ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ شاعر و نویسنده لبنانی
متولد ۱۹۳۱. در گذشته. ۲۰۱۴
می گوﯾﺪ : ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻫﻤﺎﯾﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ (ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼغه) گفته ﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ.
ﺟﺮﺝ می گوید : ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ 1400 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ!
ﺟﺮﺝ می گوید ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ 1400ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ؟
ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮش رﻭﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩﻡ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼغه ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮔﺬﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍختم.
ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ خیلی ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ : ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎئنات ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ.
ﺟﺮﺝ می گوید : ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺴﯽ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ، ﺟﺪﯾﺪ ﺗﺮﯾﻦ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﻤﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ می کردند.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ دانشمندان ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﻋﻠﻤﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ : ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺁﺏ است !!
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ می گوید ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﺎﺳﻒ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻡ.
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ می خوﺍﻧﺪﻡ، ﻧﮕﺮش ها ﻭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﻘﻬﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ می شد.
ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﻣﺎ شیعیان ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ؟ ﯾﮑﺒﺎﺭ؟ ﯾﮏ ﺧﻄﺒﻪ؟ ﺁﯾﺎ ﻣﻮﻻﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ خوب می شناسیم؟
#کتابخانه_کوثر_دولت_آباد
@kosarlib
۲ فروردین
قابل توجه اعضای محترم
کتابخانه فردا مورخ ۵ فروردین ماه از ساعت ۸ الی ۶ بعدازظهر باز می باشد
۴ فروردین
۶ فروردین
📖 «رهایی از تاریکی» 📖
✨ پویش سراسری مطالعه کتاب
✨ کتاب عاقبت گناهان جنسی
📚 این کتاب، شما را با مفاهیم کلیدی زیر آشنا میکند:
اهم موضوعات کتاب:
👈 چشمها و دام شیطان
👈 چگونه از وسوسهها رها شویم؟
👈 همجنسگرایی، انحراف یا انتخاب؟
👈 از شهوت تا شقاوت: بررسی عواقب زنا
👈 بازگشت به سوی نور: توبه و رستگاری
🎁 شرکت در این پویش برای عموم علاقهمندان آزاد است و گواهینامه معتبر شرکت در پویش، بلافاصله پس از قبولی به صورت رایگان اعطا میگردد.
⬇️ برای دانلود PDF رایگان کتاب، روی لینک زیر بزنید:
🔗 https://eitaa.com/tanin_academy/2638
📝 بعد از مطالعه کتاب، برای شرکت در پویش و آزمون، از طریق لینک زیر اقدام کنید:
🔗 https://eitaa.com/joinchat/2541879330Cb9900b2efc
منتظر همراهی شما هستیم!
آیدی پشتیبان پویش @Tanin_ac
┄┅┅❂❀❂┅┅┄
📌 سامانه آموزشی طنین
🆔 @tanin_academ
۶ فروردین
۱۱ فروردین
با سلام و عرض ادب
ساعت كاري كتابخانه هاي عمومي از تاریخ ۱۶ فروردین ماه:
شيفت صبح : ۷/۳۰ الی۱۴
شيفت عصر:۱۳ الی ۱۹/۳۰
پنج شنبه ها: ۸ الی ۱۳/۳۰
۱۵ فروردین
#معرفی_کتاب
کتاب: هواتو دارم
نوشته: محمدرسول ملاحسنی
انتشارات: شهید کاظمی
«هواتو دارم» از دوازده فصل تشکیل شده و قصّهی زندگی شهید مهندس مرتضی عبداللهی است که از سال ۱۳۸۵ شروع میشود و در سال ۱۳۹۷ تمام میشود؛ روایت دوازده سال از زندگی پُرپیچوخم و مملو از لحظههای ناب یک قهرمان. داستان از یک خواب شروع میشود؛ خوابی که سرچشمهی تغییرات اساسی در یک انسان است؛ خوابی که همسر او قبل از ازدواجشان میبیند و تحوّل عجیبی را در او ایجاد میکند. همسر مرتضی با اسم مستعار «ستاره» راوی داستان زندگی آنها است. ماجرای خواستگاری مرتضای بیستساله را تعریف میکند: «... چیزی که برایم خیلی جالب بود این بود که مرتضی تکلیفش با خودش روشن بود، هدفش مشخّص بود، میدانست از زندگی چه میخواهد. برایم خیلی هیجانانگیز بود که پسری با این سنّوسال بخواهد اینقدر پخته و حسابشده حرف بزند. صداقت و اطمینان خاطر را در حرفهای یک پسر بیستساله میدیدم و از همان ابتدا، این انرژی مثبت من را گرفت و محبّت خاصّی به مرام و صداقت و سادگی آقامرتضی پیدا کردم که نه کار داشت، نه سرمایه، نه درسش تمام شده بود، ولی کاملاً شفّاف بود؛ بیهیچ شیلهپیلهای.» مرتضی آن موقع دانشجوی سال سوّم مهندسی عمران بود. بعد از کشوقوسهای فراوان، در آذرماه سال ۱۳۸۷ عقد میکنند و مهرماه سال ۱۳۹۰ و در شب ولادت حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) سر زندگی مشترکشان میروند.
