فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حرف_حساب
🌧️🌱
از بزرگی پرسیدم
چرا فاسد ها خوشگل ترن؟!
چرا آدمای الکلی و گناهکار باحال ترن؟!
چرا با اونایی که دیگران رو مسخره میکنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟؟
چرا اونایی که خیانت میکنن، تهمت میزنن، غیبت میکنن، دروغ میگن موفق ترن؟!
چرا همیشه بدا بهترن!؟
پرسید: پیش خدا یا پیش مردم؟🤔
دیگه چیزی نگفتم 🤐
┈┈•✾🌸✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
✈️🛫🛫🛫🛬🛬
#حرف_حساب
یه بار سوار هواپیما شدیم بابام بلند گفت صلوات!
همه زدن زیر خنده😂
بابام گفت همین ها رو میبینی
بفهمن هواپیما مشکل پیدا کرده سوره بقره رو از حفظ میخونند 🤭👌
✋️شخصی از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) پرسید: صلوات فرستادن امّت، ارسال تحفهای است به نزد شما، آیا از جانب شما تحفهای برای ایشان خواهد بود؟
پیامبر پاسخ دادند:
امروز، صلوات امّت بر من، تحفهای است از ایشان برای من و فردا، تحفه من برای ایشان، در بهشت خواهد بود.💞
🌸
🍃🌸
┈┈•✾🌸✾•┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
✳ امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف...
🔻 شهید حسین پورجعفری، رئیسدفتر و همراه همیشگی سردار شهید #حاج_قاسم_سلیمانی میگفت: روزی در منطقهای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزند. خیلی محل خطرناکی بود. من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بالای دیوار بگذارم تا برای دوربین استتار باشد. همین که بلوک را بالا گذاشتم، تکتیرانداز بلوک را طوری زد که تکهتکه شد و روی سروصورت ما ریخت. حاجی کمی فاصله گرفت. دوباره خواست با دوربین اطراف را دید بزند که اینبار گلولهای کنار گوشش روی دیوار نشست. خلاصه شناسایی بهخیر گذشت. بعد از شناسایی برای تجدید وضو داخل خانهای شدیم. احساس کردم اوضاع اصلاً مناسب نیست؛ به اصرار زیاد حاجی را سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همان خانه منفجر شد و حدود ۱۷ نفر به شهادت رسیدند. بعد از این اتفاق حاجی به من گفت: «حسین! امروز چند بار نزدیک بود شهید شویم، اما حیف ...».
📚 برگرفته از کتاب «اخلاق و معنویت در مکتب شهید سلیمانی»
👤 به قلم جمعی از نویسندگان
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
🔅 انشاءالله رفتار برابر بین اولاد را که رعایت میکنید؟!
🔻 هانیه میگوید: «شب بهخیر»؛ و پتوی کوچکش را روی سرش میکشد. «شب بهخیر» گفتن را تازه یاد گرفته؛ و وقتی میبیند ما با شنیدنش چقدر ذوق میکنیم، خوشش میآید و تکرار میکند.
میروم بالای سرش و آرام پتو را کنار میزنم. با اینکه خندهاش گرفته، اما به زور پلکهایش را روی هم نگه میدارد که یعنی خوابش برده! میبوسمش و پتو را دوباره روی سرش میکشم.
‼️ ناگهان چشمم میافتد به دختر بزرگترم. نکند بیدار باشد و به دل بگیرد. اما سمتش نمیروم. با خودم میگویم: «من که به او هم کم #محبت نمیکنم.»
🔺 صبح میرسم خدمت #آیت_الله_بهجت، سلام میکنم.
بلافاصله بعد از سلام، میپرسند: «انشاءالله تسویه( #رفتار_برابر ) بین #اولاد را که رعایت میکنید؟»
📕 برگرفته از کتاب «در خانه اگر کس است» گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
📖 ص ٣٣
👤 بر اساس خاطرهی یکی از شاگردان
❤️ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهای مربوط به حوزه خانواده و تربیت فرزند)
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf