردم...اگه در دسترس نداشتید نون تست معمولی رو برش بزنید تا به صورت 4 مربع کوچیک در بیاد یا میتونید نون رو برش مثلثی بزنید... 🌹کوثر🌹 https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57