کتاب، از یک طرف، بهنوعی جنس زنانه دارد و از طرف دیگر، روایتگر سبک زندگی یک شهید مدافع حرم است. خواننده، از یکسو، نکات اخلاقی جالبی را از شهید به خاطر میسپارد و از سوی دیگر، با ابعاد مختلف شخصیّتی شهید آشنا میشود و همچنین، با جنایتهای داعش بیشتر آشنا میشود. با اینکه نویسندهی کتاب مرد است، ولی بهخوبی توانسته احساسات و عواطف زنانه را به تصویر بکشد؛ این اتّفاق در دو کتاب قبلی ملّاحسنی هم بهخوبی مشهود بود.
مرتضی انواع و اقسام ورزشهای رزمی را بلد بود، شجاع بود و باهوش و به درس اهمّیّت میداد. برای اینکه بتواند عازم سوریه شود، دورههای مختلف غوّاصی، پاراگلایدر و راپل را یاد گرفت؛ با این اوصاف، نتوانست به دفاع از حرم اهلبیت (علیهمالسّلام) برود. این اتّفاق را با پدرش در میان گذاشت؛ پدری که در دوران دفاع مقدّس از فرماندهان گردان تخریبچی بود. پدر به کمک کوچکی اکتفا میکند که آنهم کارساز نمیافتد. بالاخره، با اختراعش بود که جواز مدافع حرم شدن را کسب کرد، تا جایی که خود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توصیهی مؤکّد کردند تا مرتضی به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شود.
او دوستان زیادی داشت؛ ولی تلاش میکرد همه را از خودش راضی نگه دارد. کار سختی بود؛ امّا مرتضی این کار را خوب بلد بود. نمونهاش در همان آخرین اعزامش به سوریه بود. او در عملیّات آزادسازی گذرگاه القائم در عراق حضور داشت. القائم گذرگاهی بین استان اَلانبار عراق و دیرالزّور سوریه است که نیروهای داعش، از ابتدای بحران سوریه و عراق، بر این گذرگاه مسلّط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی میشد، رزمندهها باید از عراق به پایانهی مرزی بوکمال برمیگشتند. به واسطهی این پیروزی، همان جا بین رزمندگان قرعهکشی شد که اسم هر کس بیفتد، میتواند به نیابت از همهی بچّههای آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعه به نام مرتضی افتاد؛ با آنکه همان موقع همسرش برای بار اوّل در اربعین راهی سفر کربلا بود و اگر او هم میآمد میتوانستند همسفر باشند، ولی مرتضی انصراف داد، به مرز بوکمال برگشت و بین تکلیف جهاد و زیارت، جهاد را انتخاب کرد. گفته بود: «تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است.» تا اینکه در همان منطقه به شهادت میرسد.
مرتضی، اوّلین بار، در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ به مدّت ۴۰ روز به سوریه اعزام شد؛ بار دوّم، مهرماه ۱۳۹۶ به سوریه رفت و نهایتاً بیستوسوّم آبانماه سال ۱۳۹۶ در استان دیرالزّور در شرق سوریه و در جریان آزادسازی بوکمال سوریه، در عملیّات شناسایی نقاط حسّاس دشمن به شهادت رسید. روز بعد از شهادتش، همرزمانش در بوکمال سوریه جشن پاکسازی داعش را برگزار کردند.
مرتضی از آن شهدایی بود که خیرش به همه میرسید؛ چه قبل از شهادت و چه بعد از شهادت. حتّی برای بعد از شهادت هم برنامهریزی کرده بود. او از قبل، شفاعتنامهای برای برخی از بستگانش، از جمله همسرش نوشته بود: «اینجانب مرتضی، غلام حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، متعهّد میشوم که در صورت شهیدشدنم، همسر عزیزم را در محضر خدا و رسولش و اهلبیت بزرگوارش شفاعت بکنم.»
او قبلاً در وصیّتی مزارش را مشخّص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمندهی امام حسین (علیهالسّلام) هستم، دیگر نمیخواهم شرمندهی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) باشم.»
در بخشی از کتاب آمده است: «به ورودیِ خانهی خودمان ک
۱۶ فروردین
ه رسیدم، نگاهم به دمپاییهای مرتضی افتاد که همیشه دم در بود. ناخودآگاه، نشستم و دمپایی را در دست گرفتم؛ اشک امانم نمیداد. در دلم درد بزرگی داشت جوانه میزد؛ دردی به سنگینی این غم که دیگر صاحب این دمپاییها به این خانه سر نخواهد زد. کف دمپایی را بوسیدم و به صورتم کشیدم؛ دوست داشتم خاک کف پای فدایی حضرت زینب روی صورتم شهادت بدهد که من اگر اختیار داشتم، هیچوقت بدون مرتضی به این خانه برنمیگشتم. بهزور، کلید انداختم و وارد خانه شدم؛ خانهای که همه جایش بوی مرتضی میداد. …»
#کتابخانه_کوثر_دولت_آباد
@kowsarlib
۱۶ فروردین
۱۶ فروردین
#معرفی_کتاب
کتاب: هواتو دارم
نوشته: محمدرسول ملاحسنی
انتشارات: شهید کاظمی
«هواتو دارم» از دوازده فصل تشکیل شده و قصّهی زندگی شهید مهندس مرتضی عبداللهی است که از سال ۱۳۸۵ شروع میشود و در سال ۱۳۹۷ تمام میشود؛ روایت دوازده سال از زندگی پُرپیچوخم و مملو از لحظههای ناب یک قهرمان. داستان از یک خواب شروع میشود؛ خوابی که سرچشمهی تغییرات اساسی در یک انسان است؛ خوابی که همسر او قبل از ازدواجشان میبیند و تحوّل عجیبی را در او ایجاد میکند. همسر مرتضی با اسم مستعار «ستاره» راوی داستان زندگی آنها است. ماجرای خواستگاری مرتضای بیستساله را تعریف میکند: «... چیزی که برایم خیلی جالب بود این بود که مرتضی تکلیفش با خودش روشن بود، هدفش مشخّص بود، میدانست از زندگی چه میخواهد. برایم خیلی هیجانانگیز بود که پسری با این سنّوسال بخواهد اینقدر پخته و حسابشده حرف بزند. صداقت و اطمینان خاطر را در حرفهای یک پسر بیستساله میدیدم و از همان ابتدا، این انرژی مثبت من را گرفت و محبّت خاصّی به مرام و صداقت و سادگی آقامرتضی پیدا کردم که نه کار داشت، نه سرمایه، نه درسش تمام شده بود، ولی کاملاً شفّاف بود؛ بیهیچ شیلهپیلهای.» مرتضی آن موقع دانشجوی سال سوّم مهندسی عمران بود. بعد از کشوقوسهای فراوان، در آذرماه سال ۱۳۸۷ عقد میکنند و مهرماه سال ۱۳۹۰ و در شب ولادت حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) سر زندگی مشترکشان میروند.
کتاب، از یک طرف، بهنوعی جنس زنانه دارد و از طرف دیگر، روایتگر سبک زندگی یک شهید مدافع حرم است. خواننده، از یکسو، نکات اخلاقی جالبی را از شهید به خاطر میسپارد و از سوی دیگر، با ابعاد مختلف شخصیّتی شهید آشنا میشود و همچنین، با جنایتهای داعش بیشتر آشنا میشود. با اینکه نویسندهی کتاب مرد است، ولی بهخوبی توانسته احساسات و عواطف زنانه را به تصویر بکشد؛ این اتّفاق در دو کتاب قبلی ملّاحسنی هم بهخوبی مشهود بود.
مرتضی انواع و اقسام ورزشهای رزمی را بلد بود، شجاع بود و باهوش و به درس اهمّیّت میداد. برای اینکه بتواند عازم سوریه شود، دورههای مختلف غوّاصی، پاراگلایدر و راپل را یاد گرفت؛ با این اوصاف، نتوانست به دفاع از حرم اهلبیت (علیهمالسّلام) برود. این اتّفاق را با پدرش در میان گذاشت؛ پدری که در دوران دفاع مقدّس از فرماندهان گردان تخریبچی بود. پدر به کمک کوچکی اکتفا میکند که آنهم کارساز نمیافتد. بالاخره، با اختراعش بود که جواز مدافع حرم شدن را کسب کرد، تا جایی که خود سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی توصیهی مؤکّد کردند تا مرتضی به عنوان مدافع حرم به سوریه اعزام شود.
او دوستان زیادی داشت؛ ولی تلاش میکرد همه را از خودش راضی نگه دارد. کار سختی بود؛ امّا مرتضی این کار را خوب بلد بود. نمونهاش در همان آخرین اعزامش به سوریه بود. او در عملیّات آزادسازی گذرگاه القائم در عراق حضور داشت. القائم گذرگاهی بین استان اَلانبار عراق و دیرالزّور سوریه است که نیروهای داعش، از ابتدای بحران سوریه و عراق، بر این گذرگاه مسلّط بودند. وقتی این گذرگاه از داعش پاکسازی میشد، رزمندهها باید از عراق به پایانهی مرزی بوکمال برمیگشتند. به واسطهی این پیروزی، همان جا بین رزمندگان قرعهکشی شد که اسم هر کس بیفتد، میتواند به نیابت از همهی بچّههای آنجا برای زیارت اربعین به کربلا برود. قرعه به نام مرتضی افتاد؛ با آنکه همان موقع همسرش برای بار اوّل در اربعین راهی سفر کربلا بود و اگر او هم میآمد میتوانستند همسفر باشند، ولی مرتضی انصراف داد، به مرز بوکمال برگشت و بین تکلیف جهاد و زیارت، جهاد را انتخاب کرد. گفته بود: «تکلیف من ماندن در کنار دیگر رزمندگان و جهاد است.» تا اینکه در همان منطقه به شهادت میرسد.
مرتضی، اوّلین بار، در اردیبهشت سال ۱۳۹۵ به مدّت ۴۰ روز به سوریه اعزام شد؛ بار دوّم، مهرماه ۱۳۹۶ به سوریه رفت و نهایتاً بیستوسوّم آبانماه سال ۱۳۹۶ در استان دیرالزّور در شرق سوریه و در جریان آزادسازی بوکمال سوریه، در عملیّات شناسایی نقاط حسّاس دشمن به شهادت رسید. روز بعد از شهادتش، همرزمانش در بوکمال سوریه جشن پاکسازی داعش را برگزار کردند.
مرتضی از آن شهدایی بود که خیرش به همه میرسید؛ چه قبل از شهادت و چه بعد از شهادت. حتّی برای بعد از شهادت هم برنامهریزی کرده بود. او از قبل، شفاعتنامهای برای برخی از بستگانش، از جمله همسرش نوشته بود: «اینجانب مرتضی، غلام حضرت زینب (سلاماللهعلیها)، متعهّد میشوم که در صورت شهیدشدنم، همسر عزیزم را در محضر خدا و رسولش و اهلبیت بزرگوارش شفاعت بکنم.»
۱۶ فروردین
او قبلاً در وصیّتی مزارش را مشخّص کرده بود و نمیخواست سنگ مزار داشته باشد و میگفت: «به دلیل بازگشت پیکرم شرمندهی امام حسین (علیهالسّلام) هستم، دیگر نمیخواهم شرمندهی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) باشم.»
در بخشی از کتاب آمده است: «به ورودیِ خانهی خودمان که رسیدم، نگاهم به دمپاییهای مرتضی افتاد که همیشه دم در بود. ناخودآگاه، نشستم و دمپایی را در دست گرفتم؛ اشک امانم نمیداد. در دلم درد بزرگی داشت جوانه میزد؛ دردی به سنگینی این غم که دیگر صاحب این دمپاییها به این خانه سر نخواهد زد. کف دمپایی را بوسیدم و به صورتم کشیدم؛ دوست داشتم خاک کف پای فدایی حضرت زینب روی صورتم شهادت بدهد که من اگر اختیار داشتم، هیچوقت بدون مرتضی به این خانه برنمیگشتم. بهزور، کلید انداختم و وارد خانه شدم؛ خانهای که همه جایش بوی مرتضی میداد. …»
#کتابخانه_کوثر_دولت_آباد
@kowsarlib
۱۶ فروردین
۱۷ فروردین